رفته بودم زمین چمن
ولی زمینش مناسب نبود و گلی بود
ساعت ۱ شب رسیدم خونه
لباسای ورزشیمو انداختم تو ماشین لباسشویی
رفتم تاید رو بیارم
یدفعه ی صدایی اومد!
یکی از پنجره پرید تو
شک کردم سریع رفتم
دیدم پنجره بازه!!
تعجب کرده بودم
ولی سعی کردم بی اهمیت باشم
دکمه رو فشار دادم
ماشین لباسشویی شروع به حرکت کرد
ی صدای داد زدن میومد..
درحالی که ماشین لباسشویی داشت کار میکرد ترسیدم بازش کردم
ی عالمه آب اومد بیرون داشتم غرق میشدم
ی دزد دیدم که نقاب سرش بود
لباسای ورزشیمو گذاشت تو چمدونش
از اونور آب شنا کردم اسلحه کشید!
نشون دادم که تسلیم شدم اجازه دادم بره
ولی یدفعه لوله رو کشیدم بالا
سطح آب همینطور داشت میرفت پایین
پای دزده هم گیر کرد
اینجا نقابشو ورداشت گفت من ژاوی ام کمکم کن
خیلی نگران شدم به سختی کشیدم بالا
زمین سوراخ شد هر چی آب بود زد بالا پرت شدیم رو سقف
ی عالمه نهنگ بهمون حمله کردن
دزده (ژاوی) با ی چوب دهن نهنگ نگه داشت
پنجره رو پیدا کردم پریدیم پایین
انقدر خونه پر آب شده بود که ترکید
هنوزم شبا تو خیابون میخوابم!