24 اکتبر 1989 روزی بود بسیار تلخ. در این روز "یرژی کوکوشکا" (یورک) طناب عمرش پاره شد و برای همیشه به ابدیت پیوست. به عقیده ی بسیاری از کوهنوردان, وی برترین کوهنورد ارتفاع تاریخ بود.
در عالم 14 قله ی بالای 8000 متری وجود دارد. باشگاه 8000 متری ها حدود 40 عضو دارد. افرادی که هر 14 قله را فتح کرده اند( عظیم قیچی ساز از ایران تنها عضو ایرانی این باشگاه است). کوکوشکا دومین شخصی در عالم است که همه ی قله ها را فتح کرده است. تفاوتی که وی با بقیه داشت آن است که وی 9 قله از 14 قله را از مسیری جدید فتح کرد و چهار قله را نیز در زمستان فتح کرد. رینهولد مسنر که اولین نفر در باشگاه 8000 متری هاست فقط 6 قله را از مسیر جدید فتح کرد که هیچکدام هم زمستانی نبود. معروف است که رینهولد مسنر به وی گفت " شاید من اولین نفر باشم که 8000 متری ها را فتح کردم ولی تو بهترینی". حتی اگر این جمله را نیز نگفته باشد فرقی نمیکند. کوکوچکا الگوی کوهنوردان ارتفاع است. وی 14 قله را در 7 سال و 10 ماه فتح کرد. در حالی که مسنر در 16 سال این کار را انجام داد. رکورد کوکوشکا سالها بعد توسط شخصی کره ای با یکماه کمتر شکسته شد. کوکوشکا پروژه ی فتح هر 14 قله را در سال 1987 به اتمام رساند.
در جهان کوهی به نام لوتسه وجود دارد. کوهی به ارتفاع 8511 متر . چهارمین کوه بلند جهان. یورک این کوه را در سال 1979 میلادی از مسیر عادی به عنوان اولین کوه 8000 متری فتح نمود. لوتسه یک مسیر غیر عادی نیز دارد. دیواره ای مخوف و دلهره آور. یورک در 1985 میلادی در راه فتح این دیواره شکست خورد.
دیواره مخوف و عظیم جنوبی لوتسه. این دیوار به ارتفاع 3.2 کیلومتر, دارای 2.4 کیلومتر مسیر صعودی است.
در این ویدیو می توانید دیواره ی عظیم جنوبی لوتسه را ملاحظه نمایید.
https://uupload.ir/view/divare_lhots...
وی مجدد اقدام به صعود به قله نمود. در ۲۴ اکتبر ۱۹۸۹ , طنابی که استفاده میکردند در میانه ی راه بین صخره ها گیر کرد. به ناچار از طناب 6 میلیمتری استفاده نمودند. یورک این طناب دست دوم را از کاتماندو پایتخت نپال خریده بود. که متعلق به گروهی کوهنورد کره ای بود.
باقی ماجرا از زبان همنورد یورک:
" در آن روز یورک به عنوان سر طناب عمل میکرد. با فاصله ی 50 متر از بالای سر من صعود میکرد. به ندرت پیش می آمد که وی از دیواره آویزان شود. ناگهان دیدم که وی از دیواره آویزان شد. طناب پاره شد.
هر آنچه که دیدم این بود؛ هر لحظه بر سرعت سقوط یورک به سمت پایین دیواره ی لوتسه افزوده میشد...!"
و به این ترتیب یرژی کوکوچکا برترین کوهنورد ارتفاع تاریخ بر اثر مرگی باشکوه در سن 41 سالگی به ابدیت پیوست. سقوطی عمودی رو به پایین حدود دو کیلومتر!! با شکوه ترین مرگ برای باشکوه ترین ورزشکار دوران. و برای همیشه در لوتسه, کوه مورد علاقه اش جاودانه شد. و جسدش نیز هیچگاه کشف نگردید.
وقتی آن طناب در کارگاه ساخته می شد هیچگاه نمی دانست که روزی عامل مرگ چه کسی خواهد شد. ای کاش هیچگاه ساخته نمی شد. ای کاش هیچگاه خریداری نمی شد.
در فضای مجازی این ویدیو معروف است به صحنه ی سقوط کوکوچکا.
https://uupload.ir/view/soghoot_r6hn...
وی در کتاب خاطراتش "دنیای عمودی من " شرحی کامل از فقر خویش و مشکلات بسیار بزرگ صعودش داده است.
لینک دانلود کتاب ترجمه شده توسط جناب رامین شجاعی:
http://share.tarafdari.com/show/12971
این کتاب, یک کتاب انگیزشی نیز می باشد.
جملاتی زیبا از وی:
- من موافق مبارزه هستم، جایزه ای که که برای این سختی ها دریافت می شود، بسیار زیاد خواهد بود. این لذت زندگی است.
- سرانجام، با شکوه ترین لحظه در هر صعود. این لحظه ایست که تنها چند قدم با قله فاصله دارم، زمانی که می دانم هیچ مانعی در مسیر من نیست، زمانی که می دانم پیروز خواهم شد…من بر کوه یا آب و هوا پیروز نمیشوم، بلکه بر بلندای خویش می ایستم، بر ضعفم و بر ترسم..زمانی که می توانم از کوه به خاطر اینکه با من مهربان بوده است، تشکر کنم. من این لحظات را با هیچ ثروتی روی زمین عوض نمی کنم و حتی اگر مجبور شوم به موانع مسیر و مرز نامعلوم خطر فایق شوم، خواهم پذیرفت. من خطرات پیش رو را خواهم پذیرفت. بادهایی که برای هفته ها بر چادر می کوبند و آنرا به لبه دیوانه می رسانند، در آغوش خواهم کشید. مسیرهایی که در لبه شکست هستند را به جان می خرم. مبارزه را قبول خواهم کرد. جایزه ای که برای این سختی ها دریافت می کنم، بسیار عالیست. این لذت زندگی است.
- البته هیچ چیزی برای خوردن نداشتیم و جای صحبت از نوشیدنی هم نبود.فقط یک فکر داشتیم که تا رو شن شدن هوا دوام بیاوریم،مقاومت کنیم و زنده بمانیم.متناوبا در اوهام فرو میرفتم.وقتی به خود می آمدم خیال میکردم باید ساعتها گذشته باشد.و میفهمیدم فقط چند دقیقه ای بیشتر نگذشته است.
- من به آنجا آمده بودم با افسانه هایی که از خواندن کتابهایی نظیر"انسان فاتح هیمالیا "شکل گرفته بود.کتابهایی که در هر صفحه آن مشقات فوق انسانی،ترس و مرگ موج میزد.حال فارغ از آن افسانه ها به هیمالیای بزرگ بازمیگشتم.غرور؟خیر.با نهایت احترام،اما میدانستم هیمالیا نیز جای مردم عادی است.
- اما شخص در آن بالا ها بطرز دیگری فکر میکند،تفکرات انسان به نحو غریبی تیره و تار میشوند.
- هیچ جا نوشته نشده است که اگر کسی سیاهه ای از موفقیت قبلی اش داشته باشد همه به روی او میشتابند،خیر.اما شخص کسی را انتخاب میکند که با او راحت باشد.
- "...بسيار از آن منظره دلم گرفته بود. فقط كمي مانده بود تا به قله برسيم. خودم را با اين انديشه تسكين دادم كه فهميده بودم هيماليا متعلق به افراد عادي است، و روزي باز خواهم گشت. بايد باز گردم. و باز گشتم. سپس اين كتاب را نوشتم. در اين كتاب جوابي براي سئوالهاي بيپايان در مورد علت اجراي برنامههاي بزرگ به قلل مرتفع و به هيماليا پيدا نميشود.
هيچگاه لزوم پيدا كردن پاسخ را احساس نکردم. به كوهستانها رفتم و آنها را صعود كردم. فقط همين..."
.
.
پست " او یک افسانه بود" به زندگی این ابر ورزشکار دوران پرداخته است
https://www.tarafdari.com/node/1978566
روحش شاد و یادش گرامی باد