در خوابم دیدم که دلقک با چشم کور و صورت عصبانی داره میاد.من خوابیدم و روی تختم که یک دفعه به شکمم چاقو میزنه و میگه:«حالا که خودت مردی نامزدتم میمیره.بیدار شدم.خواستم برم آشپزخانه تا یک لیوان آب بخورم که دیدم دلقک هنوز زنده س.رفتم تو کمد قایم بشم که با خودم گفتم:«اگه پیدات کنه چی؟تصمیم گرفتم برم پایین یه جوری.دلقک رفت تو اتاق دوم.سریع رفتم پایین که دلقک از راه پله سر خورد و اومد سمت من.گفت:«کجا میری؟نمیدونستی قراره همین هفته بمیری؟گفتم:«اگر از جلوم نری کنار میکشمت.گفت:«من فقط تنها نیستم.خون آشام هم هست.سریع برگشتم و فرار کردم.در اتاقمو قفل کردم.لعنتی.داشت درو میشکست.خواستم از دریچه کولر که کنار تخت بود برم.رفتم توش و اومدن توی اتاق.پیدام نکردن و منم فرار کردم و افتادم تو کوچه.تصمیم گرفتم این دفعه پلیس خبر کنم که میدونستم پلیس خودمو دستگیر میکنه.دویدم فهمیدم کلید ماشین نیست.پس فقط دویدم.
-۱ ساعت بعد
نزدیک به ۱۷ کوچه رو پشت سر گذاشتم.رسیدم به خونه دوستم که اتفاقا اسمش امیر بود و تابعیت آمریکا داشت ولی یه رگ ایرانی داشت.بهش داستانو گفتم اونم همچین اتفاقایی براش افتاده بود.دوستم گفت:«یک صلیب تو خونه ت آویزون کن.گفتم:«اما من دینم مسیحی نیست که صلیب آویزون کنم.گفت:«پس یه ذکری بگو.گفتم:«اعتقاد ندارم به ذکر و ...
تصمیم گرفتیم سوار ماشینش شیم.رفتیم جنگل 45 Evil اما با تجهیزات بهتر.سعی کردیم واسه دلقک تله بزاریم اما نه با نخ بلکه با فلز اونم چه فلزی.از دوستش فلزو گرفتیم فلز هنوز ۲۰ دقیقه س که درست شده و داغه.
رفتیم بالای درخت و یک چیزی دیدیم.خودش بود.دلقک بود.گفت:«کجایی که میخوام باهات بازی کنم؟میخوام بکشمت و گوشتتو تیکه تیکه کنم و بدم به بقیه تا باهاش سوپ درست کنن.همینطوری اومد جلو که پاش گیر کرد به سیم و گفت:«آخ.ناجوانمردانه داری میجنگی.انقدر پاش داغ شده بود که میخواست جیغ بکشه سریع پریدیم پایین و تو دهنش یه ماده بدمزه تر از ذقوم و خواب آور ریختیم.
وقتی از شدت درد و دارو بیهوش شد بردیمش تو صندوق ماشین و رفتیم پیش یه کشیش اصفهانی که ساکن آمریکا بود.
کشیش خواست روش آب مقدس بریزه.گفت:«تو فقط یک دلقکی و برای کسی خطری نداری.بعد آب مقدس ریخت روش و ریخت و ریخت و فریادش بلند شد.تصمیم گرفتیم اون دلقکو خاکش کنیم تا نتونه بیرون بیاد.یه تابوت برداشتیم و توش کمی آب مقدس ریختیم و گذاشتیمش اون تو و بردیمش تو قبرستان UAlac78.
زنده به گورش کردیم.
فکر کردیم برای همیشه مرده اما هفته بعد خبر اومد دوستم مرد.هفته بعدش کشیش.
منتظر داستان بعدی یعنی دلقک از گور برخاسته باشید