S, Tentaclesوقتی روز اول کلاس اول ابتدایی به مدرسه رفتم، تو راه همش فکر میکردم که مثل تو کارتونا قراره تو مدرسه با یه خانم که عین مادر مهربونه درس بخونیم و کلی دوست پیدا کنم و....
اما واقعیت چی بود : اسم مدیرمون چنگیز محمدیان بود اولین باز که دیدمش تو راهرو گوش ۲ تا دانش آموز کلاس پنجم گرفته بود هی به باسن شون لگد میزد و داشت میبردشون دفتر.
معلم ما هم یه مرد سیبیلو بود که وقتی وارد کلاس شد نشست رو صندلیش یه سیگار روشن کرد و شیلنگ از جیب کتش در آورد گذاشت رو میز. بعدشم یهو داد زد صفحه اول کتاب بنویسم باز کنین.
وقتی از مدرسه برگشتم خونه تا ۳ روز خودمو زدم به مریضی و به مدرسه نرفتم. آخرش مامانم فهمید الکی گفتم مریضم و با زور منو برد مدرسه🥲.