وقتی پاریسنژرمن لیونل مسی را به خدمت گرفت، چه انتظاری داشت؟ البته که این اقدام فواید زیادی برای برند آنها داشت و جذب بازیکنی که بسیاری او را یکی از بهترین بازیکنان تاریخ میدانند، نشانگر جایگاه آنها بود. این واقعیت که مسائل مالیای که باعث شد بارسلونا از او دست بکشد، به نوعی با واکنش وحشتزده این باشگاه به اقدام جسورانه پیاسجی در جذب نیمار دامن زده شده بود، تنها توانست جذب این بازیکن را شیرینتر کند: اثبات حقانیت سرمایهگذاری 222 میلیون یورویی در سال 2017.
اما این تصور هم وجود داشت که مسی قرار است یک فوتبال هجومی درخشان را به این تیم اضافه کند. شما نیمار و کیلیان امباپه، دو نفر از بزرگترین مهاجمان دنیا، را دارید و مهاجم بزرگ دیگری را اضافه میکنید: نتیجه مطمئنا باید بازی هجومی بسیار درخشانی باشد؟ اما فوتبال اینطور پیش نمیرود. این یکی از بزرگترین نقاط قوت آن به عنوان یک ورزش است که از چند تناقض در هم تنیده تشکیل شده که در برابر تعاریف سادهانگارانه مقاومت میکند. به همین دلیل است که با وجود تمامی بیعدالتیها و نواقص دوران باشگاههای بزرگ، مقاومت برابر حملات این قدرتهای بزرگ بسیار بهتر از چیزی بود که تصور میشد. مهارت تاکتیکی هنوز اهمیت دارد.
این معضلی است که مسی در سطح ملی نیز با آن روبرو شده است، خصوصا حدود یک دهه پیش که آرژانتین تعداد بسیار زیاد و نامعقولی از بازیکنان هجومی با استعداد در ترکیبش میدید: نه فقط مسی، بلکه سرخیو آگوئرو، اِسِکیل لاوتزی، خاویر پاستوره، گونسالو ایگواین، آنخل دیماریا، کارلوس تبس و دیهگو میلیتو. بحث همیشه بر سر استفاده حداکثری از آنها- چهار، پنج یا حتی شش- در تیم بود و این باور وجود داشت که این اقدام در واقع موجهای تماشایی از فوتبال هجومی را به همراه دارد. اما این بازی دیگر به این شکل پیش نمیرود: فوتبال دیگر شبیه به اواخر دهه 1950 میلادی نیست که رئال مادرید بسیاری از مهاجمان درخشان را در کنار هم قرار میداد- آلفردو دی استفانو، فرانس پوشکاش، پاکو خنتو، لوییس دل سول، ریموند کوپا- و انتظار داشت این کار جواب دهد.
این چیزی است که اغلب عادت دارید پس از یک تورنمنت ملی نه چندان خوب از هواداران انگلیسی بشنوید:” من فقط میخواهم حمله کنیم.” که انتظار خوبی است و مشخصا بعضی از سبکهای فوتبال از دیگر سبکها هجومیتر هستند اما پیش از آن که بتوانید حمله کنید باید توپ را در اختیار داشته باشید. و این یعنی که شما نیاز به بازیکنانی دارید که بتوانند توپ را تصاحب کنند. اما علاوه بر این، حتی مهاجمان شما باید بتوانند در کنار هم کار کنند. صعود آرژانتین به فینال جام جهانی 2014 با تنها سه مهاجم اتفاق افتاد- مسی، ایگواین و لاوتزی- که از سوی مثلث خط میانی قدرتمندی متشکل از خاویر ماسکرانو، انزو پرز و لوکاس بیلیا حمایت میشدند.
مائوریسیو پوچتینو به دنبال به کارگیری همین خط مشی در پاریسنژرمن بوده است. در دیدار خانگی مرحله گروهی لیگ قهرمانان برابر منچسترسیتی که با پیروزی 0-2 به پایان رسید و بهترین نتیجه آنها تحت هدایت پوچیتنو بوده، این سه بازیکن خط حمله به خوبی روی هر دو گل با هم همکاری کردند اما این پیروزی با تکیه بر عملکرد سه بازیکن حاضر در خط میانی شامل آندر هررا، مارکو وراتی و ادریسا گهیه به دست آمد که در مناطق عمقی مشغول دفاع از خط دفاعی چهار نفره بود.
این سیستم اساسا 3-0-3-4 بود، تیمی از هم گسیخته. ضرورت بازی گرفتن از این سه مهاجم بزرگ که هیچکدام از آنها در مسئولیتهای دفاعی چندان کوشا ظاهر نمیشوند و نمیتوان در سیستم پرسینگ منجسم، بدون اصلاحات آشکار، روی هیچکدام از آنها حساب کرد، در واقع تلاش برای ارائه فوتبال روان و هجومی را تا حد زیادی بیاثر میکند. نیاز به جبران کمکاری آنها به این معناست که پیاسجی باید فوتبالی دفاعی و بر اساس ضدحملات ارائه دهد.
این که آیا چنین روشی در طولانیمدت در لیگ قهرمانان جواب میدهد یا خیر قابل بحث است. البته پیاسجی قهرمان لیگ فرانسه خواهد شد، چرا که همیشه از برتری مالی نسبت به سایر باشگاههای حاضر در این لیگ استفاده کرده است. اما تیمهای کارآمدتر شاید بتوانند از این فضای زیاد بین خط حمله و خط میانی استفاده کنند. آن پیروزی نسبتا راحت برابر سیتی شاید بیشتر به دلیل مشکلات این تیم در گلزنی در آن مقطع از فصل بود. سیتی در آن بازی 18 شوت به سمت دروازه پیاسجی زد.
آنها در نیمه زمین پیاسجی بسیار صاحب توپ شدند و در صورت استفاده از یک مهاجم نوک کلاسیک شاید میتوانستند استفاده بهتری از سانترهای روی محوطه جریمه ببرند. با این حال، بازی بر اساس پاسکاری آنها برابر خط دفاعی چند لایه و عمقی هفت نفره جواب نداد.
اما این پیاسجی بود که با رویای تبدیل شدن به یکی از بزرگترین باشگاههای دنیای فوتبال طوری برابر سیتی بازی میکرد که انگار یکی از باشگاههای در منطقه سقوط لیگ برتر است- البته باشگاهی که مسی، نیمار و امباپه را در خط حمله داشت. شاید این تعداد سلبریتیهایی که در پارک دو پرنس گرد هم آمدند، اهمیت زیادی به این شرایط ندهند اما آیا این فوتبالی است که آنها رویایش را داشتند؟ نشستن در عمق، تحمل فشار حریف و رساندن گاه و بیگاه توپ به مثلث هجومی درخشانشان؟
این مطمئنا آن فوتبال یکپارچه و مدرنی نیست که پوچتینو در تاتنهام یا حتی در ساوتهمپتون و اسپانیول ارائه میکرد و شاید به این معناست که برای پیشرفت آنها هم سقفی وجود دارد. و این یکی از زیباترین راز و رمزهای فوتبال است: بازیکنان هجومی لزوما رهبری فوتبال هجومی را در اختیار ندارند.
اگه خوشتون اومد لایک کنید:)
منبع : سایت هفت یک