سلام.من امیر ماشائف با تابعیت ازبکی و مادر آمریکایی هستم.البته من در اصل ایرانی باید باشم نتیجه حمید محبوب زاده هستم.پدر من که نوه حمید محسوب میشه تو ازبکستان به دنیا اومد.مادر پدر من اهل کشور اتحاد آریاخان(افغانستان قدیم)هست و همسرش ازبک بود.تو ازبکستان به دنیا اومده بود.یعنی پسر حمید محبوب زاده بود که پدر بزرگم و نامزدش زمانی که ۸ ماهگی پدر بزرگم بود به ازبکستان سفر کردند و همونجا بچشون به دنیا اومد.
بریم سراغ اصل مطلب یعنی مشکلی که برام پیش اومده.۷ سال از جنگ جهانی چهارم در سال ۲۱۸۳ میگذره.زمانی که آمریکا با فرانسه میجنگید فرانسوی ها آمریکا را به توپ بسته بودند.در اون زمان قبرستانی که پدر پدر بزرگم ادعا میکرد دلقکی رو توی اونجا کشته نابود شد و طابوت هاش شکستن.و گفته میشه کسانی که در اون قبرستان زیر درختان پناه گرفته بودند یک به یک کشته شده بودند و فقط ۳ بازمانده از اون شب بودند که در مصاحبه خود گفتند:«فقط دیدیم که یک دلقک که چشم چپش کور بود اومد و همه رو در خواب خفه کرد و کشت و احتمالا خورد.بازماندگان بعد از ۳ ماه کشته شدند و در حالی که یکی از آنها به طرز فجیعی بعد از مرگ بدنش را تکه تکه کردند و داخل چرخ گوشت گذاشتند و یک نوشته انجا به جا گذاشتند که در نوشته گفته بودن:«کسی که این نوشته رو بخونه میمیره.یک خبرنگار این نوشته رو پیدا کرد و بعد ۲ روز کشته شد.
میدونم که اون دلقک اومده بیرون و دنبال انتقام گرفتنه.
من در حال حاضر ۲۵ سالمه.پدربزرگم فوت کرده الان ما در سال ۲۱۹۰ هستیم.خوشحالم که افغانستان یا اتحاد آریاخان امروزی نجات پیدا کرد و آمریکا به اونا کمک کرد.
جالبه که بدونین خیلی زبان ازبکی به زبان فارسی شباهت پیدا کرده و فقط چند کلمه فرق هست بین این دو زبان.
من یک دوست جنگیر دارم که نزدیک ۲ ساله پرونده های جنایی زیادی رو حل کرده و تابعیتش ازبکه و فقط اهل یک کشوره.
به دوستم زنگ زدم تا صحبت کنم و ازش سوال کنم اون یک کتاب داره که اسم خیلی از شیاطین و راه متوقف کردنشونو نوشته.
زنگ زدم
من:«Ælo?
دوستم:«salam ċhijkar daria?
من:«bebin ahmadi man bayad rajabe yēk dalgaĸ ba to ßohbat konam
دوستم:«mishevad baraÿam moshækhasatashe beġi?
من:âra.tebgha goftaye pedar bozorgam on yek tisherte ġahvēi dare.va chëshmē chapeßh koore.
ترجمه حرف های ازبک:«الو؟سلام چیکار داری؟ببین احمد من باید راجب یک دلقک باهات صحبت کنم.میشود برام مشخصاتشه بگی؟آره طبق گفته پدر بزرگم اون یک تیشرت قهوه ای رنگ تنشه و یک چشمش(چشم چپش)کور هست.
میبینید؟زبان ازبک خیلی شباهت داره به فارسی و البته فقط خطشون فرق داره باهم.
-ساعت ۳:۳۰ صبح
میدونم که این خوابه.همه جا روشنه و اینجا یه جزیرس.
اما این خواب نیس!
شما کی هستین؟
دلقک!
خودتو نشون بده.
تو چقدر زشتی.چشم چپتم کوره.شاید هیچکس نتونسته بکشت اما من مثل پدر پدربزرگم نیستم که اگه جاییتو آسیب بزنم واسش عذاب وجدان بگیرم.من خونتو میمکم!من میکشمت!با شکنجه فراوان.همونطور که تو پدر پدر پدربزرگمو کشتی.
گفت:«من شکست ناپذیرم.تو رو هم میکشم.
از خواب پریدم و یک لیوان آب خوردم.داستان داره کم کم شروع میشه.من برنده دوئلم یا اون؟
منتظر پارت ۲این داستان باشید
توجه:«زبان ازبکی که در متن گفته شده توسط خود ساخته شده و خط ازبک هم همینطور است و زبان ازبکی شباهت بسیار کمی به زبان فارسی دارد