ده دوازده سالم بود رو دختر داییم کراش داشتم
مامانم یه روز ازم خواست باهاش برم خونشون
منم از خوشحالی داشتم بال در میاوردم
رفتیم اونجا دختر داییم چایی آورد
زیر چشمی نگاش میکردم و خیلی ذوق داشتم تا اینکه مامانم بهش گفت پسرم شبا جاشو خیس میکنه چایی نمیخواد😐😭😂
اخبار داغ
- استقلال پولی برای استراماچونی واریز نکرده است!
- پیام ارلینگ هالند به ادین ترزیچ پس از به ثمر رساندن پنج گل مقابل لایپزیش
- استوری جدید یحیی گل محمدی؛ غصه داریم ولی نوروز را زنده نگه دارید! + عکس
- مانوئل لوکاتلی: در ۱۴ سالگی به ایجنتم گفتم که یک روز به یوونتوس خواهیم رفت
- درگیری دنی کارواخال با آرناو تناس دروازه بان سوم بارسلونا پس از پایان بازی (لالیگا ۲۰۲۲/۲۳)