دومین فیلم هرتز بر اساس رمانی از لادیسلاو فوکس ساخته شد.
نقش اصلی فیلم به رودولف هروشینتسکی سپرده شد،بازیگری که قبل از این در دو فیلم اقتباس شده از رمان مشهور "سرباز پاکدل شوایک"-اثر یاروسلاو هاشک- نقش اصلی را بر عهده گرفته بود.
چندین مکان وحشتناک برای فیلمبرداری وجود داشت،معبد مرگ کوپفرکینگل در سه کورهسوزی مختلف فیلمبرداری شد.
اولی در پراگ،دومی در پلزن و سومی در شهر پاردوبیس.
بازیگران به خوبی برای صحنه ها آماده شده بودند و فیلمبرداری همیشه ساعت ۳ بعدازظهر یه پایان میرسید،زیرا آنها نمیخواستند در اطراف تابوتهای حاوی اجساد باشند.
فیلمبرداری در ماه های ژوئیه و آگوست در میانهی تابستان انجام شد و این باعث مشکلاتی شد،مثل بوگرفتن جسدها!!
هرتز دو مشعل را در خارج از ورودی اصلی ساختمان شهر پاردوبیس نصب کرد که در فیلم مورداستفاده قرار گرفت.
این ساختمان تا به امروز این مشعل ها را حفظ کرده است.
کوره مرده سوزی در پاردوبیس توسط دولت چک به عنوان یادبود فرهنگ ملی در نظر گرفته میشود،فقط به دلیل حضورش در این فیلم و تاثیر آن بر فرهنگ کشور.
بازیگران هر کدام سبک خاص خود را داشتند.
ولاستا خراموستووا هر صحنه را برای خودش به تنهایی تمرین میکرد اما هروشینتسکی فقط میخواست در اولین شات همه چیز تمام شود.
او اصلا دوست نداشت در صحنه برای نقش تمرین کند،این احتمالا از خاستگاه او یعنی تئاتر سرچشمه گرفته است.
هرتز و نویسنده رمان لادیسلاو فوکس،هر دو به طنز ترسناک و چوبه دار علاقه مند بودند،اما هرتز از دیالوگ های سنگین رمان خوشش نمیآمد و ابتدا فکر میکرد که جسدسوز غیرسینمایی است.
بیشتر توانایی فیلم را میتوان در برانگیختن احساس وحشت در مخاطب با پشتوانه بر فیلمبرداری اکسپرسیونیستی و میزانسن گوتیک آن نسبت داد.
فضای ایجادشده توسط استانیسلاو میلوتا-فیلمبردار- به طور همزمان نفسگیر و گروتسک است.
شایان ذکر است میلوتا جایزه بهترین فیلمبرداری را در جشنواره سیتخس کاتالونیا-جشنوارهای که صرفا به فیلمهای فانتزی و ترسناک اختصاص دارد-برای شاهکارش دریافت کرد.
فیلم از جامپ کات های پی در پی،نماهای سوبژکتیو و کلوزآپ های افراطی بهره میبرد،این سبب یک نوع ترس قابل لمس از وحشت روانی در فیلم شده است.
خود فیلم اساسا فرافکنی آگاهی تحریف شده یک جسدسوز حرفه ای است.
میلوتا و هرتز یک رابطه ارگانیک بین محتوای وحشتناک فیلم و فرم اکسپرسیونیستی را در سرتاسر فیلم حفظ میکنند.
در نتیجه،آنها با نگاهی اجمالی و صدالبته واقعی چشم به دریچه ذهن یک دیوانه فرصتطلب میدوزند و اینگونه تصاویر آنها احساس تهوع و وحشت را در مخاطب برمیانگیزد.
بخش آغازین فیلم با استفاده از مونتاژی روشنفکرانه و سریع،نماهایی از کارل و خانوادهاش را در کنار حیوانات باغوحش نشان میدهد.
کاری قابل ستایش برای آمادهسازی تماشاگران برای تماشای فیلم.
سکانس افتتاحیه آنها را با تصورات نادرست باقی نمی گذارد. این بخش به وضوح نشان می دهد که آنها در حال ورود به ذهن یک فرد دیوانه هستند.
برای مثال،کلوزآپهای افراطی از صورت کارل با چشمان شیر و ماری که زبانش را تکان میدهد،در کنار هم قرار گرفتهاند.
هنگامی که چشمان متحرک کارل شبیه شیر است و هنگامی که حرکت پیشانی او منعکس کننده حرکت مار در حال لغزش است،اشتهای حیوانی پنهان در زیر ظاهر بی گناه او آشکار میشود.
استفاده هرتز و میلوتا از کلوزآپ های افراطی،فضای ناآرام فیلمشان را برجسته می کند.
قسمتهای بزرگنمایی شده بدن روی صفحهنمایش آزاردهنده هستند،زیرا تداوم شکل انسان را که عموماً در طول زندگی روزمره مشاهده میشود،دستکاری میکند.
وقتی تنها بخشهایی از بدن نشان داده میشود،بینندگان از کل واحدی که میخواهند محروم میشوند.
چنین تصاویر تکه تکه و بزرگنمایی شده،فیلم را بهبود میبخشد،نوعی توانایی در منحرف کردن بینندگان.
کلوزآپ های افراطی نیز به تمایز فیلم به عنوان بازنمایی بیرونی روان کارل کمک می کند.
این شاتها معمولاً ذهنی به نظر میرسند و بهطور انتخابی نشان میدهند که کارل چه چیزی را برای خیره شدن انتخاب میکند و گاهی اوقات آنچه را که تصور میکند.
به قول برادران کی،تصاویر فیلم مانند "خنجر در چشم" عمل میکنند..
جامپکاتها نقش مهمی در غوطه ور کردن بینندگان در هوشیاری جنون کارل دارند.
هنگامی که کارل و خانواده اش در حال تماشای نمایش عروسکهای مومی که قتل های وحشیانه را به نمایش میگذارند هستند،کارل قبل از ورود به نمایشی دیگر با ترشرویی مشهود در چهره اش ناراضی به نظر میرسد.
از طریق نماهای سوبژکتیو،مشخص میشود او به سادگی به زنان بلوند پراکنده در کارناوال خیره شده است.
پس از اینکه کارل با آرامش شاهد نمایشی است که در آن زنی در وان حمام به ضرب چاقو کشته شده میشود،با سردی در مورد "حمام های قدیمی" اظهار نظر می کند و ادعا می کند که"حمام خودشان زیباتر است"بلافاصله بعد از این نظر،یک جهش به حمام سفید و استریل آنها روی صفحه ظاهر می شود.
این تصویر حمام را به قتل مرتبط می کند و نوعی کاشت و برداشت فیلمنامه ای هوشمندانه محسوب میشود.
این سکانس همچنین بیاحساس بودن کارل نسبت به مرگ را نشان میدهد.در حالی که خانواده او و سایر بازدیدکنندگان کارناوال به وضوح در کارناوال های مومی وحشتناک احساس ناراحتی می کنند،کارل به حمام معمولی خود فکر می کند.
واضح است که سالها کار با اجساد مرده،او را نسبت به مرگ و در نهایت قتل،بی احساس کرده است.
کمپوزیسیون فیلم سزاوار بحث عمیقی است،کمپوزوسیونی که با دقت طراحی شده است و ترکیبیست هماهنگ از وحشت روانی و سیاهترین کمدی ممکن.
در حالی که بیشتر فیلمبرداری آن اکسپرسیونیستی است،صحنه مهمانی دارای ریاکشن شات های شگفت انگیز و واقع گرایانه ای است که کارهای اولیه میلوش فورمن را به ذهن متبادر میکند.
به اعتقاد برادران کی،موتیف زن سیاهپوش اسرارآمیز،که به نظر میرسد مدام به کارل حس رستگاری اعطا میکند،به The Seventh Seal اثر اینگمار برگمان باز میگردد.
تاثیر آثار هیچکاک و فیلم مهم کابینه دکتر کالیگاری،کاملا بر فیلم مشهود است.
فیلم در سال ۱۹۷۳ توقیف و تا سال ۱۹۹۰ دیگر دیده نشد،یعنی یک سال پس از فروپاشی نظام کمونیستی چکسلواکی.
با امتیاز 90.2% از پایگاه داده فیلم چک و اسلواکی و تحسین منتقدان،همواره از آثار به یادماندنی سینمای چکسلواکی یاد میشود.
برادران کی،بابت اینکه فیلم ظاهرا در مقیاس جهانی فراموش شده است،اظهار تاسف میکنند.
حتی اگر هرتز و آثارش در حاشیه موج نوی چکسلواکی قرار گرفته باشند،جسد سوز سزاوار این است که به عنوان بخش مهمی از تاریخ سینمای چکسلواکی در نظر گرفته شود.
فیلمی مبتکرانه و پر از پیچیدگی که حتی میتواند معنای تازه ای به ژانر ترسناک دهد.
در حالیکه تمرکز آن بر بخشی از تاریخ بخش شرقی و مرکزی اروپا است،حتی کسانی که با گذشته سیاسی این منطقه آشنا نیستند مطمئنا میتوانند از آن به عنوان یک کمدی سیاه یا یک اثر ترسناک روانشناختی لذت ببرند.
|