توی یک جمع ، بی حوصله نشسته بودم و طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم
خواندم سه عمودی یکی گفت بلند بگو گفتم : " یک کلمه سه حرفیه از همه چیز برتر است " ...
حاجی گفت پول
تازه عروس مجلس گفت عشق
شوهرش گفت یار
کودک دبستانی گفت علم
حاجی پشت سرهم گفت پول ، اگه نمیشه طلا ، سکه
گفتم حاجی اینا نمیشه
گفت پس بنویس مال
گفتم بازم نمیشه
گفت جاه
خسته شدم و گفتم نه نمیشه
مادربزرگ گفت مادرجان عمر است
سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت کار
دیگری خندید و گفت وام
یکی از آن وسط بلند گفت وقت
خنده تلخی کردم و گفتم نه
اما فهمیدم
" تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی ، حتی یک کلمه ی سه حرفی آن هم درست در نمیآید " ...
هنوز به آن کلمه ی سه حرفی جدول خودم فکر میکنم ...
شاید کودک پا برهنه بگوید کفش
کشاورز بگوید برف
لال بگوید حرف
ناشنوا بگوید صدا
نابینا بگوید نور
و من هنوز در فکرم
که چرا کسی نگفت
" خدا " ؟ ...
کلمه ی سه حرفی یا چندحرفی زندگیتان که مبنای منش شما را مشخص میکند چیست ؟ ...
لذت ؟ ذلت ؟ دروغ ؟ صداقت ؟ سیاست ؟ مرگ ؟ درد ؟
خود ؟ نفس ؟ عزت ؟ پدر ؟ مادر ؟ خانواده ؟
من که میگویم : " رنگ " ...