arkana 💙خسته گشتم از خنده های بی صدا
درمانده گشتم از گریه های در خفا
لبخندِ لبم خوابیده در غم روزها
قدم هایم شکسته از درد چاله ها
چشمانم خسته از انتظار رویاها
دلم گشته گریزان از تکرار آرزوها
به خود گویم مخور غمِ گذشته را
اما حالِ حالم گشته بدتر از گذشته ها
گذشته ام ویران و حالم وااسفا
گشته محال، امیدم به فرداها
امروزم گشته بدتر از دیروز
به یقین، فردایم بدتر از امروز
چه سود است تکرار بودن ها؟
ربّا، چاره ای کن حالِ ما را