ALI SHیه داستان قدیمی و جالب هست که احتمالا بیشترتون شنیدین
جوانی برای شاگردی پیش اهنگری بردند استاد اهنگر گفت: دم اهنگری را بدم! شاگرد مدتی
دم را دمید خسته شد گفت: استاد! اجازه میدی بنشینم و بدمم؟ استاد گفت: بنشین باز مدتی
دمیدو خسته شد گفت: استاد! اجازه میدی دراز بکشم و بدمم؟ گفت: دراز بکش و بدم! بعد از
مدتی باز خسته شد گفت: استاد اجازه میدی بخوابم و بدمم؟ استاد گفت: «تو بدم بمیر و
بدم.»