ساده دلبی شعور . ببین بچه چقدر ترسیده که اومده زنگ خونه غریبه رو زده. اصلن اعصابم خورد شد. منم بچه بودم برادرم خیلی اذیتم میکرد یاداون موقع افتادم. تو یخبندون زمستون من که نوزاد چهاردست و پایی راه میرفتم، وقتایی که مامانم نبوده می اورده توی کوچه و سوارم میشده . منم دستام روی یخ و برف!