دربی دلا مدونینا و داستان طرفداری از دو تیم
...
سالهاست که از هم جدا شدهاند اما در یک خانه زندگی میکنند. خبری از یک بوسهی عاشقانه، هم آغوشی شبها و جملات محبت آمیز گاه و بیگاه میانشان نیست. سالهاست که زندگی شان به "یک هفته من و یک هفته تو" تبدیل شده. هر کدام مشغول کار خود. زندگی خود. بالا و پایین. صعود و سقوط. افتخارات بزرگ و نبرد برای بقا. جشنها و دست و پا زدنها... سالها پس از آخرین ماه آخرین سال قرن نوزدهم میلادی...
پس از جدایی ای سی میلان از اینترمیلان....
|
مورخان فوتبال به تاریخ 16 دسامبر 1899 اشاره کردهاند. و به هتل دو نورد در پیازا رپگبلیکای میلان. اگرچه به دلیل مفقود شدن سند تاسیس باشگاه فوتبال و کریکت میلان هر دو مورد جای بحث دارد. اما آنچه قطعی است، تاسیس باشگاه در زمانی بین نهم تا هفدهم دسامبر 1899، و توسط یک انجمن کارگری انگلیسی ساکن میلان به سرکارگری هربرت کیلپین است... پسر 29 سالهی یک قصاب ساکن ناتینگهام که در کارخانههای نساجی میلان کار میکند و... بله، هر جا انگلیسیها هستند چرخش توپ گرد هم ناگزیر است....
هنوز کمی از هشتمین سالگرد زندگی مشترک نگذشته که، ناقوس جدایی به صدا در میآید. جورجیو موگیانی، یکی از اعضای تیم، معتقد است خارجیها هم باید به تیم شهر میلان راه پیدا کنند شورشیان طرفداران موگیانی، در رستورانی در نزدیکی کلیسای دومو گرد هم میآیند و سند جدایی را امضا میکنند: اینترنازیوناله میلان، با مشی انترناسیونالیسم از ای اس میلان جدا میشود و نخستین اسکودتو را دو سال بعد به رهبری کاپیتان ویرجیلو فوساتی میبرد. کسی که چند سال بعد و در جنگ اول جان خود را در کشاکش جنگهای ناسیونالیستی از دست میدهد!
باربارا بالاردینی، بانویی 29 ساله در سال 2002 تز دکتری خود را با موضوع بررسی جامع هوادران میلان و اینتر تکمیل میکند. بالاردینی در مقدمهی تز خود مینویسد:
"پس از جدایی، ابتدا ای سی میلان بود که لطمه خورد. آنها یک سال پیش از جدایی آخرین اسکودتوی خود را بردند و پس از آن 44 سال صبر کردند. جلسهی تاسیس باشگاه اینتر هم با حضور 44 نفر تشکیل شد...."
ووووو یک طلسم...
در سالهای اولیه، طرفداران اینتر را طبقهی روشنفکر تشکیل میدادند و میلانیها را کارگران. همان رنگ سرخ و آبی آمیخته با خطوط مشکی لباسهایشان. اما و در سالهای پس از جنگ، دسته بندیها کاملا منسوخ شد. در واقع دربی میلان یک نمونهی عجیب در تمام دربی های بزرگ دنیاست. نمیتوانید علت طرفداری یک شهروند میلانی را از میلان یا اینتر به ریشههای سیاسی، مذهبی، اقتصادی فرهنگی یا.... نسبت دهید.( به جز برخی گروههای الترا در دههی 70) با ورود برلوسکونی نخست وزیر راست میانه به میلان به ظاهر کوچکترین وابستگیهای سیاسی هم فرو میریزد و راز طرفداری از دو تیم پیچیدهتر میشود...
در حقیقت این ریشههای در هم تنیده دو باشگاه است که راز طرفداری را پیچیده کرده. اولین اصل دلبستگی به یک باشگاه با حرکت از محل زندگی شما به سوی استادیوم آغاز میشود. کوچهها خیابانها و ایستگاههای منتهی به ورزشگاه، کافهها و بارهای اطراف آن ، کیوسک، پرچم فروشی، درهای ورودی، نورافکنها، پلهها و سرانجام.... آن سکوهای خیالانگیز.... از قضا تمام اینها میان طرفداران دو تیم شهر میلان مشترک است. ساکنان سن سیرو...
و برای غافلگیری بیشتر کافیست بدانیم که دربی میلان، از جایی به جز سن سیرو آغاز شده. اولین دیدار دو تیم نه در سن سیرو، نه در میلان و نه حتی در ایتالیا! چیاسو، جایی 50 مایلی شمال میلان، و در آنسوی مرز ایتالیا با سوئیس. اتفاقیه تقریبا در هیچ کتاب تاریخ فوتبالی به آن اشاره نشده. در سالهای بعد دو تیم در زمینهای مختلف بازی میکنند، سن سیرو، خود داستان دیگری دارد اما برای کمی کورتر شدن گره، باید بدانیمه که ای سی میلان در سال 1926 با حمایت کارخانهی پیرلی اقدام به توسعهی استادیوم خود میکند. بله همان حرف پی کشیده روی لباس حریف آبی و مشکی
سرانجام و در سال 1947 و پس از جنگ، زوج عجیب و غریب به زیر یک سقف باز میگردند. یا حداقل میتوان گفت اینتریها باز میگردند تا لباسهای جامانده شان را بردارند! دو سال بعد، یک دربی تمام عیار برگزار میشود و در آن اینتر، 6- 5 پیروز میشود. به جز ثبت پر گل ترین دربی تاریخ دو تیم، اتفاق دیگری آن دربی را تاریخی نیکند: نمایش درخشان گونار گرن. گونار نوردال و نیلز لیدهولم. فاتحان مدال طلای المپیک 48 و خط آتش ای اس میلان از کشور سوئد.... بله خارجیها در این سو!!
باربارا بالاردینی دربارهی علت طرفداری خود از ای سی میلان میگوید:
"به عنوان یک دختر، همیشه دوست داشتم در کارناوال میلانیستا قرمز بپوشم. لباس میلان را!"
در یک نظرسنجی جامعه شناسی هجده درصد از افراد طرفدار دو تیم، نمیتوانند علت طرفداری خود از میلان یا اینر را بهیاد آورند! بخش دیگری به علت دوران زندگی وعلاقههای شخصی به بزرگانی چون ماتزولا، فامتی، مثلث هلندی میلان در دههی 80 و سه ژرمن در لباس اینتر یکی از دو تیم را برگزیدند. و البته کسانی چون باربارا صرفا شیفتهی رنگها، نمادهای شیطان روسونری و افعی نراتزوری و... گشته اند.
همین دلایل است که نشان میدهد چرا قبل از دربی، خبری از زد و خوردهای نفرت آمیز طرفداران نیست. مطمئنا یک طرفدار من سیتی یا لیورپول نمیتواند در میخانه ای حوالی الدترافورد قدم بزند. خصوصا در روز دربی. اما در دربی میلان شرایط متفاوت است. خانوادهها با سلایق و پرچمهای متفاوت به سن سیرو میآیند و کافهها میان طرفداران دو تیم تقسیم میشود...اگرچه باربارا بالاردینی در تز خود توضیح میدهد :
"در سال 1983 درگیری وحشتناکی خارج از سن سیرو میان طرفداران بوجود آمد که باعث مرگ یک طرفدار اینتر شد. پس از آن رهبران التراهای دو تیم گرد هم آمدند تا نوعی پیمان مخالفت با جنگ طلبی چنین درگیریهایی را پایان دهند. چیزی که تا امروز هم پابرجاست..."
با این حال، حتی نفس امضای چنین پیمانی هم نشانگر ماهیت و تفاوت این دربی با سایر دربی هاست. چه کسی میتواند طرفداران التراهای سلتیک و رنجرز، بوکا و ریور و لیدز و من یونایتد را پشت یک میز تصور کند؟ این یکی هم به ریشهها باز میگردد و اینکه دلامدونینا یک دربی به زبان فوتبال است. بدون دخالت ریشههای چون چنگ رزها در انگلیس، نبردهای مذهبی در اسکاتلند و نبردهای طبقاتی در بوئنوس آیرس.
دربی دلامدونینا، جایی برای تصاحب و تسلط بر شهر است. بر پایتخت مد اروپا. بر شهر ثروتمندان شمالی ایتالیا. در نبرد موراتی و برلوسکونی. جایی برای انتخاب بهترین تیم فوتبال شهر میلان. کافیست یک روز دربی را در میلان تجربه کنید.... طرفداران، از تپه ها و زمینهای سرسبز حومهی غربی میلان به سوی سن سیرو روانه میشوند. در یک عصر یکشنبه نم زده و بارانی. در برابر بنایی بزرگ شبیه یک کدو حلوایی غول پیکر هالووین. آخرین کورسوی نور آفتاب از میان ستونهای مارپیچ سن سیرو راه را روشن کرده... هشتاد هزار نفر در ورزشگاه.... نورافکنهای روشن. مه رقیق ابتدای شب با آت دود سرخ و آبی طرفداران در هم میآمیزد... و بنرهای بزرگ بالا میروند. نقاشیهای اساطیری. یک افعی غول آسا آبی و مشکی. یک شیطان سرخ و سیاه رنگ. بنرها، پلاکاردها، شعارها و.... چمن سبزرنگ روشن تر از همیشه میزبان یک دربی دیگر در سن سیرو ست. بله زوج قدیمی بدون لبخند، آرایش و عشوه گری به خانه بازگشتهاند. عجیبترین زوج دنیا. میلان... اینتر...