همه میدانیم که جوایز اسکار عادلانه نیستند، اما از قرار معلوم، این جوایز تاثیر عمدهای بر سلایق عمومی دارند. این موضوع باعث میشود که خرده گرفتن از رای دهندگان جالب، و گاها ضروری باشد. این امری مسلم است که هرکسی نمیتواند این جایزه را ببرد، اما زمانی که به این لیست نگاهی بیاندازید، به فکر فرو خواهید رفت که چرا رای دهندگان، انتخاب شایستهای ندارند.
1- Leonardo DiCaprio :
اولین فیلمی که لئو برای آن نامزد شد، “What’s Eating Gilbert Grape”، سمبل یکی از شوخیهای معنی دار با اسکار است که بی رحمانه در Tropic Thunder تکرار میشود: عبارت “اجرای غیر قابل بهبود”.
غیر از این مورد، آن فیلم توجه زیادی را به خود جلب نکرد و احتمالا بدون آن از یادها فراموش میشد.
داستان از این قرار بود که رابرت دنیرو، در فیلم “زندگی این پسر” با لئو همکاری کرده بود، و دائما به گوش هر شنوندهای میرساند که این پسربچه، بازیگر فوق العادهای است. به این دلیل که دنیرو این حرف را میزد، مردم نیز آن را قبول کردند. از فیلم “دار و دستهی نیویورکی” به بعد، لئو به بازیگر مورد علاقهی مارتین اسکورسیزی بدل شد و همچنین با کارگردانانی نظیر استیون اسپیلبرگ، کلینت ایستوود، وودی الن، ریدلی اسکات، سم مندز، کریستوفر نولان و همچنین جیمز کامرون (در فیلم موفق تایتانیک، به سال 1997)، همکاری کرد.
اما لئو همیشه مانند یک بچه به نظر میرسید. در حال حاضر وی نزدیک به 40 سال سن دارد، اما طی سالها که بازیگریاش پیشرفت کرد، هیچوقت به نظر نرسید که بزرگ میشود. او همیشه بیش از حد جوان به نظر میرسید، حتی برای بهترین نقشهایش. اما به هر حال، آن حس بیخیالی و سروری که در تایتانیک داشت و دخترها مجذوب آن میشدند، دیگر از بین رفته است.
او نه برای آن نقش، و نه برای نقشش در فیلم احساسی و حسادت برانگیزِ “اگر میتوانی مرا بگیر” از اسپیلبرگ، نامزد اسکار نشد، بلکه برای فیلم افتضاح “الماس خون”، نامزد شد که احتمالا به خاطر پیام اسکار-پسندی بود که آن فیلم داشت، نه به خاطر هیچگونه اجرای خوب. لئو بسیاری از فیلمهای اسکار-پسند دیگر را نیز امتحان کرد، اما ثمری نداشت. او گویا تنها دارد سخت تلاش میکند، شاید حتی بتوان گفت، زیادی تلاش میکند.
اما بعد از این دوره، او در فیلم “گرگ وال استریت”، اثر اسکورسیزی، نقش آفرینی زنده و تازهای کرد و پس از گذشت مدتها، بامزه و خنده دار ظاهر شد. او دست به تجربههای جدید زد و برای اولین بار، به نظر آمد که به درستی از وی کار کشیدهاند، گویی که برای مدتی با دوربین زندگی کرده باشد. او فوق العاده بود، اما به شکل غیر منتظرهای جایزه را به بازیگری در یک فیلم اسکار-پسند از دست داد.
لیست نامزدیهای این بازیگر به شرح زیر است:
بهترین بازیگر مکمل:
What’s Eating Gilbert Grape -1993
شکست خورده در برابر: Tommy Lee Jones, The Fugitive
بهترین بازیگر:
The Aviator -2004
شکست خورده در برابر Jamie Foxx در فیلم Ray
بهترین بازیگر:
Blood Diamond-2006
شکست خورده در برابرForest Whitaker در فیلم The Last King of Scotland
بهترین بازیگر:
The Wolf of Wall Street -2013
شکست خورده در برابر Matthew McConaughey در فیلم Dallas Buyers Club
2- Sigourney Weaver :
سیورنی ویور مرتبا در فیلمهای رده بالا ظاهر میشود (او بهترین ویژگی فیلم آواتار بود)، اما از سال 1980 تا به حال نامزد اسکار نشده است. او یکی از 11 بازیگری است که توانستهاند دوبار در یک سال، نامزد اسکار شوند (برای اسکار بهترین بازیگر زن در فیلم Gorillas in the Mist و بهترین بازیگر نقش مکمل زن در فیلم Working Girl، محصول سال 1998)، و تنها یکی از 4 نفری است که در هیچ کدام از موارد موفق به بردن اسکار نشده است.
دلیل اصلی اهمیت او البته این است که برای فیلم “فضاییها (1986)”، اثر جیمز کامرون، نامزد اسکار بهترین بازیگر زن شده است. در آن سال او فرصت بردن اسکار را نیافت، اما این بار، نامزد شدن افتخار بزرگی بود. عموما بخش بهترین بازیگر زن، شامل نقشهای نالان و نرم است که پس از دریافت جایزه، به ندرت به خاطر میمانند.
اگرچه این بار، با بازی ریپلی، بیگانهای جنگجو که همچنین برای نیوتِ یتیم شده مادری نیز میکند، نقشی ماندگار برای سالهای آینده خلق کرده است. این یک نقش محکم و واقعی بود و شامل حرکات فیزیکی، و شخصیت احساسی و قابل اتکا و همچنین فرمانده و مسئول میشد. ویور پیش از این نیز نقش ریپلی را بازی کرده بود و دو مرتبهی دیگر نیز این کار را خواهد کرد، اما این بزرگترین لحظه برای او بود.
لیست نامزدیهای این بازیگر به شرح زیر است:
بهترین بازیگر زن:
Aliens -1986
شکست خورده در برابر: Marlee Matlin, Children of a Lesser God
بهترین بازیگر زن:
Gorillas in the Mist -1988
شکست خورده در برابر: Jodie Foster, The Accused
بهترین بازیگر مکمل زن:
Working Girl -1988
شکست خورده در مقابل: Geena Davis, The Accidental Tourist
3- Edward Norton :
سال 1996 برای ادوارد نورتون، سالی بود که همهی بازیگران میتوانند آرزوی آن را داشته باشند. او برای بازی نقش اصلی در یک فیلم ترسناک کوچک، به نام Primal Fear انتخاب شد که این نقش، بدلکاری شدیدا مشکل و شوکه کنندهای میطلبید. نه تنها او بدون کوچکترین مشکلی از پس این نقش برآمده بود، بلکه وی زمانی موفق شده بود که بسیاری پیش از او شکست خورده بودند.
آوازهی او به سرعت در همه جا پخش شد و باعث شد که برای بازی در فیلم “همه می گویند دوستت دارم (1996)”، اثر وودی الن (که نورتون در آن آواز میخواند) و فیلم “مردم علیه لری فلینت (1996)”، اثر میلوس فورمن انتخاب شود. در فیلم “مردم علیه لری فلینت”، او دیالوگی دارد که به راستی مانند این است که جملات از خودش باشند تا اینکه متنی حفظ شده بوده باشد. بسیاری از سازمانهای جوایز تصمیم گرفتند که برای هر سه فیلم، به نورتون یک جایزه بدهند، اما آکادمی اسکار تنها میتوانست یک فیلم را انتخاب کند و Primal Fear را برگزید.
پیشرفت نکردن برای نورتون ممکن نبود. پس از آن او در سال 1998 در فیلمهای Rounders و American History X نقش آفرینی کرد. او برای فیلم American History X، نامزد دریافت جایزهی بهترین بازیگر شد، ولی بعد از آن دیگر هیچ اتفاقی نیافتاد. نه این که بگوییم نورتون افت کرد یا هرچیز دیگری، فقط اینکه تا به امروز، نامزد دریافت جایزهی دیگری نشده است.
او میتوانست برای فیلمهای موفق و خوبی همچون Fight Club، اثر سال 1999 دیوید فینچر، 25th Hour، اثر اسپایک لی، The Painted Veil و Stone اثر جان کوران، Moonrise Kingdom اثر وس اندرسون، یا حتی فیلمهای جالبی مانند The Score یا The Italian Job و یا The Illusionist نامزد شود، اما نشد. او همچنین یک فیلم خوب را نیز به نام Keeping the Faith الهام گرفته از مربیش میلوس فورمن، کارگردانی کرده است. اما او به شدت در فیلم Birdman، محصول سال 2014 خوب ظاهر شده است، بنابراین ممکن است هنوز هم فرصت برایش باقی باشد.
لیست نامزدیهای این بازیگر به شرح زیر است:
بهترین نقش مکمل مرد:
Primal Fear -1996
شکست خورده در برابر: Cuba Gooding, Jr., Jerry Maguire
بهترین بازیگر مرد:
American History X-1998
شکست خورده در برابر: Roberto Benigni, Life Is Beautiful
4- Jim Carrey :
مردم میگفتند که صورتش مانند لاستیک است. اندکی شبیه جری لوییس – یک شخصیت انسانی کارتونی – بود. او برای فیلمهای ساده و درآمد زای کمدی ساخته شده بود. وی به اندازهای محبوب بود که توانست برای فیلم “پسر کابلی” (1996)، اثر بن استیلر، رکورد درآمد 20 میلیون دلاری را به ثبت رساند و این خبر به حدی شوکه کننده بود که میتوان گفت همه فراموش کردند که او چقدر بیرحمانه در این فیلم خوب بازی کرده است. در فیلم فوق العاده ی پیتر ویر، The Truman Show او کنترل شدهتر ولی در عین حال، سردرگم بود.
به نظر میآمد که برای خلق شخصیت اندی کافمن، در فیلم Man on the Moon، اثر میلوس فورمن، تلاشهای بسیاری کرده و راههای بسیاری رفته باشد و اعماق ناشناختهی درونیاش را کشف کرده باشد. بار دیگر او خنده دار و فراموش ناشدنی بود. پس از آن فیلم Eternal Sunshine of the Spotless Mind، اثر مایکل گوندری بود که در آن، توانست زجر دل شکستگی را قانع کننده تر از دیگر فیلمها به تصویر بکشد. این فیلم با موفقیت گستردهای روبرو شد و ستایش گردید و همچنین به عنوان یکی از بهترین فیلمهای آن دهه شناخته شد. بازیگرهمکار وی در آن فیلم، کیت وینسلت نامزد اسکار شد، ولی جیم کری، خیر.
گویی او تاوان عدم وقوف بر سخت کوشیاش توسط دیگران را میداد و این شد که به نظر میرسید که پا پس کشیده باشد و اندکی عصبانی باشد. فقط یک نگاه به فیلم I Love You Phillip Morris یا نقش مکمل به شدت حساسش در فیلم The Incredible Burt Wonderstone بیاندازید. شاید روزی یک جایزهی افتخاری دریافت کند. مشکل این است که آکادمی، کمدی را درک نمیکند، حتی زمانی که افرادی مانند کری، فهم آن را ساده میکنند.