حرفای خوب همه جا هست، حتی رو در و دیوارهای هر شهری
و هرکسی که رنجهاش قابل تحمل باشن، به راحتی میتونه بقیه رو به تحمل رنج دعوت کنه و قصههای زیبایی ببافه و بقیه هم براش کف بزنن..
ولی امان از روزی که گرفتار رنج بی پایان باشی، مثل خوره میفته به جونت و تمام وجودت رو ذره ذره له میکنه، حتی اگه آدم محکم و خودساخته ای هم باشی و هرچقدر هم تاب بیاری، بازهم وقتی جایی روزی رنجت سرریز میشه و ناخواسته نمایش داده میشه؛ و بقیه نمیتونن درک کنند که تو داری چه حجم بزرگی از رنج رو میچشی و اونها فقط چه مقدار اندکی از اون رو میبینن...
این میشه که بزرگوارانه لب به نصیحت باز میکنن و تو رو به آرامش فرا میخونن...
قصدم ترویج ناامیدی نیست، ولی نه هرکه سر بتراشد قلندری داند...