وقتی هند به تصرف نادرشاه درآمد، او کرور کرور غنیمت برداشت و به ایران آورد.
نادر شاه به هند حمله کرد.اما جنگی درمیگیرد که سریع تمام شد. قبل از آنکه پادشاه هند بتواند تدبیری بیاندیشد؛ سپاهش متلاشی میشود. نادرشاه در ۱۲۰ کیلومتری دهلی است و محمدشاه گورکانی پادشاه مغولِ هندوستان امان میخواهد. مذاکره بین دو شاه یک نتیجه دارد؛ سپردن کلید خزانه سلطنتی هند به نادرشاه افشار در ازای ادامه سلطنت پادشاه گورکانی در هند. معامله انجام میشود و دو ماه بعد نادرشاه با گنجی بزرگ به سوی ایران بازمیگردد. گنجی که برای نگهداریاش خزانهای لازم بود.
میگویند خزانه درون عمارت بزرگی بوده که آن را کاخ خورشید مینامیم؛ در شهر کلات نادر. جایی در حوالی مشهد، نزدیک مرز ترکمنستان امروز، محصور شده در میان کوههای هزارمسجد. دژی طبیعی و بیضیشکل با ۳۶ کیلومتر طول و ۱۲ کیلومتر عرض که همیشه مکانی مهم برای پادشاهان سلسلههای گوناگون بوده. در زمان سامانیان جایگاه ویژه خاندان سیمجوریان بوده و بعدها در عصر سلجوقیان پایگاه مهم آنها. با فتح ایران به دست مغولان، اَباقا پسر هلاکو که در خراسان بود با مقاومت کلات مواجه شد و سرانجام آن را به دست ارغونخان فرزند خود گشود. با ضعیف شدن ایلخانان مغول در ایران، کلات مدتی به دست جانیقربانیها اداره شد و بعد هم زیر فرمان امیرتیمور گورکانی رفت تا سالها بعد و حکمرانی صفویان بر آن و سپس ظهور نادرقلی از ایل افشار که این قلعهشهر را فتح کرد و همراه با سپاه صفویه مشهد را گشود تا شورش ملک محمود سیستانی را بخواباند.
شاید از همینجا بود که نادر شیفته این شهر شد. آن را نفوذناپذیر میدید و جایی دنج برای امن و آسایشاش. پس، بعد از بازگشت از هند دستور داد تا در کلات برایش عمارتی بسازند. میگویند قصد اولیهاش ساختن آرامگاهی برای خود بوده ولی بعدها آرامگاه اصلیاش را در مشهد ساخت و این بنا را در کلات، کاخی کرد برای خود و خانوادهاش. کاخی که میگویند خزانه سلطنتی نادر بوده و محل نگهداری جواهرات و پولهایش. بهخصوص گنجی که از هند آورد؛ ۷۵۰ کرور تومان که میشود میلیاردها تومن آن زمان:
هزار فیل، هزار اسب، دههزار شتر، یکصد خواجه، یکصدوسی نویسنده، دویست آهنگر، سیصد بنا، یکصد سنگتراش، دویست نفر نجار، و کرورها کرور جواهرات، پارچههای نفیس، اسباب جنگ، ظروف و سکههای طلا و نقره، که در سیزده هزار صندوق راهی ایران کرد.
سرگذشت این گنج چه شد؟
نادرشاه با باری پر از طلا راهی ایران شد که میگویند بخش کوچکی از گنجش را در عبور از رودخانهها از دست داد، اما آنچه را که به ایران رساند، در کاخ خورشید نگه داشت. همین عمارت زیبایی که هنوز هم باقی است. جایی که طبق کاوشهای باستانشناسی مشخص شده روی یک بنای قدیمی درست شده؛ بنایی که گفتهاند احتمالا برجمقبرهای بوده و به دستور نادر به عمارتی تازه، تغییر هویت پیدا کرده. کاخی در میان باغی بزرگ که معماریاش در تاریخ ایران منحصربهفرد است. برج استوانه بزرگ را بر بالای این بنا ببینید که چطور با نیمستونهایی کنارهم ساخته شده. نمونة مثل آن پیدا نمیشود.
قدیمیترین تصویر موجود از این بنا را یک کلنل روسی ۱۲۸ سال پس از مرگ نادر تترسیم کرده. او ارتفاع برج استوانهای این کاخ را ۲۱ متر ذکر کرده که امروز ۱۷.۵ متر است. درختی کهکنار بنا قرار دارد که میتوان آن را در عکسهای مختلف ردیابی کرد. مثلا در عکسی که سال ۱۳۴۹ گرفته شده و هنوز این درخت وجود دارد و برج استوانهای هم تخریب و کوتاهتر شده. مرمت این بنا در همان سالهای آغازین دهه ۵۰ انجام شد و شد آن چیزی که امروز میبینیم. هنوز هم آن درخت سرجایش است. احتمالا تنها موجود زندهای که در زمان ساخت عمارت هم بود و ورود نادرشاه به آن را دیده.
برگردیم به خود عمارت که معلوم است با مرگ نادرشاه ناتمام مانده. بنایی ساخته شده از سنگهای آهکی و مزین به نقوش گل و بوته و پرنده. کاخی در سه طبقه که میگویند زیرزمینش محل خزانه سلطنتی بوده و با چها ردیف پلکان به طبقه اول میرسیده که پلان تالار اصلیاش هشتضلعی است با ورودیهای کاخ که در ضلعهای هشتگانه قرار دارند.
طبقه اول این کاخ ۱۲ اتاق دارد و داخل هر اتاق گرچبری و نقاشی شده. ورودیهای این بنا هم پر از تزئینات است. نقوش این کاخ در طول سالها آسیب زیادی دیده اما همچنان زیبا و چشمنوازند. معماری این بنا و تزئیناتش بیشتر یادآور معماری گورکانیان هند است. میگویند معماران آن دیار طرح این بنا را ریختهاند و بر بنای قبلی، کاخی چنین زیبا بنا کردهاند.
بر بالای تالار اصلی، دو طبقه در میانه برج استوانهای ساخته شده که محل اقامت نادرشاه و خانوادهاش بوده با نقوشی زیبا که چشم را خیره میکند. در طبقه دوم تالاری بزرگ قرار دارد با تزئینات طلاکوب شده و طبقه سوم عمارت خورشید هم به شکل استوانهای ساخته شده و شاخصترین بخش عمارت است.
گنبدی هم روی سقف بناست، و برخلاف گنبدهای مرسوم در معماری ایرانی. گفتهاند شاید روی این برج گنبد دیگری هم بوده؛ مثلا به این شکل، یا این و یا این. اما احتمالا همین بوده که امروز میبینیم و شاید از بام بهعنوان برج دیدهبانی هم استفاده میکردند. به هرحال اگر گنجی در زیرزمین این برج بوده، حتما مراقبت میخواسته. همان گنج مشهور نادرشاه که دنبال سرنوشتش هستیم.
معروفترینهایش را میشناسیم. مثلا الماس دریای نور که در خزانه جواهرات ملی ایران است و داستان آن را در قسمت یازدهم «ایران به روایت آثار» دیدید. الماس کوه نور هم بود که بعدها به کابل رفت و پس از کشوقوسهای فراوان از طرف کمپانی هند شرقی به ملکه بریتانیا ویکتوریا هدیه شد. سالها بعد روی تاج ملکه الیزابت دوم نشست تا امروز که در برج لندن از آن نگهداری میکنند. سرگذشت تختطاووس هم که پر از روایتهای مختلف است و در قسمت پنجاهویکم «ایران به روایت آثار» درباره آن گفتیم. یکی دیگر هم الماس مغول کبیر بود که نمیدانیم چه شد. اما میگویند همان الماسی است که کاترین دوم ملکه روسیه روی عصای سلطنتیاش داشت. همان الماس معروفِ «اُرلُف» که حالا در کاخ کرملین است.
بقیه گنج چه شد؟
میدانیم نادرشاه از این گنج به امپراطوران روسیه و عثمانی هدایایی داد برای تحکیم دوستی و صلح. بخشی از این گنج هم خرج جنگهای نادر شد و اگر باقی گنج در کاخ خورشید بوده باشد، میتوان حدس زد چه بلایی سرش آمده.
پس از قتل نادر، سردارش احمد اَبدالی بخشی از آن را همراه با الماس کوه نور برداشت و به کابل رفت و خود را شاه خواند. علیقلیخان برادرزاده نادرشاه هم همراه با شورشیان سیستان به مشهد آمد و خود را علیشاه افشار نامید. سپس کلات را تصرف کرد، فرزندان نادر را کشت و اگر گنجی بوده به او رسیده. وقتی علیشاه به نبرد برادرش ابراهیم رفته بود، برخی سرداران نادرشاه، شاهرخ نوه نادر را پادشاه کردند که مدتی بعد توسط شورشیان سیستان به زیر کشیده شد و متولی آستان قدس را شاه کردند. شاید او بخشی از گنج را وقف آستان کرده. اما زمان زیادی نمیگذرد که دوباره سرداران نادر موفق شدند شاهرخشاه را به سلطنت برسانند، تا دو سال بعدش که کریمخان زند میآید و سالها پس از او هم آقامحمدخان قاجار.
اما بعد از آن کسی خبری از آن گنج ندارد جزء مقدار بسیار کمی که محمدرضاشاه پهلوی آن را به خزانه جواهرات ملی سپرد.