برای مجتبی جباری
تو لااقل متفاوت باش
تو را نه بهچشم یک مربی، که بهچشم "کتابدار و کتابخوان فوتبال ایران" میشناختیم. در دورانی که اغلب همنسلان تو کاغذها را فقط به وقت امضای قرارداد ورق میزنند، تو با چهرهای شبیه پرفسورهای خسته از حقیقت، ایستاده بودی کنار قفسههای ذهنات. ما خیال کردیم با «رورتی» مناظره میکنی، با «نیچه» از اراده میگویی، و در خلوتات نگران «کلایست» هستی که چرا شخصیتهایش همیشه بین واقعیت و خیال گیر میکنند. حالا اما، انگار خودت هم یکی از شخصیتهای او شدهای: دو روز پیش گفتی کرونا داری، ماسک نزدی رفتی جلسه پیشکسوتها، امروز با ماسک راهی اصفهان شدی...
مرد حسابی، اگر قرار بود مثل بقیه شوی، چرا با ما از «بیگانه» آلبر کامو گفتی؟ مگر مورسو آنقدر دروغ شنید که دیگر دلش نخواست دروغ بگوید؟
ما خیال کرده بودیم در کنج کتابخانهات نشستهای، نه برای فرار، که برای خودسازی. گمان میکردیم اگر روزی روی نیمکت بنشینی، با صداقت «اتیکوس» در کشتن مرغ مقلد با بازیکنانت حرف میزنی. نه که ماسک حقیقت را هر روز یک جور بزنی به صورت.
نکند این روزها بیشتر از داستایفسکی، "هنرِ بازی با افکار عمومی" را میخوانی؟ نکند یاد گرفتهای چطور از «پشت پرده» به جای «پشت کتاب» رهبری کنی؟
تو قرار بود کسی باشی که اگر نگوییم مربی بزرگیست، دستکم انسانِ درستیست. اما امروز... کاش همانجا، در پناه کتابهایت میماندی. چون توقع ما از تو "راستی" بود، نه ماسکی برای عبور از نقد.
از طرف کسانی که هنوز فکر میکنند "کتاب" باید فرجام داشته باشد، نه پوشش ، فارغ از رنگ ها و برد و باخت ها از تو می خواهیم ، با بقیه متفاوت باش. خسته ایم از شباهت ها.