خسته ام من خسته ام من
مثل مرغ بال و پر شکسته ام من
خسته از دست غریبه
خسته از هر آشنایم
خسته از جور زمانه
خسته از خلق خدایم
خسته ام من خسته ام من
مثل مرغ بال و پر شکسته ام من
سالها کنج قفس نشسته ام من
(آرزوهام توی سینه مردن مردن مردن
غصه ها زنگ صدامو بردن بردن بردن) ۲
حالا نه دستی به سویم
نه دیگه رنگی به مویم
نه یک همدمی که با او غصه دلمو بگویم
تو که رفتی ز کنارم
دیگه مونسی ندارم
کار من گریه و زاری
مثل پاییزه بهارم
خسته ام من خسته ام من
مثل مرغ بال و پر شکسته ام من
سالها کنج قفس نشسته ام من
می دونم هیشکی تو دنیا همدم من نمیشه
آخه هیچکس شریک غصه و غم نمیشه
هر چی درد هر چی غصه اس مال این قلب منه
چرا ای خدا یک ذره از غمم کم نمیشه
خسته ام من خسته ام من
مثل مرغ بال و پر شکسته ام من
سالها کنج قفس نشسته ام من