برای انصاریان زندگی در تیمهای سالهای پایانی فوتبالش، هیجانانگیز نبود. او در دوران بازیاش شیفته هیجان بود. کاش تمام این خبرهای لعنتی دروغی بیش نبود اما او به خواسته اش رسید : کاش زودتر از مادرم از این دنیا بروم.
سال ۷۷ بود. مهار مهدی مهدویکیا در لیگ از کسی برنمیآمد. فرارهای بیامان و بازیهای درخشان. بازی فجر-پرسپولیس اما داستان دیگری داشت. یک مدافع در فجر اثری از آثار مهدویکیا در زمین باقی نگذاشت.
۹۰ دقیقه مهارش کرد و اجازه نداد یک بار فرار کند. از دیروز تا الان که هر دم خبری ازفوت علی انصاریان مثل پتک به سرمان میخورد، یاد آن مدافعی افتادم که با جان دل برای پرسپولیس و استقلال بازی میکرد .
فردای آن روز منصور پورحیدری فهرست تیم ملی را اعلام کرد. علی انصاریان پدیده آن فهرستی بود که علی کریمی و بازیکنان تازه دیگری را در خود داشت. انصاریان بعدها گفته بود دکه به دکه میرفتم و آن روزنامه را میخریدم. زندگی انصاریان همیشه با شوق و هیجان و حادثه و خبر همراه است.
برای انصاریان زندگی در تیمهای سالهای پایانی فوتبالش، هیجانانگیز نبود. او در دوران بازیاش شیفته هیجان بود. به همین دلیل پایان فوتبالش را با بازیگری گره زد و دوست داشت همچنان چهره پرسروصدایی باشد. در این 10-9 سال اخیر بازیگر سریالها و فیلمهای بازاری شد. علاقهاش به اریک کانتونا از یقه بالا دادن دوران فوتبال تا ریش سالهای اخیر و بازیگری همراهش بود اما همه اینها اهمیتی نداشت، آنچه در او بیش از هر چیزی عشق را زنده میکند، مادرش است.
شاید هیچکس توی دنیا به اندازه علی انصاریان بهمون یاد نداد که چطور عاشقمادرمون باشیم، هواشو داشته باشیم ، بخاطرش از زندگیمون بزنیم و..
در آخر واسش بمیریم..
علی آقا درک این عشق رو تا ابد به تو مدیونیم... 😔
خدایا به مادرش صبر بده
یادش گرامی و روانش پاک باد