مطلب ارسالی کاربران
کودتای28مرداد
کودتای 28 مرداد به روایت بازرگان و سحابی
-----------------------------------------------------------
آن روز بنده در دانشکده بودم و دیر به خانه آمدم. حدود ساعت 2 بعد از ظهر بود که به منزل رسیدم. افسر جوانی که مصدقی بود و در همسایگی ما زندگی می کرد، در حالی که هفت تیر به کمرش بسته بود و دستش را روی آن گذاشته بود با دستپاچگی به طرفم آمد و گفت: آقا! اوضاع خراب است، نمی دانم چه می شود...
مهندس بازرگان: پس از صرف ناهار، در آن حال ابهام و اضطرابی که وجود داشت و رادیو خاموش شده بود، به آقای دکتر سحابی تلفن کردم و به منزلشان رفتم و از آنجا پیاده به طرف خیابان کاخ به را افتادیم که ببینیم چه خبر است و چه کاری از دستمان بر می آید.
منزل آقای دکتر سحابی در خیابان امیریه بود. آنجا اتوبوسی را دیدم که از طرف شهر نو می آمد و عده ای از زنان معلوم الحال در آن بودند و به نفع شاه شعار می دادند. هرچه به طرف شمال می رفتیم خیابان امیریه و خیابان های اطراف شلوغتر بود. نزدیکی های خیابان کاخ، صدای گلوله توپ و تفنگ شنیده می شد. از چهارراها پهلوی به بالا راه ها را بسته بودند. همه می خواستند خودشان را به خیابان کاخ که منزل نخست وزیر در آنجا بود برسانند. می گفتند خانه را نظامیان اشغال کرده اند، از سرنوشت دکتر مصدق و خانواده اش خبری نبود، هرکس حرفی می زد.
حدود ساعت هفت وقتی به نزدیکی های خانه آقای دکتر مصدق رسیدیم، مرد تریاکی مانند بی سر و پایی را دیدیم که یک جوال ذغال با خود می کشید و شکایت می کرد که شانس او از غارت خانه نخست وزیر بیش از این نبوده است. دیگری جعبه رادیویی را زیر بغل داشت و به ما پیشنهاد فروش آن را کرد...
منظره غم انگیز و باور نکردنی بود؛ این قبیل اشخاص که در پناه پاسبانان و نظامیان برای غارت خانه نخست وزیر آمده بودند را به حساب قیام کنندگان گذاشته بودند. حتی افسران ارتش شاهنشاهی از غارت خانه نخست وزیر مملکت بی نصیب نماندند. دکتر غلامحسین خان مصدق تعریف می کردند که فرش خانه اش را در اطاق سرتیپ فرهاد دادستان، فرماندار نظامی تهران پیدا کرد. تابلو ها و اشیاء قیمتی خانه های فرزندان دکتر مصدق را همان افسران کودتاچی، برده و بین خودشان تقسیم کرده بودند. چه مدال ها و نشان هایی به حساب پیروزی کودتا به نظامیان و غیر نظامیان دادند و برای اینکه به کودتای خائنانه 28 مرداد چهره قیام ملی بدهند سال ها تبلیغ کردند...
دکتر سحابی: فردای روز 28 مرداد، یأس و نا امیدی مردم را فرا گرفته بود. سکوتی بر شهر حاکم شده بود و هیچ زمزمه شور و حرکتی به گوش نمی رسید و فکر چاره ای به ذهن کسی خطور نمی کرد. من و مهندس بازرگان با دیدن وضع خانه مصدق و رفتار کینه توزانه کودتاچیان بیشتر نگران شده بودیم، باهم قرار گذاشتیم که به منزل مرحوم آقای حاج سید رضا زنجانی برویم و کسب خبری بنماییم. فردا که به خانه حاج آقا رفتیم دیدیک که دکتر معظمی و چند تن دیگر از آشنایان دیگر نیز حضور دارند. دکتر معظمی از افراد با سابقه سیاسی بود که ابتدا در حزب ایران و بعد ها منفرداً فعالیت می کرد. در منزل حاج آقا به نقل حوادث و اتفاقاتی که افتاده بود پرداختیم و خبر ها رد و بدل شد و بحث به آنجا رسید که برای مملکت چه پیش خواهد آمد؟ و چه باید کرد؟ .....
منبع:
1- خاطرات بازرگان، شصت سال خدمت و مقاومت، گفتگو با سرهنگ غلامرضا نجاتی، جلد اول، انتشارات رسا
2- یادنامه دکتر یدالله سحابی، محمد ترکمان