5.نسبیت خاص اینیشتین 1905
نسبیت خاص (به انگلیسی: Special Relativity) نظریهای فیزیکی دربارهٔ اندازهگیری در چارچوب مرجع لخت است که در سال ۱۹۰۵ میلادی توسط آلبرت اینشتین(آلمانی Albert Einstein) مطرح شد
نظریه نسبیت خاص چگونگی ارتباط فضا و زمان را با اشیایی که با سرعتی متداوم در خط راست حرکت می کنند، توضیح می دهد.
با نزدیک شی به سرعت نور، جرم آن نامتناهی شده و قادر به حرکت سریع تر از سرعت نور نیست.
اینشتین پس از پایان کارش در این نظریه، به مدت یک دهه در خصوص این مسئله به تامل پرداخت: چه اتفاقی می افتد اگر کسی “شتاب” را معرفی کند؟ این سوال مبنای نظریه عام وی را شکل داد؛ نظریه ای که در سال ۱۹۱۵ انتشار یافت.
میتوان با استفاده از دو اصل نسبیت خاص و ترکیب آنها با سایر قوانین فیزیک به همارزی جرم و انرژی بر طبق اصل همارزی جرم و انرژی (E=mc^2) رسید که c در آن برابر با سرعت نور در خلأ و m جرم است.تبدیل مقدار ناچیزی ماده به انرژی(مانند آنچه در بمب اتمی رخ میدهد) انرژی بسیار عظیم و فراتر از تصورى ایجاد می کند.
4.نسبیت عام اینیشتین 1915
نسبیت عام (به انگلیسی: General relativity) نظریهای هندسی برای گرانش است که در سال ۱۹۱۵ توسط آلبرت اینشتین منتشر شد و توصیف کنونی گرانش در فیزیک نوین است.
به منظور حل مسئله گرانش، انیشتین در ابتدا نسبیت خاص را ارائه کرد. این نظریه اجسامی را توصیف میکرد که با سرعت ثابت و در خطی راست حرکت میکنند. یعنی نمیتوانست رفتار اجسام شتابدار را شرح دهد. به همین دلیل او تصمیم گرفت تا نظریهای جامعتر را در مورد حرکت اجسام شتابدار ارائه دهد.و پس از یک دهه تلاش به نتیجه رسید اینجا بود که عبارت نسبیت عام زاده شد.
این نظریه تعمیمی بر نظریهٔ نسبیت خاص و قانون جهانی گرانش نیوتون است که توصیف یکپارچهای از گرانش بهعنوان یک ویژگی هندسی فضا–زمان ارائه میدهد.
در این نظریه فضازمان را به عنوان موجودی پویا (دینامیک) و تغییر شکل دهنده در نظر گرفته میشود که حضور ماده در آن، ساختار و هندسهٔ آن را خمیده میکند و در مقابل، حرکت اجسام تحت گرانش از خمیدگی فضازمان پیروی مینماید.
3.نظریه کوانتوم 1900_1926
⭕نیلز بور (به دانمارکی: Niels Henrik David Bohr) ، از بنیانگذاران فیزیک کوانتوم ، در مورد چیزی که بنیان گذارده است، جملهای دارد به این مضمون که اگر کسی بگوید فیزیک کوانتوم را فهمیده ، پس چیزی نفهمیده است.
از این نظریه به عنوان فیزیک کوانتوم(به انگلیسی:Quantum physic) یا مکانیک کوانتومی (به انگلیسی: Quantum mechanics) ماده و انرژی از مباحث اصلی فیزیک کوانتوم به شمار می رود، این نظریه رفتار و برهم کنش ماده و انرژی را در مقیاس ذرات ریز اتمی و در دمای پایین مورد بررسی قرار می دهد.
این نظریه در ابتدا توسط ماکس کارل ارنست لودویگ پلانک (به آلمانی: Max Karl Ernst Ludwig Planck) مطرح شد و توسط دانشمندان دیگر گسترش یافت
دانشمندان خالق نظریه کوانتومی، پایین از راست به چپ: اروین شرودینگر، ورنر هایزنبرگ، ولفگان پائولی، بالا از راست به چپ: ماکس پلانک، آلبرت اینشتین و نیلز بور.
|
نظریههای گوناگونی دربارهٔ مسئلهٔ اندازهگیری در مکانیک کوانتومی مطرح شدهاست. از این میان، سه دیدگاه شایان ذکرند: دیدگاه واقعگرایانه که اینشتین طرفدار آن بود، دیدگاه سنتی که به تفسیر کپنهاگی هم معروف است و نیلز بور از آن حمایت میکرد، دیدگاه ندانمگرایانه یا آگنوستیک که طرفداران آن از اظهارنظر بهطور کلی خودداری میکردند.
نظریه کوانتوم اساس فیزیک کلاسیک را دچار لرزش کرد، مفاهیم متداول درباره ماهیتِ واقعیت را ویران کرد، کل فلسفههای علت و معلولی را نادیده گرفت و ویژگیهای عجیبی درباره طبیعت آشکار کرد که هیچکس تا آن زمان تصور آن را هم نکرده بود.
2.تکامل با گزینش طبیعی چارلز داروین1859
چارلز رابرت داروین، (به انگلیسی: Charles Robert Darwin) این نظریه را مطرح کرد که همه گونهها دارای نسبی مشترک هستند؛ این نظریه امروزه یکی از مفاهیم بنیادی دانش به شمار میآید.داروین نظریه خود مبنی بر اینکه این تبارزایش فرگشت نتیجه فرآیندی به نام انتخاب طبیعی(Natural selection) بودهاست که در آن، تلاش برای بقا تاثیر مشابهای بر روی اصلاحنژاد گزینشی در زادگیری گزینشی دارد را نخستین بار در مقالهای مشترک با آلفرد راسل والاس(به انگلیسی: Alfred Russel Wallace) مطرح نمود.
به زبان سادهتر، تکامل میگوید در گذر زمان گونههای قدیمی جانداران برای ادامه بقا (زنده ماندن و تولید مثل) مجبورند خود را با محیط و شرایط، بهتر وفق دهند و ناچار به تغییرات رفتاری و فیزیکی میشوند و درنیتجه گونههای جدید به وجود میآید؛ یعنی هرگونه جانوری از گونهای قدیمیتر به وجود آمده.
داروین نشان داد که پیچیدگی بغرنج حیات و رابطههای بین انواع گونههای زیستی میتواند بدون نیاز به هیچ طراحی، تنها برخواسته و بازمانده از فرایندهای طبیعی باشد. نظریه او به قدری انقلابی است که هنوز عدهای درباره درستی آن تردید دارند.
1.خورشیدمرکزی کوپرنیک 1543
یکی از باشکوهترین یافتههای علمی که در تصور یونانیان باستان بود و دو هزار سال بعد اثبات شد: زمین به دور خورشید گردش میکند (مانند سایر سیارات). مفهوم زمینی که به دور خورشید میگردد، نخست توسط یونانیان باستان ارائه شد.
نیکلاس کوپرنیک (به انگلیسی:Nicolaus Copernicus) نظریه خورشید مرکزی منظومه شمسی را گسترش داد و به صورت علمی درآورد. وی پس از سالها مطالعه و مشاهده اجرام آسمانی به این نتیجه رسید که بر خلاف تصوری که کلیسا پشتیبان آن بود زمین در مرکز کائنات قرار ندارد، بلکه این خورشید است که در مرکز منظومه شمسی است و سایر سیارات از جمله زمین به دور آن در حال گردشند.
از نظر تاریخی، مدل خورشیدمرکزی در تقابل با مدل زمینمرکزی بود که زمین را مرکز فرض میکرد.
ارائه یک مدل ریاضی کامل برای مفهوم خورشیدمرکزی تا قرن شانزدهم میلادی به طول انجامید، یعنی زمانی که نیکلاس کوپرنیک، اخترشناس، ریاضیدان و روحانی کاتولیک لهستانی با پیشنهاد این مدل باعث انقلاب کوپرنیکی شد. در قرن های بعد این نظریه توسط دانشمندان دیگر دچار گسترش و تغییر شد