𝑺𝒂𝒋𝒂𝒅 𝟕𝟐تو محله مون دو تا داداش بودن که چون کلاس های رزمی (کونگ فو) میرفتن خیلی شاخ بازی در میاوردن هفته ای نبود که با هم دعوا نگیریم یه بار یادمه داشتیم فوتبال بازی میکردیم داداش کوچیکه که از من بزرگتر بود چون فوتبالش خوب نبود هیچکس حاضر نبود اون رو یارکشی کنه اونم حرصش گرفت موقعی که حواسم نبود از پشت اومد یه مشت زد تو کمرم منم یه مشت زدم تو صورتش دیدم از دماغش داره خون میاد فرداش با داداش بزرگترش که 3 سال ازم بزرگتر بود اومدن دعوا دو نفری ریختن سرم منم هر دو تا شون رو زدم تقریبا یکماه بعدش ما یه زمین بایر نزدیک خونه مون بود کلی هزینه کردیم زمین رو درست کردیم براش تور دروازه خریدیم بعد فرداش اومدیم دیدیم زمین رو خراب کردن و تور و دروازه هم از بین بردن من حدس زدم کار این دو تا داداشه خلاصه ما دوباره درست کردیم همه چیز رو ساعت 3 بعد از ظهر رفتم پشت همون زمین کشیک دادم دیدم برادر کوچیکه داره میاد تا اومد تور دروازه پاره کنه از پشت گرفتمش یه دعوا مشتی هم اونجا گرفتیم میخواستم ببرمش پیش بچه های محل که بگم این خرابکاری کرده که یه لحظه تعادلم رو از دست دادم طرف عین اسب فرار کرد فرداش دو تا داداش ها برادر کوچیکم رو که اون موقع 9 ساله بود رو خفت کرده بودن من یهو از دور دیدم سریع خودم رو رسوندم و نذاشتم اذیتش کنن کلی سابقه شرارت داشتن این عوضی ها کل محله از دست این خانواده شاکی بودن مرغ و خروس همسایه ها رو میدزدیدن یادمه یکی از همسایه ها دور زمینش رو دیوار کشیده بود این ها اومدن سنگ ها شون رو دزدیدن برای خودشون تو حیاطش ن استخر درست کردن فکر بالای 100 بار با اینها دعوا گرفتم حتی یه بار تو مدرسه بود