Recognition memory, a subcategory of declarative memory, is the ability to recognize previously encountered events, objects, or people
من مثلا میخوام برای اولین بار یاد بگیرم که سرخرگ آئورت از بطن چپ خارج میشه، درحالت عادی یا باید کلمه به کلمه ش رو حفظ کنم یا باید پروسه گردش خون در بدن رو یاد بگیرم که بعدا از توش خروج آئورت از بطن چپ رو استخراج کنم.
مورد دوم مشخصه خیلی کارآمدتره و قاعدتا باید در ارجحیت قرار بگیره، اما مثلا من میخوام یه لغت رو یاد بگیرم، فرضا stigma، یا قراره کلی چیز میز حفظی رو از بر کنم که هیچ ارتباطی به هم ندارن، مثل سال های قهرمان شدن برزیل در جام جهانی.
چند روز پیش یکی از دوستان استا زد و این عکس تو استا موجود بود
اگه من تو یه صفحه اسلاید این عکس رو ببینم و بعد ردش کنم، یکسال دیگه یا... دوباره ببینمش اصلا تصوری ازش ندارم.
ولی مسعود زیرعکس نوشته بود:
عکس بالا دخترکی را نشان میدهد که در آشویتس متولد شده. از او خواسته میشود تا خانه را ترسیم کند. او درست پس از کشیدن کلافی مغشوش، رو به عکاس کرده و با چشمانی هراسان میپرسد: "خانه چیست"؟
من این متن و عکس رو موقع استا شدنش تو ده ثانیه دیدم و خوندم ولی احتمالا برای باقی عمرم هیچوقت این دخترک و تخته سیاه رو از یاد نمیبرم.
و به نظرم این قدرت داستان پردازی و تاثیرش رو یادگیری هست، من صرفا تصویر دخترک رو به یاد نمیارم، من داستان پشتش رو به یاد میارم.
یادمه یه پادکست گوش میدادم راجب به حفظ نکردن واژگانی که قرار نیست هیچوقت بدردتون بخورن، تو پادکسته طرف میگفت حالا ما اینقدر مشکلات مالی داریم و چشم به پول و... هستیم، چه نیازی داره اصطلاح keep the change رو یاد بگیریم؟ نکنه قراره بریم خارج و سوار تاکسی بشیم و طرف بگه شده 9 دلار، 10 دلاری رو بکوبونیم تو صورتش و بگیم keep the change؟؟
بعد از شنیدن پادکست تا الآن(یه سه سالی میگذره) بدون دیدن این اصطلاح و مرورش هنوز یادم مونده یعنی چی، و از اون عجیب تر داستان پشتِ کلمه رو بهتر از خود کلمه یادم مونده.
یا مثلا هفته پیش استاد ترمینولوژی رسید به واژه stigma، یهویی زد جاده خاکی و گفت موقعی که سفلیس(یه نوع بیماری آمیزشی) اومده بود ایران، پزشکای ایرانی میگفتن طرف زیگما داره، چون ملت فهمیده بودن سفلیس چیه و از ترس انگ خوردن از اینور اونور معمولا بعد اینکه پزشک میگفت سفلیس داری میرفتن و دیگه نمیومدن، ولی با گفتن اینکه شما زیگما داری(که معنی ش میشه انگ) همون مفهوم رو بکار میبردن ولی اینبار ملت نمیفهمیدن و اقدام به درمانشون راحت تر میشد.(حالا نمیدونم داستانش درسته یا از خودش دراورده)
خب من که دیگه stigma رو برای باقی عمرم بعیده فراموش کنم، شما هم احتمالا با خوندن بند بالا بعیده فراموشش کنین.
صرفا حرفم اینه، حفظ کردن خیلی ساده تر و موثر تر میشه وقتی براش یک داستان بسازی...
حتی همون پروسه گردش خون هم به نوعی یک داستان هست، با درست کردن یک داستان با یادگیری پنجه در پنجه میشی و حداقل برای من بسیار بسیار موثره