نمیدونم اینو میخونی یا نه ولی شاید یه روز این پستو دیدی، ندیدی هم اشکال نداره. فقط مینویسمش که از خودم متنفر نباشم! من همیشه حرفای دلمو میگم.
درود یا سلام، سلوچ. منو بلاک کردی ولی دلایل خودتو داشتی فدا سرت. همه آدمای زندگیم هم منو بلاک کنن مشکلی باهاشون ندارم. البته همشون باهام زیاد سروکار ندارن بخاطر اینکه من زیر بار خیلی چیزا نمی رم، چونکه آدم ضعیفی نیستم.
اولش که باید بگم واقعا اسم قشنگی برای خودت انتخاب کردی پرفتم همینطور. اگرم شااید بعضی وقتا پیش خودت میگی اینطور نیست، اشتباه میکنی خیلی هم باحاله فقط ایرادش اینه که نوشتی جای خالی. تو اینجایی پس دیگه جای خالی نداری. وجودت، خیلی هم زیاد حس میشه.
چند وقت پیش یکی از کامنتاتو دیدم که خیلی با حاله خوب، نوشته بودی و مشکلی هم نداشتی تازه با اون منم یاد یه چیزی افتادم بهت پاسخ دادم. ولی امروز حس میکنم حالت اصلا خوب نبود؛ شاید یه جای دیگه چیزی شنیدی که اومدی اینجا ناراحتیتو ابراز کردی، یا شاید مدتیه از چیزی ناراحتی و الان حالت خوب نیست. مهم تر اینکه شاید تو از همه آرسنالی تر باشی بخاطر اینکه از همه بیشتر از باختش ناراحت شدی به حدی که حتی آرسنالو آرتتا و همه رو بردی زیر سوال، اگه چنین بوده واقعا چنین تعصبی هیچ جا ندیدم. با این حال باید خودتو کنترل میکردی. تعصب بخاطر یک تیم حتی کمش هم تورو کلی ناراحت میکنه و همش ضد حاله و اگرم رو احساساتت کنترل نداشته باشی به بقیه هم سرایت میکنه.
اینم بدونید من کلا جزیره فنم تموم تیمهاشو دوست دارم ولی کریستال پالاس برام بالا تر از همشونه. من هیچوقت عقل نداشتم.
درباره بحثی که امروز باهم داشتیم اولا اصلا مهم نبود و حرفاتو تایید میکنم فقط همینکه گفتی آرتتا مربی بازنده ایه و با پپ مقایسش کردی، بهت گفتم که آرتتا هنوز سه ساله مربیه ولی پپ پونزده ساله. مقایسشون کاملا اشتباهه ده دوازده سال دیگه میشه آرتتا رو تازه با الان پپ مقایسه کرد. بعد من کلی منتظر جوابت بودم ولی جوابتو بهم ندادی بخاطر اینکه منو دشمن خودت میدونی. باور کن من حتی یه یه مورچه کوچیک هم ازم نمی ترسه ولی نمیدونم چرا آدما همش ازم فرار میکنن🤣🤣🤣
این میون فهمیدم که یه سری چیزا همش تورو ناراحت میکنن
یک اینکه تو همش فکر میکنی که آدما قراره که به تو ضربه بزنن و بهت حمله کنن که چنین فکری بهش میگن پارانوید باید درمانش کنی. الان فکر نکنی که فقط تو این افکارو داری، هممون تک به تک اینجوری هستیم یا حداقل یه درصده کوچیکی از پارانوید داریم. منم داشتم که برطرفش کردم ولی بعضی وقتا خیلی کم میاد سراغم و بقیه رو دشمن میدونم. باور کن اصلا و ابدا اینطور نیست اون فقط یه نظر بود که اصلا هم از رو دشمنی نبود. بعدشم اگه کسی باهات بحث کرد سعی کن بدون ترس و خونسرد و منطقی، رودررو جوابشو بدی اینکه طرف کیه چی گفته که ترس نداره، ترستو از بین ببر دیگه هیچوقت از بحث فرار نمی کنی و تازه در پایان بحث شاید هم باهاش هم نظر شدی و به این نتیجه رسیدی که طرف هم نظر تورو داشته ولی اشتباه فکر میکردی.
دو اینکه دنیای تو سیاه و سفیده آدما به خوب و بد تقسیم میشن منم همینطور بودم ولی از وقتی که شکنندگی و احساساتی و استرسی و عصبی و وابسته بودنم و همچنین تعصبات دختر پسری رو کنار گذاشتم دیگه آدما برام خوب و بد نیستن. انگار بیست سال بزرگ شدم. الان دیگه دنیای رنگی دارم حتی رنگ آبی مایل به سفید هم تو دنیای من هست حتی رنگ کمرنگ هم هست(اینو الکی گفتم) به این نتیجه رسیدم که همونطور که بی نهایت شماره وجود داره بی نهایت شخصیت وجود داره. الان تمام آدمایی که بهم شکستایی رو تحمیل کردن برام همون چند نفرن نه بقیه اگه بقیه رو هم مثل اونا بدونم که دیگه دنیام بی ارزش میشه که چندین سال اینجوری بودم ولی الان اینطور نیستم.
اینو هم بدون که احساساتی شکنندگی وابستگی مضطرب بودن عصبی بودن استرس و فکر وخیال و بقیه ضعفات جزئی از شخصیتت نیستن و به مرور زمان باید از بین ببریشون. من الان بعد چهار ماهه تا حدود نود درصد از بینشون بردم. اولش فکر می کردم این ویژگی ها جزئی از شخصیتمن و هی گذاشتم باشن و اونا هم هی منو زخمی می کردن اما الان دیگه چیزی منو زخمی نمیکنه. در حالت عادی تو باید اعتماد به نفس بالایی داشته باشی و با یه حرف یا شکست از پا درنیای. بیوتو دیدم حس ناراحت کننده ای نداشت ولی باید از این وضع خودتو رها کنی. اینا رو گفتم که شروع کنی به مراقبت از خودت چون اصلا مراقب خودت نیستی. منم حواسم به خودم نبود بعد از چند سال دیدم کلی زخمی شدم و نمی دونستم. شروع کردم به مراقبت از خودم الان نتایج عالی گرفتم. اون زمانی هم که کلی زخمی بودم خیلیا ازم خوششون میومد ولی هیچوقت از کسی واسه پانسمان زخمام استفاده نکردم این درست ترین کاری بود که اون زمان میتونستم انجام بدم. میخام بگم که کلا وقتی بخای تصمیماتت درست باشن تصمیم درستو میگیری هرچند ممکنه به نفعت نباشه...
نمی دونم چجوری به این نوشته پایان بدم. دیگه پایانشو بلد نیستم