اسم دختر گذاشته بودم مدتی با ی نفر چت میکردم
که پسر بود این
بعد مثلا از خودم چیزای الکی میگفتم و صحبت میکردیم
ی مدت که گذشت این ولکن نبود هی پیامک میداد
یبار زنگ زد من همون لحظه گوشی رو دادم دست خواهر بزرگترم گفتم با این حرف بزن گفت این کیه
گفتم نمیدونم یچیزی بگو دیگه
یارو با بغض گفت سلام سارا
خواهرم اومد بگه اسم من سارا نیست اشاره زدم نگو نگو از دور که یارو نبینه
خواهرم میگفت من نمیفهمم این چی میگه
بعد یارو گفت دوستت دارم با گریه و قطع کرد!
خواهرم گفت این برای چی به من همچین حرفی میزنه من گفتم با تو نیست اون فک میکنه این منم
گفت یعنی چی گفتم قضیش طولانیه ول کن
یارو هی اصرار میکرد بیا قرار بذاریم
دیگه ول نمی کرد منم آدرس ی جا دادم که پر از گاو و گوسفند بود که این فقط بره یجا ببینه من نیستم بیخیال بشه
از قضا همون روز یگرگ به اون گله حمله کرد و خبرش رسید که این بنده خدا رو تیکه پاره کردن
البته خوشبختانه کسی نفهمید من آدرس اونجارو بهش داده بودم هر چند من اصلا نمیخواستم اینطور بشه از بدشانسیش اسیر گرگ شد