ممد پویولاون سکانسی که خر رو از تو گلا میاره و میبره خونه و باهاش دردودل میکنه
یا وقتایی که با عشقش رویاپردازی میکنه
یا اینکه در عین سادگی برای عشقش میخواد خودنمایی کنه
و جواب "نه" آخرش بنظرم واقعا جز معدود داستانایی بود که واقعا حس بچگی و سادگی ادمو به یادش میاورد
یجورایی سریال کامل و در عین حال ساده بود ک میشد باهاش انس گرفت