بازی سه نیمهای
یکی از بازیهای لیگ انگلستان در سال 1984 برای همیشه در تاریخ فوتبال جاودانه خواهد شد به خاطر برگزاری این بازی در سه نیمه 45 دقیقهای. ماجرا این طور آغاز میشود که داور اصلی مسابقه بین تیمهای ساندرلند و دربی کانتی به بازی نمیرسد و این دیدار با سوت فرد دیگری آغاز میشود، نیمه نخست به پایان میرسد، داور اصلی سرمیرسد و اعلام میکند که دو تیم باید 90 دقیقه دیگر بازی کنند، این بازی در نهایت با نتیجه 11-0 به سود ساندرلند به پایان رسید.
پابرهنهها به بهشت نمیروند
در جام جهانی 1950، کشور هند به عنوان اولین کشور آسیایی به جام جهانی رسید. مردم استعمارزده هند به قدری از این اتفاق خوشحال و شادمان بودند که سر از پا نمیشناختند و ماهها جشن و سرور به پا کردند. قرار بود جام جهانی 1950 در کشور برزیل انجام شود و هندوها به برزیل سفر کنند اما پس از برآورد هزینه، مسئولان ورزش کشور هند از اعزام بازیکنان فوتبال این کشور به برزیل منصرف شدند، چراکه عملا پولی در بساط نبود. بازیکنان هند نه پولی برای خرید بلیت سفر به برزیل داشتند و نه حتی برای خرید کفش و پیراهن ورزشی .
حمله پلیس به بازیکنان
در سال 2010 در برزیل در جریان بازی بین تیمهای جنیوس و موتو کیوب، دو بازیکن با کارت قرمز داور مواجه میشوند اما هر دو از خروج از زمین امتناع میکنند، صحبتهای داور با بازیکنان و مربیان فایدهای ندارد و هر دو میخواهند که در زمین باقی بمانند، در نهایت پلیس با گاز فلفل به داخل زمین حمله میکند و این دو بازیکن را از زمین مسابقه بیرون میکند.
اخراج برای کمک به ادامه بازی
آدریان باستیا در سال 2008 باور نمیکرد که برای کمک به ادامه بازی هم ممکن است از زمین اخراج شود. در جریان دیدار تیمهای آستریا تریپولیس و پاناتینایکوس یکی از تماشاگران وارد زمین شد و شروع به دویدن کرد که در نهایت توسط باستیا مهار و بهوسیله نیروهای امنیتی از زمین خارج شد. پس از اتمام ماجرا داور مسابقه این بازیکن را به علت رفتار خشونتآمیز با کارت قرمز از زمین مسابقه اخراج کرد.
جریمه برای شرکت در جشن تیمی
ینس لمان دروازهبان تیم اشتوتکارت پس از شکست 2-0 تیمش به خاطر شرکت در مراسم جشن اکتبر توسط مدیران باشگاه جریمه شد، البته مدیران این تیم بیشتر با اشتباهات این دروازهبان مشکل داشتند تا شرکت در جشن، چراکه خود آنها به همراه سایر بازیکنان در همان جشن حضور داشتند اما جریمه این دروازهبان به نام شرکت در جشن تیمیاکتبر صادر شد.
هزینه نقل و انتقال: 15 کیلوگرم سوسیس بلغاری
ماریوس سیورا در لیگ باشگاهی رومانی در سال 2006 به ازای 15 کیلوگرم سوسیس از تیم یوتی آراد به رگال هورنیا منتقل شد، هرچند این بازیکن در تیم جدیدش نیز تنها یک روز دوام آورد و آنقدر توسط هم تیمیهای جدیدش به علت شرایط نقل و انتقالش مسخره شد که باشگاه را ترک کرد.
مراسم اعدام پیش از بازی
در دوران سیاه طالبان در سالهای 1990 در افغانستان، مراسم اعدام پیش از شروع بازیها در استادیوم اصلی کابل برگزار میشد. مردان و زنانی که از نظر طالبان گناهکار شناخته میشدند در زمین فوتبال ابتدا شکنجه شده و سپس با روشهایی وحشیانه اعدام میشدند و تماشاگران فریادهای گوشخراش ناله و درد آنها را میشنیدند درست پیش از اینکه با فریادهای گوشخراش خود تیمهای محبوبشان را تشویق کنند.
دزدیدن نقطه پنالتی
دو سارق درهای ورودی استادیوم اصلی روتردام را شکسته و وارد این استادیوم شدند و همزمان با بیلچههایی کوچک نقطه پنالتی روبهروی دو دروازه را کندند و به سرعت از آن محل فرار کردند. مدتی بعد هردو بازداشت و به علت دزدی گناهکار شناخته شدند، در بازجوییها مشخص شد که آنها کلکسیونی از نقطه پنالتی ورزشگاههای مختلف را جمعآوری کرده بودند.
مجرم فراری در زمین فوتبال
یک قاچاقچی مواد مخدر که تحت تعقیب پلیس بود در جریان یک بازی لیگ محلات انگلستان ملقب به لیگ یکشنبهها در درون زمین فوتبال توسط پلیس دستگیر شد. بازی در سال 2009 در شهر لیدز برگزار شد. 20 مامور پلیس به زمین حمله کردند تا از فرار کردن مرد متهم جلوگیری کنند، هرچند تیمیکه فرد قاچاقچی در آن بازی می کرد در انتها با نتیجه مطمئن 6-3 بازی را با برد پشت سر گذاشت .
اتمام بازی با کارت قرمز
خوزه مانوئل بارواسکاندون در لیگ دسته دوم کلمبیا با کارتهای قرمز بازی را به پایان برد. او پس از اخراج نهمین بازیکن در سوت خود میدمد و بازی را نیمه کاره به پایان میرساند. وی در توصیف این بازی میگوید: «اگر بازی ادامه پیدا میکرد مجبور بودم همه را اخراج کنم؛ حتی توپ بازی را.»
بیهوش کردن خود در زمین
در جریان دیدار نیمه نهایی جام جهانی 1930 بین تیمهای آرژانتین و ایالات متحده آمریکا، پزشک تیم آمریکا وارد زمین میشود و با داور بحث میکند، سپس با عصبانیت کیف خود را به زمین میکوبد و یک شیشه کلوروفرم باز میکند و خود را بیهوش میکند و روی زمین مسابقه ولو میشود.
طرفدار افسانهای منچستریونایتد
نورمن ویندرام در تمام طول عمر طرفدار منچستریونایتد بود. در سال 2002 اعلام شد که او از سال 1926 در تمام مسابقات خانگی منچستریونایتد در اولترافورد شرکت داشته است. وی میگوید: «برای اولین بار در سن چهار سالگی به ورزشگاه آمدم و پس از آن به صورت متوالی در بیش از 1800 مسابقه خانگی یونایتد شرکت کردم.» نورمن یکی از وفادارترین هوادارانی است که یک تیم تاکنون داشته است.
جوک گفتن ممنوع
تیم زیر 20 سال شیلی در سال 2002 به خاطر خندیدن جریمه شد. فدراسیون فوتبال این کشور بازیکنان این تیم را مجازات کرد به این علت که یکی از بازیکنان در جریان تمرینات جوکی را تعریف میکند که همه بازیکنان از خنده روده بر میشوند و اخلالی در جریان تمرینات ایجاد میشود. مربی تیم از این مسأله شکایت و عنوان میکند این رفتارها باعث از بین رفتن اقتدار و تمرکز مربی شده است و پس از آن جک گفتن در این تیم ممنوع اعلام میشود.
عزیزم، من مشغولم !
دیو نیکولاس در سال 2005 در کنار زمین ایستاده بود که موبایلش در جیبش زنگ خورد، او در میان مسابقه خیلی طبیعی موبایل خود را در میآورد و به آن جواب میدهد، در میان صحبت داور خشمگین به سمتش میآید و این مربی را از زمین مسابقه اخراج میکند و او ادامه بازی و بازی بعدی تیمش را به خاطر پاسخ دادن به یک تماس از دست میدهد.
بالوتلی بر ضد بالوتلی
در سال 2011 مهاجم آن زمان منچسترسیتی که یکی از پرحاشیهترین بازیکنان دنیای فوتبال به حساب میآید به سرعت وارد اتاق رئیس میشود اما نه رئیس خودش. یک هوادار جوان در حین تمرینات از بالوتلی تقاضای گرفتن عکس میکند که در نهایت این تقاضا باعث میشود سوپرماریو کنجکاو شود که چرا این پسربچه الان در مدرسه نیست؟ ظاهرا پسربچه برای رفتار ناشایست چندروزی از مدرسه اخراج شده است، در نهایت بالوتلی به همراه مادر پسربچه راهی اتاق آقای رئیس میشوند و تقاضای بازگشت او را به مدرسه میکنند. رئیس نیز در حالتی قرار میگیرد که نمیتواند این تقاضا را رد کند و سرانجام یک کار درست هم از بالوتلی صورت میگیرد.
سرتان را گرم کنید
رونی سیمپسون، بازیکن تیم سلتیک که اهمیت زیادی به گرم کردن قبل از بازی میداد و همواره زودتر از سایر بازیکنان برای اینکار وارد زمین میشد در سال 1967 در جریان بازی مقابل رسینک کلاب آرژانتین، برای گرم کردن وارد زمین شد که مورد اصابت تکه سنگی که یکی از تماشاگران پرتاب کرده بود قرار گرفت و بازی را از دست داد.
اما در کنار این داستانها که بعضی از آنها احمقانه، خندهدار یا غیرقابل باور و شوکهکننده بودند، داستانهای الهام بخشی نیز در ورزش وجود دارند که میتوانند جلابخش روح بشری باشند؛ دستمایههایی برای یک فیلم سینمایی، درامهایی که ارزش این را دارند که از چند خط کوتاه تبدیل به نمایشی عظیم بر روی پرده بزرگ سینما شوند.
تیم فوتبال زنان زاپن در سال 2011
پیروزی فوتبال زنان ژاپن در سال 2011 خیلی بیشتر از یک بازی فوتبال اهمیت داشت. تنها چند ماه پیش از آن زلزله و سونامی در شمال ژاپن جان 15 هزار نفر را گرفته بود و شمار مردگان هر روز افزایش مییافت. اما زنان ژاپنی در هر بازی با یاد این قربانیان وارد زمین شدند و با روحیه و شهامتی مثالزدنی از مرحله گروهی و حذفی عبور کردند و در فینال تیم قدرتمند آمریکا را شکست دادند و به قهرمانی رسیدند. آنها در تمام بازی عکسها و خاطرات قربانیان را گرامی داشتند و تمام پیروزیهای خود را به آنان تقدیم کردند و جوایز نقدی خود را برای بازسازی اماکن تخریب شده اهدا کردند.
از ماهیفروشی تا بهترین بازیکن فینال
ماجرای بهترین بازیکن زمین در فینال لیگ اروپا هم ماجرای جالبی است. کارلوس باکا از سویا این جایزه را برد که کاملا استحقاق آن را داشت مخصوصاً پس از پیروزی برابر دنیپرو در ورشو. باکا وقتی 20 ساله بود، هنوز در پوئرتو کلمبیا به سر میبرد او برای تیمی محلی بازی میکرد و برای خرجهای خود مجبور بود ماهی بفروشد و شاگرد راننده اتوبوس باشد. او در 22 سالگی تازه به فوتبال حرفه ای راه پیدا کرد و پس از سفر به اروپا افراد کمی وجود داشتند که او را گزینه اول خط حمله میدانستند آن هم زمانی که سویا تازه گامیرو را از PSG خریده بود. با این حال، خواست او آنقدر زیاد بود که نه تنها به ترکیب اصلی رسید که تبدیل به مهمترین بازیکن سویا هم شد.
ویکتور وانویاما و عبور از ناممکن
وانویاما بهترین مثال در این زمینه است. نرسیدن به چیزهایی که دوست دارید یا شما را نابود میکند یا چنان از نظر ذهنی شما را قوی میسازد که مرز ناممکنها را در مینوردید. در بعضی نقاط آفریقا حتی از سادهترین لذتهای زندگی نیز نمیتوان بهره برد. او انتخابی نداشت اما یاد گرفت چطور بدون کفش و حتی بدون توپ فوتبال بازی کند چرا که پدر و مادرش توانایی خرید این وسیله ها را نداشتند. او به سختی کار کرد پیش از آنکه بتواند به عنوان بهترین بازیکن تورنمنت کودکان انتخاب شود، و سرانجام توانست به اولین جفت کفشش دست یابد، او این جفت کفشها را نگاه داشته تا همیشه در خاطر بسپارد که از کجا آمده است و رسیدن به چیزهایی که دوست دارد مستلزم چه تلاش طاقتفرسایی است. او میگوید: «فوتبال حرفهای همیشه رویای من بود، حالا من این شانس را دارم پس به آینده نگاه میکنم و بهترین تلاشم را انجام خواهم داد.»
زخم هایی که یادگار می مانند
کارلوس توز در آرژانتین و فویتره آپاچا به دنیا آمد. در بدترین شرایطی که بتوانید تصور کنید در دالانی از وحشت، خشونت، موادمخدر و فقر. در کودکی صورت او با آب جوش سوخت اما او با تکیه بر تلاش و مهارت در فوتبال توانست خود را از چنگال ناملایمات نجات دهد، و زخمهای روحی اش را التیام بخشد. زخمی که بر صورت او افتاده دیگر نه تنها برای جهانیان زشت نیست بلکه تبدیل به نمادی از فردی شد که میتواند همه مشکلات را پشت سر بگذارد، بعدها دکترها به او پیشنهاد دادند که میتوانند با چندعمل جراحی زخمهای صورتش را بازسازی کنند اما او نپذیرفت و این نشان را در صورتش نگاه داشت تا کسی از یاد نبرد که میتوان با اراده خود را از هیچ به همه جا رساند. او ابتدا به بوکا جونیورز رسید و سپس به انگلستان رفت و در بهترین تیمهای این لیگ بازی کرد و سپس به یوونتوس قهرمان ایتالیا رفت، او حالا آنقدر پول و محبوبیت دارد که میتواند الگوی افراد زیادی برای خروج از دالان وحشت محلههای فقیرنشین آرژانتین باشد.
فرانک ریبری دیگر بازیکنی است که با زخمی بر صورت فوتبال بازی میکند و توانسته تمام قلعههای فوتبال را فتح کند. زخم او ناشی از یک تصادف بود، در کودکی پزشکان زیادی به او میگفتند که او حتی دیگر نمیتواند بدود اما فوتبال همچون نوشدارویی معجزهگر نه تنها به او بهبودی بخشید بلکه او را به یکی از بهترین بازیکنان جهان تبدیل کرد.
فوتبال فراتر از یک ورزش ❤️💙
|