حدود دو سه هفته پیش نوه ی دخترعمم که سه سال بیشتر نداشت فوت شد یعنی من بدترین صحنه هایی بود که تو زندگیم دیدم بود من مادرم بردم بهشت زهرا و از فاصله ی دور وایساده بودیم و وقتی حال دخترعمه و دخترش میدیدم خیلی بهم ریخته بودم و چند وقتی هم بود حوصله نداشتم و همشاونصحنه ها از جلوی چشمم رد میشد فوت بچه ی سه ساله واقعا کمرشکنه
ولی گذشت و من شوهر عمم که سنش زیاد بود احتمالا تو همین اوضاع به کرونا دچار شد و بیمارستان بستری شد و خیلی بدتر این بود این بار پسر همون دخترعمم که نوش فوت شد هم متاسفانه دچار کرونا شد با سن ۳۵ سال و دو بچه ی کوچک
من خودم واقعا میگفتم خدایا این پسر به دو تا بچش ببخش دو تا بچه ی کوچک
ولی متاسفانه امروز ساعت ۹ از خواب بیدار شدم و به خاطر این که دیشب هم دیر خوابیده بودم و حدودا ساعت ۶ صبح بود حال و حوصله ی درست و حسابی نداشتم و با دو پسرعموم نشسته بودیم
تماس گرفتن و گفتن شوهر عمم فوت شده قابل پیشبینی بود سطح اکسیژن به ۳۰ رسیده بود دیروز
ولی خبر وحشتناک چند دقیقه قبل بهمون داده شد و متاسفانه پسر دخترعمم هم فوت شد و پایین اومدن سطح اکسیژن باعثش شد
فقط اینو بگم دخترعمم در یک روز به فاصله ی دو سه ساعت پدر و پسرشو از دست داد و نوش هم حدود دو هفته و بدتر از اون دخترش به فاصله ی دو هفته برادر و پسر سه سالشه
فقط اینو یادم میمونه دو هفته پیش پسر دخترعمم تو بهشت زهرا یک صندلی گذاشته بود و چنان داشت گریه میکرد برای فوت خواهر زاده اش و وقتی برای تسلیت پیشش رفتم نتونست صحبت کنه ولی امروز خودش هم فوت کرد
واقعا دنیا خیلی بی رحمه نمیدونم چی بگم این چند وقت هم زیاد فوتی دادیم چند ماه پیش دخترعموم فوت کرد که خانوادش خیلی ریختن بهم