به این خوشم که شما گرفتار من نیستید ...
به این خوشم که من گرفتار شما نیستم ...
و به این خوشم که شما در حضور من ...
به راحتی دیگری را در آغوش میکشید ...
و از اینکه شما را نمی بوسم ...
آتش سوزان جهنم برایم آرزو نمیکنید ...
خوشم که نام لطیف مرا " ای نازنین من ...
شبانه روز به بیهودگی یاد نمی کنید ...
خوشم که در سکوت سرد کلیسا " ای آوازه خوانان ...
برای ما سرود ستایش سر نمی دهید ...
سپاس قلبی من از آن شما باد ...
شما که خود نمی دانید ...
چه عاشقانه مرا دوست می دارید ...
و سپاس برای آرامش شب هایم ...
برای کمیابی ملاقات های تنگ غروب ...
برای فقدان گردش هایمان زیر نور ماه ...
برای بی حضوری خورشید بالای سرمان ...
برای اینکه " افسوس ! شما گرفتار من نیستید ...
برای اینکه " افسوس ! من گرفتار شما نیستم ...