پویان
ساعت ۷ صبح با تکون هواپیما توی یه محفظه که فقط برای خودت جا داره بیدار شدم.
نمیدونم دیشب اصلا چه اتفاقی افتاده بود لامپ ها روشن میکنن چشمم به نور عادت نداره بعد از چند ثانیه چشمم عادت میکنه و بلاخره میبینم ، چیز خاصی نیست کلی محفظه مثل داشتم ذهنم رو مشغول میکردم که صدای اپراتور اومد
-برای سقوط آماده باشید
بک دفعه زیر پام خالی شد ، برای چند ثانیه ای فقط معلق بودم و آسمون رو میدیدیم تا این که موتور جت محفظه روشن شد سرم رو به زمین شده یه مزین سیاه جلوم بود. بقیه هم پا به پای من میومدن تا اینکه
بوم
صدای انفجار از چپ راست میومد پدآفند هوایی دشمن خیلی قوی تر از سپر مقناطیسی محفظه های ما بود و تنها شانس میتونست منم برای زندگی نگه داره.
هوا ابری بود ولی رد شدن گلوله ها روی شیشه جلوم یک لحظه منو گول زد و فکر کردم داره بارون میاد چون بارون واسه من روبات خیلی ضرر داره.
بلاخره دارم به زمین نزدیک میشم یه آدم کوچولو داره بهم تیر میزنه منم کنترل محفظه رو بدست میگیرم و میرم توی سینه اون آدم ، شیشه پر خون و استخون اون آدم شده بود در محفظه باز شد اصلحه آدم رو برداشتم و خوردم ، همین باعث شد به دست چپم اصلحه اضافه شه موتور جت از محفظه جدا شد و رفت وقت تبدیل کردن محفظه به کوله پشتی بود.
وقتی خوب آماده شدم تصمیم گرفتم راهم رو انتخاب کنم از زمینی که فقط از خاکستر سیاه و جسد هم رزمامه خلاص شم و به دیواره مرکزی برسم ، یه مسیر صاف سریع که بتونم از لاستیک هام استفاده کنم
وقتی مسیر رو پیدا کردم خودکار با من تماس گرفت:
- وظیفه تو پاکسازی محوطه از انواع پدافند هاست چه آدم چه رباط هایی که به ما خیانت کردن و هم رزم انسان های ضعیف شدن ، امیدوارم در موفقیت خود مسیر باشید.
جالب بود ربات های خیانت گر بعد از مسیر 4 کیلومتری یواش دیدم جلوم داره دیواره های کنار جاده میاد ، تبدیل به ربات شدم و با محیط سیاه اونجا استتار کردم داشتم با آرامش پیش میرفتم که یواش یاوش دیدم نشونه های دمایی دارن زیاد میشن آدم ها ، یکم محاسبتم درگیر شد تا اینکه به پشت سرم نگاه کردم دیدم کل مسیر سفید بوده ، گول خوردم آدم ها روم نشونه گرفته بودن
-آتش
یک ولوم اسپیکر رو زیاد کردم و شروع کردم و با هیبت سه متریم شروع کردن به سلاخی کردن انسان ها ، از ستون فقرات گازشون میگرفتم و با دست چپ گلوله ای رو نصار کله هاشون میکردم وقتی آتیش خون خوابید شروه کردم به خوردن اصلحه ها این بار برای ترمیم پخش هایی که گلوله خوردن
دوباره روی چهار دست و پا رفتم دوباره اپراتور تماس گرفت :
بی نظیر این مسیر برای خیلی ها پر از دردسر بوده از تلاشت سپاس گذارم
فقط یک کیلومتر با دیوار سیاه فاصله داشتم از اینجا هیبتش مشخص بود سرعت رو بیشتر کردم محیط پیکسلی شد و سمت راستم یک توپ خونه ظاهر شد سرعت تا بردم محاسبه کردن به سرم نمیخورد ولی ..
صدای ساز میاد لنزام کثیف شده و روغن پلکم کم شده باید یه چند باری پلک بزنم که بتونم ببینم ، کلی آدم کلی ساختمون یه شهر شلوغ و رنگارنگ و منی که توی یه توری حبسم حتی اره هام هم کشیدن شروع به حرف زدن کردم
-هی انسان کجا داریم میریم
همه شروع کردن به خنده چون صدای منو 1000 سنت پیچ کرده بودن یکی از سمت راستم اومد و گفت
-می خوام تا خود صبح واسمون حرف بزنی و فکتای دارک دایرت المعارفت و با اون صدا بشنوم
-منو از اینجا آزاد کنید من میدونم شما از مرگ میترسید و من مرگم
و بعد همه باز خندیدن ، یک زن از سمت چپ اومد و گفت
- سیمات قاطی کرده نمیدونی واس ما عشق و حال از اینکه خیلی زنده بمونیم مهم تره اصلاً من خاموشت کنم چی میشه ، میمیری تا موقعی که من روشنت کنم
با همون صدا گفتم
-تا الان بهش فکر نکرده بودم
به میدون شهر رسیدیم و همه چپ چپ نگاه میکردن وارد یک فضای بزرگ دادگاه مانند شدیم قاضی داشت بین برگه ها و زندگی افراد مختلف صفر میکرد که منو از بالای عینکش نیست ، یک کوه آهن که فقط سرش کار میکنه.
گفت
-این چیه
یکی از پشت سرم اومد
-این جدید ترین ورژن سری s 3000 قاتله
-خب بنظرم جارو برقی خوبی ازش در میاد البته چون زیر نظر رباط ها ساخته شده خیلی کریهه ، باید بره یک دوره باز پروری بره.
یک پیر زن از ته سالن اومد و گفت
-این رباط همونیه که 30 نفر از افراد ما رو تکه تکه کرد
قاضی گفت
-اون فقط برای این کار برنامه ریزی شده و فقط هدفش رو میبینه کی میدونه شاید هدف های ما یکی باشه یعنی رد کردن دیوار.
پیر زن ناراحت شد و رفت قاضی ادامه داد
- تو میری به جایی قراره تو رو برای رسیدن به هدفت کمک میده
ذهنم درگیر هدف موند و کارم رو قبول کردم اونجا کلی ربات دیگه بودن و اون ته تها یه تونل زیر زمینی به دنیای اونور دیوار بود.
باید اعتماد جلب میکردم
|