سلام.
مقدمه:برای کسانیکه فیلم را حرفه ای دنبال میکنن قطعا نام پرویز دوایی را شنیده اند و با قلم بسیار زیبای این منتقد نام آشنا خاطرات زیادی دارن.
دکتر حمیدرضا صدر هم که یک زمانی منتقد ماهنامه وزین فیلم بودند و من به خاطر نقدها و قلم ایشون و نیز یکی دونفر دیگه به سمت نقد فیلم کشونده شدم ،تقریبا سبک نوشتاریشونو از این استاد پیر الگوبرداری کردن.
بگذریم امشب میخام کتاب بازگشت یکه سوار استادو معرفی کنم که بنا به اصرار پسر خاله اش مرحوم پرویز ری پور که ایشان هم توکار سینما بودن به رشته تحریر دراورده و بسیار بسیار زیباست این کتاب.
من مطعنم هرکسی این کتابو بخونه واقعا لذت میبره.
کتاب دربردارنده ی خاطرات زیبا و دل نشین نویسنده است. وی پس از چاپ کتابش آن را به بهرام تقدیم کرد، زیرا او بخش عظیمی از خاطراتش را تشکیل می داد. محتوای کتاب به گونه ایست که علاوه بر جوانان نسل بهرام و پرویز برای جوانان این دوره هم بسیار جذاب و در خور توجه می باشد.
.پرویز دوایی فارغ التحصیل دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در رشته زبان انگلیسی است و همین تسلط به زبان باعث شد که مترجم مقالات مختلف سینمایی و متن گفت وگو برای دوبله فیلم ها باشد. با مجلات سینمایی مختلفی همکاری و به عنوان منتقد فیلم شهرت پیدا کرد. از مجلاتی که با آنها همکاری کرد می توان به سپید و سیاه، مجله فردوسی، رودکی، روشنفکر و سینما و نگین اشاره کرد. برای ماهنامه سینمایی فیلم هم گاهی بهاریه یا مقاله نوشته است.
گزیده ای از کتاب
با بهرام می نشستیم و به خواهرها التماس می کردیم که قصه های کتاب درسی شان، رستم و سهراب، رستم و اشکبوس که عکسش بود که تیر رستم به سینه اش خورده بود، رستم و خاقان چین که کمند رستم داشت او را از پشت فیل به پائین می کشید و قصه های دو تا شاهی را که هم اسم من و بهرام بودند- هرچند که صد دفعه شنیده بودیم- برای ما بخوانند. شاه هم اسم بهرام، یل و پهلوانی بود و کارهای عجیب و غریب کرده بود و عکسش هم بود که رفته و تاج سلطنت را از وسط دو تا شیر برداشته و کله شیرها را همچه به هم کوبیده که مغزشان متلاشی شده. بهرام هربار با شنیدن این قصه غرق کیف می شود. اما شاهی که هم اسم من است کار مهمی نکرده، فقط گویا دم و دستگاه سلطنتی مفصلی داشته و یک بار هم خاطرخواه شیرین شده بوده که کار مهمی نبوده است.
شب خوش