اسماعیل حاج رحیمی پور در سفرش به ایران میهمان استودیو طرفداری بود. با او هم یک گفتگوی مفصل ترتیب دادیم و هم برنامه خاطره بازی را ضبط کردیم. برنامه خاطره بازی به طور کامل و بخش اول مصاحبه در روزهای گذشته تقدیم شما شد. حال با بخش پایانی گفتگوی مهدی حدادپور و اسماعیل حاج رحیمی پور همراه شما هستیم.
در این بخش، صحبت های خودمانی و جذاب از کاپیتانی پرسپولیس و بهترین خاطره اسماعیل حاج رحیمی پور آغاز شد. در ادامه اتفاق عجیبی که باعث خط خوردن حاج رحیمی پور از تیم ملی شد و بزرگ ترین حسرت فوتبالی او را رقم زد، شرح داده شد. پیشکسوت فوتبال ایران همچنین از همایون بهزادی و علی عبده گفت. در ادامه صحبت درباره محله زندگی حاج رحیمی پور و خانه مادری او باعث شد گفتگو به سمت و سوی احساسی برود. حاج رحیمی پور از ازدواجش بعد از بزرگ شدن دخترش صحبت کرد و همچنین کارهای خیریه همسرش را شرح داد.
صحبت درباره ایران و دوری از وطن، بخش پایانی این گفتگو بود.
بخش پایانی گفتگوی مهدی حدادپور و اسماعیل حاج رحیمی پور را می بینید و می خوانید:
بعد از اینکه ابراهیم آشتیانی از فوتبال رفت، علی پروین کاپیتان تیم شد. شما از علی پروین قدیمی تر بودید.
علی پروین سابقه فوتبالش خیلی بیشتر از من بود.
آن زمان ها وقتی علی پروین و خوردبین در زمین نبودند شما باید کاپیتان می بودید.
خوردبین بیشتر بود.
هیچوقت شانس نیاوردید هم پروین نباشد و هم خوردبین بازوبند را شما ببندید؟
من در سن بیست و خرده ای سالگی از ایران رفتم. هنوز فوتبال من تمام نشده بود. ممکن بود بمانم و بازوبند را به دستم ببندم ولی این شانس را نداشتم. نماندم و نتوانستم بازوبند را ببندم.
مسیر درستی را انتخاب کردید؟
بله!
خاطره انگیز ترین روزتان در پرسپولیس را به یاد می آورید؟
همان دربی 6 تایی ها!
و حسرت بزرگی که داشتید؟
جام جهانی نرفتم به خاطر مسائل غیر فنی.
دوستان نرفتن حاج رحیمی پور به جام جهانی یک دلیل غیر فنی دارد. اولین بازی ایران در مقدماتی جام جهانی را دی ماه سال 1355 داشتیم، مقابل عربستان. تیم ملی بازی را 3-0 می برد و به ایران برمی گردد. در ایران یک اتفاقی در فرودگاه رخ می دهد. از زبان خود اسماعیل حاج رحیمی پور بشنویم.
مهدی جان ما زمانی که به عربستان رفتیم برای بازی مقدماتی جام جهانی، به خدا بیامرز پدرم گفتم چه می خواهی از عربستان بیاورم. گفت شنیدم تلویزیون های رنگی آمده، یک تلویزیون رنگی بیاور. بعد شنیدم همه خانواده ها چنین چیزی گفته اند. به بازیکنان گفتند تلویزیون رنگی می خواهیم. بازی را که بردیم همه بچه ها تلویزیون رنگی خریدند. بیشتر بازیکنان تلویزیون را از باکسش درآوردند و داخل چمدان های بزرگ شان گذاشتند. مشخص نبود تلویزیون است. من، پرویز قلیچ خانی، علی پروین و فکر می کنم محمد صادقی این کار را نکردیم. با همان جعبه خودش آوردیم. به فرودگاه مهرآباد که رسیدیم کاپیتان ما آقای قلیچ خانی جلو بود و تلویزیون رنگی را روی چرخ می برد. من پشت او بودم و باقی بازیکنان هم پشت ما. یک خانمی برای گمرک بود گفت آقای قلیچ خانی این تلویزیون سیاه سفید است دیگر؟ پرویز خان هم هیچ وقت اهل دروغ و اینها نبود. گفت نه خیر این رنگی است، خیلی هم رنگش خوب است. آن خانم گفت پس نمی توانید اینها را ببرید. آقای قلیچ خانی هم برگرداند چرخ را و تلویزیون را با باکسش مقابل آن خانم انداخت. دیدیم هیچکدام از بچه ها پشت سر آقای قلیچ خانی نیستند. من به عنوان اینکه بازیکن آن تیم است و الان کاپیتان من آنجا ایستاده، شروع کردم به اعتراض. یک جر و بحث شدیدی به راه افتاد. جایش نیست بگوییم چه حرف هایی شد. چند روز بعدش ما را از تیم ملی خط زدند. آقا مهدی عزیز، یک بازیکن فوتبال همه کار می کند به جام جهانی برسد. جام جهانی مکه فوتبالیست ها است. وقتی همه کار می کنی، استحقاقش را داشتی و نمیرسی ... اگر فنی بود مساله ای نبود ولی تو همه جوره استحقاق حضور در جام جهانی را داشتی و دقیقه 90 خطت می زنند. این تبدیل به یک حسرت می شود. البته من کسانی که باعث و بانی این موضوع شدند را بخشیدم.
در مجموعه پرسپولیس چه کسی بیشتر از همه برای پیشرفت شما خدمت کرد؟
همایون بهزادی. او کوچ من بود، مربی من بود. تنها کسی که از گارد به پرسپولیس آمد من بودم. زنده یاد بهزادی خیلی برای من زحمت کشید.
یادی کنیم از زنده یاد همایون بهزادی، جایش سبز، روحش شاد. و یادی کنیم از علی عبده، خیلی رابطه نزدیکی داشتید. می گفتند اسماعیل حاج رحیمی پور پسر معنوی علی عبده بوده است.
در یک باشگاه همیشه می شود یک نفر نزدیک به مدیرعامل باشگاه باشد، دلیل خاصی پشتش نیست. من پرسپولیس را خیلی عاشقانه دوست داشتم و خواهم داشت. عشق من است و هیچکس نمی تواند این را عوض کند. علی عبده کسی بود که به پرسپولیس و فوتبال ایران خدمت کرد. هرچه می خواهند بگویند در موردش من کاری ندارم، او خیلی خدمت کرد. با حرفه ای اعلام کردن باشگاه پرسپولیس می خواست بیشتر خدمت کند ولی هیچکس حرفش را دنبال نکرد چون منافعشان در خطر بود. علی عبده می گفت شخصی که به خاطر فوتبال با کفش پاره ساعت 11 پول می دهد و زیر آفتاب می نشیند، این پول برای آن ورزشکاری است که در زمین عرق می زند. نه برای کسان دیگری که از پیکان سوار شدن پشت مرسدس و بی ام و بنشینند.
چرا به شما اعتماد داشت؟
شاید گفتنش صحیح نباشد، من با باشگاه قرارداد می بستم اما به جز حقوق ماهیانه که آن هم صرف مخارج روزانه ام می شد، پولی از باشگاه نمی گرفتم. موقع رفتنم سه چک داشتم، با هر چک می توانستی یک خانه در تهران بخری، آن هم در منطقه خوبش. 170 یا 180 هزار تومان بود، هیچوقت نقدش نکردم، البته شاید هم اشتباه کرده باشم.
وقتی از ایران رفتید، کجا زندگی می کردید؟
خیابان بهار، از شش سالگی آنجا زندگی می کردم.
الان کجا هستید؟ وقتی به ایران می آیید.
دربند هستم.
خانه خودتان است؟
بله، زمانی که مادر فوت کردند، از آن کوچه سابق مان دیگر رد نمی شوم. خانه مادری را من ساختم. گفتم مادر این را برای تو می سازم، بعد از 120 سال مال من است. البته خواهر برادرها هم خیلی با ما کنار آمدند و سهم شان را من خریدم. 4 طبقه ساختم، یک طبقه برای خودم بود که هیچ موقع داخلش نرفتم. یک طبقه اش مادر بود، دو طبقه اش را هم اجاره دادم و به مادر گفته بودم همه اینها و اجاره خانه برای شما است، هیچ چیزی من نمی خواهم. همینطور هم ماند تا زمانی که مادر رفتند. مادر که رفت به داداش، برادر بزرگم گفتم آنجا را بفروشد. وقتی فروختیم نمی خواستم پولش را جای دیگری ببرم. می توانستم ببرم آمریکا ولی این کار را نکردم. رفتم همین دربندی که الان هم هستم یک آپارتمان خریدم، در ظهیرالدوله.
همیشه تندرست باشید. بیشتر بیایید ایران. اصلا بیایید همیشه ایران زندگی کنید، نمی شود؟
100 درصد می شود. همسر من خیلی در کارهای خیریه شرکت می کند. من 16 سال پیش ازدواج کردم. با خودم قرار گذاشتم طناز خانم بزرگ شد، رفت مدرسه، دانشگاه و سر کار بعد من فکر خودم باشم که این کار را هم کردم. همسر من هم یک انسان به تمام معنا است. 4 سال است کاری را شروع کرده ایم. هر سال یک خانه برای کسانی که احتیاج دارند، می خریم. اطراف تهران، مثل کرج. از پول خودمان می گیریم، بیشتر البته همسر من این کار را انجام می دهد اما من هم همراهش هستم.
چند روز پیش به باشگاه پرسپولیس رفتید. چه کسی با شما تماس گرفت؟
آقای درویش تماس گرفت. خیلی از ایشان ممنون هستم. خیلی خوشبین هستم درباره باشگاه پرسپولیس که یک شخصی مثل آقای درویش آنجا هستند.
آقا اسماعیل خیلی عاشق پرسپولیس هستند. جواد الله وردی یک روایت داشتند که آنجا پلاک اتومبیل ها را می توانی هرچیزی که می خواهی رویش بنویسی. خودتان تعریف کنید.
در آمریکا پلاک اتومبیل تان را اگر از 7 حرف بیشتر نشود می توانید هر چیزی که می خواهید بگذارید. یکی اسم سگش را می گذارد، یکی اسم همسرش را می گذارد، هرچیزی که بخواهد. سی و خرده ای سال است من یک ماشین بی ام و قدیمی دارم آنجا، مدل 1977. تصمیم گرفتم نمره اش را پرسپولیس بگیرم. شما اگر این پلاک را بگیری، دیگر کسی نمی تواند همان را بگیرد. پلاک من prsplis است. ماه پیش دخترم، طناز خانم مرا سورپرایز کردم. یک ماشین خریده آن هم پلاکش را گذاشته پرسپولیس با یک مقدار تغییر در حروف.
فیلمی از بازی های شما ندیده اند.
خیر. هر سال هم می آیم به من می گوید فیلم بازی را.
البته چند فیلم وجود دارد از بازی شما.
بله اگر بتوانم امسال می گیرم. چون به من می گوید فیلم بازی ات را می خواهم ببینم.
تماشاگران پرسپولیس چطوری تشویق تان می کرد. یادتان است؟ مثلا می گفتند جواد الله وردی، می دونیم که خیلی مردی... برای شما چه می گفتند؟
حاجی صدایم می کردند. بگذارید یک چیزی بگویم آقای حدادپور. همیشه گفتم، برای ورزشکاران الان هم می گویم، اگر آن آدم هایی که در سرما و گرما و بدترین شرایط ما را تشویق می کنند، نبودند، من نوعی وجود خارجی نداشتم. همیشه مدیون آنها هستم و دست شان را می بوسم. مدیون آن تشویق های شان هستم.
چقدر این قدرشناسی خوب است.
همیشه همین بوده، مثلا ما می رفتیم هتل در همدان، یکسری بازیکنان می رفتند همان ابتدا در اتاق های شان. من اما پیش هوادار می نشستم، دست دور گردن شان می انداختم، محبتی که آنها نسبت به ما داشتند هیچ جایگزینی نداشت.
گفتید به پرسپولیس امسال خوشبین هستید.
بله!
به خاطر بازیکن هایی که جذب کرده است؟
ببینید ساختار هر باشگاهی از مدیریتش شروع می شود. الان استقلال را ببینید، موفقیت شان به خاطر آن آرامش در باشگاه بود. مدیریتی که انجام شد، آرامش داشتند. امسال با آمدن آقای درویش و گروه شان خیلی خوشبین هستم. از آنجا که آغاز بشود، خیلی مسائل حل می شود. بعد سراغ بعد فنی می رویم که فکر می کنم آقا یحیی خیلی خوب کار کرده است. با وجود تمامی این بالا پایین های مادی و غیرمادی خیلی خوب کار کردند.
گزینه خوبی برای پرسپولیس است؟
خیلی!
بهتر از دیگر گزینه ها؟
یک اسمی را بگویید که من بگویم بله یا خیر!
پاسخ می دهید؟
صددرصد!
علی دایی؟
علی دایی الان چند سال است که از فوتبال دور شده؟ هیچ کس نمی تواند علی دایی را به عنوان یک مربی خوب انکار کند. چه موقعی که در سایپا بود یا هر باشگاه دیگری، عالی بوده است. در بازی کردنش نشان داد که با سختکوشی به هدف می رسی، در سایپا هم این را نشان داد. علی دایی الان نمی خواهد با فوتبال کار کند.
یعنی می خواهید بگویید در گزینه های موجود یحیی از همه بهتر است.
بله!
اگر برانکو بود چطور؟
آقا یحیی شاگرد برانکو بوده است. این ها همه اش حدس و گمان است. الان در حال حاضر بهترین شخص برای پرسپولیس آقا یحیی و کادر فنی اش است.
البته پرسپولیس امسال دوم شد ولی 63 امتیاز گرفت. امتیاز خیلی خوبی گرفته است. بالاترین میانگین امتیازی را با یحیی کسب کرده است پرسپولیس، حتی بالاتر از امتیاز برانکو.
بله ما انتظاراتمان بالا رفته است. تیم پرسپولیس 5 سال قهرمان شده، یک مقدار باید عادلانه قضاوت و نگاه کنیم. آن روز در استادیوم آزادی با یک خبرنگاری صحبت کردم، گفت شما چه فکر می کنید؟ گفتم شما هرچقدر که پول داشته باشید می توانید بهتر کار کنید.
کی رفتید ورزشگاه آزادی؟
همان آخرین بازی پرسپولیس.
پس شما از آن موقع تهران هستید؟
گفتم که بیست و خرده ای روز است که هستم. من باور کن تلفنت را نداشتم وگرنه خودم تماس می گرفتم. فکر می کنم بیش از 10 سال پیش بود که آخرین بار دور هم جمع شدیم. من خیلی ارادت دارم خدمت شما و از زحماتی که برای فوتبال می کشید واقعا ممنونم.
آقا پس طرفداری را از این به بعد ببینید. نماینده طرفداری در قلب امریکا باشید.
حتما می بینم، چرا که نه! 10 سال پیش هم به شما گفتم، هرکاری از دست من آنور دنیا بربیاید با کمال مهر، روی چشمانم، انجام می دهم.
خیلی بزرگواری کردید و قدم روی چشم ما گذاشتید که امروز اینجا آمدید. ما را خیلی خوشحال کردید.
باور کنید قرار بود امروز بروم دماوند.
برای همان پرسیدید چه مقدار طول می کشد؟
نه دماوند را که کنسل کردم کلا. وقتی شما تماس گرفتی گفتم نمی شود نروم. نمی خواهم منت بگذارم ولی دور از انتظار بود که یکدفعه ببینم آقای حدادپور با من تماس گرفته است.
من و مخاطبان مان را بسیار خوشحال کردید از حضورتان. امیدوار زود به زود ایران بیایید. دوست دارم یک روز بشنوم آقای حاج رحیمی پور برای همیشه به ایران آمده است.
امیدوارم.
شاید اصلا ما برای همیشه آمدیم پیش شما.
چرا که نه. آنجا به اندازه کافی جا است.
ولی همه دور هم در ایران باشیم آقا.
انشاالله، باور کنید هیچ جا ایران نمی شود. من چهل و خرده ای سال است که در بهترین شهر دنیا زندگی می کنم ولی هیچ جا وطن آدم نمی شود. 15 سال نتوانسته بودم بیایم. آن روزی که آمدم، پروازها هنوز فرودگاه مهرآباد بود، ساعت 2 و خرده ای صبح از پله ها که پایین آمدم، زانو زدم و خاک را ماچ کردم. یکسری فکر کردند دیوانه شدیم ولی واقعا دوست دارم وطنم را. ایران عشق من است. قبل از اینکه تمام کنیم صحبت را به تمام مخاطبان عزیز یک چیز را بگویم. خواهش می کنم قضاوت تان عادلانه و صحیح باشد. به شایعاتی که می پرونن توجه نکنید. تا مطمئن نشدید چیزی صحیح است درباره اش قضاوت نکنید.
آرزوی بهترین ها را برای جوانان این مملکت دارم. واقعا جوانان خوبی داریم، آدم های خوبی داریم. منی که 43 آنور زندگی کردم می توانم این را بگویم. واقعا آدم های خوبی هستیم. ایرانی جماعت جنس خوبی است. باید در راه درستش عمل کنیم و حرکت کنیم. ممنون از شما و همکاران تان، بسیار بسیار ممنونم.