خانه، آنجایی است که در آن "زندگی" میکنیم. خانه، عطر سادگی کاهگل است، رنگ اصیل آجر، سر و صدای بازی در حوض وسط حیاط، تکاپوی تمیز کردن و شست و شو برق انداختن طاقچهها برای پذیرایی از مهمان، آرامش شبها، خاطرات گوشه گوشه اتاقها و پستوها و انباری، دری باز به سوی همسایهها و بقال محل و .... گودیسون پارک، خانه بانوی پیر فوتبال انگلستان بود. خونه مادربزرگه
وقتی برای اولین بار از خیابانهای باریک و آجریِ کانتیرود وارد میشوید، بنایی عظیم بالای سرتان خودنمایی میکند. گودیسون پارک. نمادی از شکوه زمینهای بزرگ ساخته شده پیش از دوران لیگ برتر. لبریز از خاطرات فوتبالی. ورزشگاهی بزرگ و قدیمی که هنوز هم وقتی جمعیت حاضر در آن سرحال فراد بکشند، تمام سازهاش به لرزه در میآید.
گودیسون با فرهنگ شهر در هم تنیده، میخانهها، کافهها و چیپسفروشیهایی که بخش فراموشنشدنی از تجربه تماشای یک بازی عصر یکشنبه در ورزشگاه هستند. یک نوشیدنی در بار وینسلو، یک ساندویچ بیکن در کافه گودیسون، مرغ نمک و فلفلی از رستوان بلو دراگون. حالا دیگر خبری از آنها نیست.
زمینی که میزبان فینال اف ای کاپ در دوران سروری جام قلعی ارزشمند انگلیسیها بوده، شاهد درخشش مردانی چون فرانتس بکنباوئر، پله و اوزهبیو در جام جهانی ۱۹۶۶ بوده و هر آجرش خاطرات بیشماری از بازیهای اورتون در لیگ و جام حذفی و ... را در یاد دارند، امروز میزبان آخرین بازی خود مقابل ساوتهمپتون خواهد بود.
خداحافظی با زمینی که سر الکس فرگوسن آن را "کابوس" برای منچستر یونایتد توصیف کرد و اوزهبیو آن را "بهترین ورزشگاهی که در زندگی حرفهای ام در آن به میدان رفتم" دانست.
اینجا گودیسون پارک است
پل ویلکینسون، بازیکن اواسط دهه 80 اورتون، در دورانی که باشگاه، در کنار لیورپول یکی از دو قدرت اصلی فوتبال انگلیس بود، میگوید:
دلایل زیادی برای این انتقال وجو دارد، اما و به هر حال روز وداع با گودیسون پارک روز غمانگیزی خواهد بود. اینجا، چیزهای فراموش نشدنی برای طرفداران داشته؛ نزدیکی هواداران به زمین، سر و صدای سکوها، این که چیزی به سادگی یک تکل تمامعیار میتواند گودیسون پارک را از پایههایش بلرزاند... در طول این سالها، گودیسون یار دوازدهم تافیها بوده. تصور اورتون و فوتبال انگلیس بدون آن واقعاً دشوار است.
واقعیت فوتبال مدرن تجاری، دلیل نابودی گودیسون پارک است. این ورزشگاه با وجود تمام جذابیتهای احساسیاش، به عنوان ترمز جاهطلبی آبیها عمل کرده؛ توسعه آن از نظر فنی بسیار دشوار و پر هزینه است، و این در حالیست که آنفیلد و اولدترافورد برای بهرهبرداری هر چه بیشتر از امتیازهای مالی لیگ برتر گسترش یافتند.
پیتر جانسون، مالک اورتون، در اواخر دهه ۹۰ میلادی نیاز به این جابجایی را تشخیص داده بود. سرانجام سه دهه بعد و پس از چند تلاش ناموفق این اتفاق خواهد افتاد. اورتون تابستان امسال به ورزشگاه مجلل خود کنار ساحل نقل مکان میکند و به داستانهایی که از ۱۳۳ سال پیش در گودیسون پارک آغاز شد را پایان میدهد.
همانطور که هواداران اورتون همیشه به عنوان یک کری با رقیب همشهری مطرح میکنند، این باشگاه خودشان بود که اولین ورزشگاه را در شهر لیورپول میسازد ساخت. آنها در دهه 1880 آنفیلد را ساختند و در در فصل 1890-1891، در آنجا جشن قهرمانی گرفتند. اگر جان هولدینگ، صاحب کارخانه آبجو و رئیس وقت اورتون، نبود، احتمالاً آنفیلد هنوز هم خانه اورتون بود!
هولدینگ، عاشق تجارت بود. و همچنین عاشق فوتبال. بهترین راه برای پیوند عشق دوگانه او، خرید زمین آنفیلد از مالکان قبلی آن، برادران اورل، بود. در پاسخبه این کار او، جریانی در هیات مدیره علیه هولدینگ شکل گرفت. جورج ماهون رییس این جریان بود و پیشنهاد داد باشگاه اورتون به مِر گرین فیلد، قطعه زمینی در آن سوی استنلی پارک، در منطقه گودیسون، نقل مکان کنند. تونی اونسلو از مورخان اورتون میگوید:
وقتی ایده جابجایی با اعضا مطرح شد، به شدت مورد تأیید قرار گرفت.
اورتون- ساوتهمپتون، گودیسون پارک، یک عصر بهاری مثل امروز در یکصد و هفده سال قبل!
هولدینگ نیز در جواب این دهن کجی، باشگاه لیورپول را تاسیس و در آنفیلد مستقر کرد. اورتون نیز زمین مِرگرین را تغییر کاربری داد و دو مهندس، برادران کلی را برای ساخت دو جایگاه ۴۰۰۰ نفری رو باز و یک جایگاه سرپوشیده ۳۰۰۰ نفری فراخواند. گودیسون پارک، با بهره گیری نام آن منطقه ساخته شد و به اولین زمین فوتبال بزرگ انگلستان تبدیل شد که به طور خاص برای یک تیم فوتبال طراحی شده.
نشریه «Out of Doors » پس از بازدید اولیه خود از ورزشگاه اعلام کرد:
به گودیسون پارک نگاه کنید! هیچ عکسی نمیتواند تمام آنچه را که این زمین ارائه میدهد، به تصویر بکشد، آنقدر باشکوه است که میتواند با زمینهای بیسبال در آمریکا رقابت میکند. این یکی از بهترین و کاملترین زمینهای بریتانیاست.
اولین بازی گودیسون پارک، بازی دوستانه اورتون برابر بولتون در ۱ سپتامبر ۱۸۹۲ بود.. در پیروزی ۴-۲ میزبان، فرد گری، مهاجم اورتون، اولین بازیکنی بود که در ورزشگاه جدید گلزنی کرد. چند روز بعد، فصل جدید اورتون با تساوی ۲-۲ مقابل ناتینگهام فارست آغاز شد.اولین بازی رسمی در گودیسون پارک و آغاز داستانهای ورزشگاه...
با آغاز قرن بیستم، گودیسون پارک یک ورزشگاه مهم در انگلستان بود. هر چهار جایگاه در چهار سمت توسعه یافتند کف ورزشگاه، ستونها و تونل ورزشگاه بازسازی شد و جایگاه گودیسون به عنوان یکی از ورزشگاههای پیشرو فوتبال کشور تثبیت شد. این اولین زمین یکی از تیمهای لیگ دسته اول بود که فینال جام حذفی در آن برگزار شد، زمانی که ناتس کانتی در سال ۱۸۹۴ بولتون را با ۴-۱ شکست داد. در سال ۱۹۴۹، جمهوری ایرلند در آنجا با نتیجه ۲-۰ انگلیس را شکست داد - اولین پیروزی یک تیم غیر بریتانیایی در خاک بریتانیا برابر تیم ملی انگلستان. در سال ۱۹۷۳، به علت آشوبهای داخلی در ایرلند شمالی، در دو بازی تورنمنت "کشورهای خانه فوتبال" میزبان بازیهای این تیم بود
و مهمتر از همه اینها، گودیسون پارک پذیرای پنج بازی جام جهانی ۱۹۶۶ بود، بازی بزرگ نیمهنهایی بین آلمان غربی و اتحاد جماهیر شوروی، سه بازی برزیل مقابل بلغارستان، مجارستان و پرتغال و همچنین جدال پرتغال و کره شمالی در یکچهارم نهایی.
پل مکپارلان، بازیکن اورتون، خاطرات بازی برزیل برابر بلغارستان را به یاد میآورد:
من در جایگاه استریت اند بودم. درست پشت دروازه بلغارها. با چشمان خود دیدم که پله یک ضربه آزاد را وارد دروازه کرد - زندگی از این بهتر نمیشود. صدای طبلهای سامبا در زمین طنینانداز شد. پله رهبری گروه موسیقی را بر عهده داشت و جمعیت نام او را فریاد میزدند. ترکیب عجیبی از از زبانهای اسکاتلندی و پرتغالی به گوش میرسید.
پله رهبر سامبا بود
با این حال، این تورنمنت برای طلاییپوشان سرانجام خوبی نداشت. پله با مصدومیت تورنمنت را ترک کرد و برزیل با دو باخت 3-1 برابر مجارستان و پرتغال از بازیها حذف شد اوزهبیو، در حقیقت چهره طلایی گودیسون در آن بازیها، اوزه بیو بود. برنده کفش طلای بازیها، دو بار دروازه برزیلیهای قهرمان جهان را گشود و در دور بعد، با زدن 4 گل الهامبخش بازگشتی خیرهکننده در مقابل کره شمالی در گودیسون پارک برای پرتغال شد.
تام کلی، طرفدار قدیمی اورتون که در آن سال 15 سال داشته، وقایع جام جهانی 1966 را به یاد می آورد:
من در کودکی یک اورتونیِ احمق بودم پسر بچهای که مسحور الکس یانگ شده بود. تنها آرزویم این بود که سرمربی اورتون شوم یا اگر نشد، با دختر یکی از اعضای هیئت مدیره هر چقدر هم زشت و بداخلاق ازدواج کنم تا روزی سهام پدرش را به ارث ببرم. با آمدن جام جهانی به انگلستان میتوانستیم از رزرو بلیت برای تمام بازیهای جام جهانی که گودیسون میزبان آن بود لذت ببریم. بلیتهای هر بازی 6، 7 شیلینگ با رنگهای پاستلی بود. سه بازی دور گروهی، یک یکچهارم نهایی؛ و یک نیمهنهایی.
4 سال قبل و در یازده سالگی، پدر و مادرم اجازه دادند تا دیروقت بنشینم و فینال جام جهانی ۱۹۶۲ شیلی تماشا کنم.. نبرد سانتیاگو، گارینشا و از همه بهتر، پله. حالا او، به طرز معجزهآسایی، در مرسیساید بود. در دوران اوج فوتبال انگلیس، من هر کلمه نوشته شده در روزنامهها و مجلات را با ولع خواندم و منتظر شروع مهمانی بزرگ ماندم. آن روزها اینطور نبود که هر وقت تلویزیون را روشن کنید یک بازی فوتبال از کشورهای مختلف در جریان باشد. هیچ بازیکن خارجی در انگلیس بازی نمیکرد و بنابراین شما هرگز بازی این بازیکنان را ندیده بودید، که همین امر آنها را به اسطوره تبدیل کرد.
من از اینکه برای اولین بازی با اتوبوس به گودیسون رفتم، هیجانزده بودم. آن روزها مرسوم نبود طرفدارانلباس ورزشی تیمهای فوتبال را بر تن کنند و فقطاز روی شال گردنشان میتوانستید دریابید که طرفدار چه تیمی هستند. تجمع دروازهها با رنگ آبی رنگ شده بود. ساعت 7:30 بعد از ظهر در ماه جولای بود، با این حال نورافکنها روشن بودند. گودیسون در آن زمان بهترین ورزشگاه کشور بعد از ومبلی بود
من دیدم گل پله را دیدم. سپس گارینشا که با پاهای لنگان گل دوم را به ثمر رساند و برزیل بلغارستان را شکست داد. در بازی دیگر مجارستان در منچستر به پرتغال باخته بود.
بازی بعدی، بازی برزیل مقابل مجارستان بود. جدا از پله، من به مجارستان دلبستگی پیدا کرده بودم. پوشکاش و «مسابقه قرن» در سال ۱۹۵۳؛ شورش سرکوبشده ۱۹۵۶؛ نواختن ویولن توسط طرفداران و لباس آنها واقعاً جذاب بود.
بازیهای شب زیر نور نورافکنها در گودیسون پارک تاریخچهی باشکوهی دارند و این بازی یکی از بهترین آنهاست. پله غایب بود، چون از ابتدا با مصدومیت وارد مسابقات شده بود. مجارستان فلوریان آلبرت، را داشت. بازیکن شماره ۹. بازیکنی که شبیه مثل یک شیء زیبا در زمین شناور بود، یانوش فارکاس، گلی را به ثمر رساند که هر کسی که هر عشق فوتبالی، آرزوی به ثمررساندنش را دارد (شبیه مثل گل کیهیل به هلند، اما از فاصله دورتر). و مجارستان من، برزیل قدرتمند را ۳-۱ شکست داد.
این باعث شد برزیل برای ماندن در گروه، در آخرین بازی گروهی در گودیسون پارک، مجبور شود پرتغال را شکست دهد. پله که لنگان لنگان بازی میکرد توسط پرتغالیها محو شد. من اوزه بیو و پله را در یک زمین دیدم. زمین گودیسون خودمان. اما نمیتوانستم خودم را راضی کنم که پرتغال یا حتی اوزه بیو را دوست داشته باشم. من یک طرفدار الکس یانگ بودم. من ضربه نمایشی را به حرکت سریع و قدرتمند، و ضربه چیپ را به شوتی پرقدرت ترجیح میدادم. با این اوصاف، اوزه بیو دیدنی بود.
چیزی بگو پلنگ غران
بازی یک چهارم نهایی پرتغال مقابل کره شمالی در زیر نور شدید آفتاب، یک بازی دیوانهوار بود. کرهایها از نظر قد و قامت متفاوت بودند، همه آنها در مقابل خوزه تورس قدبلند و اوزهبیو، هالک شگفتانگیز با پیراهن قرمز، کوچک به نظر میرسیدند. کرهایها 3-0 پیش افتادند، اما نباید بیو را عصبانی میکردند. اوزهبیو در پیروزی 5-3، چهار گل زد و هواداران پشت دروازه خوششانس بودند که سازنده تور ورزشگاه آن را محکم ساخته بود!
انگلستان توانست در گروه صدرنشین شود و از مسیر ومبلی به فینال برسد. ندیدن بازی تیم در گودیسون برایم دردناک بود اما و درعوض، توانستم یک چهره اسطورهای دیگر را با لباس تمام مشکی، تماشا کنم. لو یاشین، دروازهبان اتحاد جماهیر شوروی (که در یک چهارم نهایی مجارستانیهای عزیز من را شکست داد) برابر آلمان غربی. طبق معمول، آلمانیها برنده آن بازی بودند. با گل فرانتس بکنباوئر جوان.
جام جهانی برای من همین بود. مهم نبود که فینال را هم ندیدم، چون روز فینال جشن ازدواج دخترعمویم با یک اسکاتلندی بود و از طرفی عصر، تیم سه نفره خانوادگیمان در حیاط پشتی بازی داشت. در واقع طرفداری من از انگلستان به خاطر ری ویلسون بود. دفاع کناری اورتون. خوشحال بودم که آلن بال هم به اورتون پیوست تا بیشتر به تیم ملی علاقه مند شود.
حالا بازی تغییر کرده. جامهای جهانی مدرن دو برابر و از دوره بعد سه برابر قبل تیم دارند. هر خطا، هر تف، هر حرکت، هزار بار از ده زاویه مختلف با کیفیت HD پخش میشود. بازیکنان کفشهای رنگارنگ میپوشند. حالا آرزوی من چیست؟ دنیای خودم و تماشای دوباره پله و گارینشا؟ از اوزه بیو و بکن باوئر؟ از آلبرت و فارکاس... گل؟ نه. به همان اندازه که سال ۱۹۶۶ و هر چیز مربوط به آن دیگر فوقالعاده بود، اما من همیشه ترجیح میدهم برای تماشای بازی تیم محبوب خودم، اورتون راهی گودیسون پارک شوم...
پرواز تاریخی یاشین در گودیسون پارک ثبت شد
|
بازی روی یک قطعه تمبر
بله، هر چقدر هم که جام جهانی و ستارگان آن، اعتبار را به گودیسون پارک آورد، خاطرات اورتونیها از مسابقات تیم خودشان در آن ورزشگاه قدیمی و لطف دیگری دارد. بازیهای که آنها را به اوج لذت و هیجان میرساند. برندن فلین، یکی از بازیکنان اورتون در اوایل دهه 1950، میگوید:
«فقط لحظاتی که خودتان تجربه کردهاید مهم نیست، جادوی گودیسون، لحظاتی است که از اورتونیهای قدیمیتر سینه به سینه نقل گشته و بخشی از فرهنگ ما را تشکیل میدهند.
شاید شما خیلی جوان باشید که بیشترین جمعیت حاضر در گودیسون پارک، تقریباً ۸۰ هزار نفر مقابل لیورپول را پس از جنگ، را دیده باشید. یا سنتان اجازه ندهد شصتمین گل دیکسی دین جادویی را در سال ۱۹۲۸ دیده باشید. اما وقتی داستانهای آن روزها را میشنوید با تمام وجو حس میکنید که اینجا بودید. گل دین چنان غوغایی در ورزشگاه به پا کرد که کبوترهای کنار اسکله به آسمان پریدند»
گودیسون پارک بیش از هر ورزشگاه دیگری در انگلیس میزبان بازیهای لیگ برتر بوده است - این ورزشگاه هشت قهرمانی و چندیدن فرار دراماتیک اورتون از سقوط را در خود دیده. فلین میگوید:
هر دهه، چه کم رونق و چه پربار، شاهد صحنههایی بوده که در ذهن هواداران حک شده است.
من به تیمی که در فصل 1969-1970 تحت هدایت هری کتریک قهرمان لیگ شد، علاقه خاصی دارم، تیمی که توسط مثلث مقدس کالین هاروی، هاوارد کندال و آلن بال پیش میرفت. هنوز هم به وضوح شبی را که قهرمانی را مقابل وست بروم قهرمانی را مسجل کردیم به یاد دارم ، به اطراف زمین شگفتانگیزمان نگاه میکردم . از هر جا غرش بیوقفه شعارهایی مانند «ما قهرمانیم» و «ما در راه اروپا هستیم» به گوش میرسید. گودیسون احساس تسخیرناپذیری داشت و اورتون مهارنشدنی بود. آن شب یکی از شادترین شبهای من در 70 سال گذشته پس از پیوستن به این باشگاه بود.
هاروی، کندال، بال، مثلث مقدسی که مجسمهشان برابر ورزشگاه است
انتخاب بهترین لحظه تاریخ ورزشگاه سلیقهای است، اما هر وقتی با تافیها صحبت میکنید، یک اسم بیشتر از بقیه به گوش میخورد: بایرن مونیخ.
گراهام انیس، سردبیر مجله هواداری «وقتی آسمانها خاکستری هستند» که مدتهاست منتشر نمیشود، توضیح میدهد:
بازی برگشت نیمهنهایی جام برندگان جام در سال ۱۹۸۵ از نظر بسیاری از آبیها به عنوان مهمترین بازی گودیسون پارک شناخته میشود. من لحظات حماسی زیادی را در زمین تجربه کردهام، اما هیچکدام به خوبی جو آن شب نبوده است.
اورتون در اواسط دهه ۱۹۸۰ در اوج شکوه خود بود. تحت هدایت هاوارد کندال، تافیها دو عنوان قهرمانی لیگ، جام حذفی و در نهایت جام برندگان جام را به دست آوردند. برای این آخری آنها باید بایرن را شکست میدادند. انیس به یاد میآورد:
ما در بازی خارج از خانه در مونیخ 0-0 مساوی کرده بودیم و با این باور که میتوانیم در گودیسون پارک بایرن را شکست دهیم، راهی ورزشگاه شدیم. در سال 1985، اورتون فوقالعاده بود، آنها بهترین فوتبالی که تا به حال دیدهام را بازی میکردند.
نزدیک به ۵۰ هزار نفر از هواداران اورتون در یک عصر دلانگیز ماه آوریل، به گودیسون پارک هجوم آوردند. کوین شیدی، ستاره چپ پای آبیها، میگوید:
به عنوان بازیکن، ما هرگز چنین چیزی ندیده بودیم. از قبل میدانستیم که بازی خاصی پیش روی ماست در مسیر رسیدن به ورزشگاه نشانههایی به چشم میخورد، اما سر و صدای ورزشگاه چیز دیگری بود. به محض اینکه از تونل خارج شدیم، غرش مانند موجی به ما برخورد کرد. این برای بازیکنان معنی مهمی داشت. ما برابر بایرن مونیخ یک غول اروپایی بازی میکردیم و بنابراین به گودیسون پارک نیاز داشتیم تا در بهترین حالت خود باشد. مثل این بود که آن شب یک بازیکن اضافی در زمین داشتیم.»
اورتون در نیمه اول با گل دیتر هوینس عقب افتاد. کندال از بازیکنانش خواست نگران نباشند، زیرا گولادیس استریت اند (چیزی شبیه جایگاه کاپ آنفیلد یا دیوار زرد وستفالن) در نیمه دوم مقابل آنهاست و طرفداران با نیروی خود «توپ را به درون دروازه بایرن خواهند کشید.
هر که باشید "اورتون شکستتان میدهد"
انیس به یاد میآورد:
وقتی گریم شارپ کمی بعد آغاز نیمه دوم نتیجه را ۱-۱ کرد، ورزشگاه منفجر شد. میشد بازیکنان بایرن کمکم نزول میکردند. میدانستیم که اورتون گل دوم را خواهند زد، و سرانجام توسط اندی گری به آن رسیدیم ترور استیون سومی را هم زد. با سوت پایان بازی، گودیسون پارک میلرزید.
هیچ رقیبی از سفر به اورتون لذت نمیبرد. حتی همشهری پرافتخارتر آنها لیورپول. از فصل ۸۲-۱۹۸۱، جام قهرمانی به مدت هفت فصل از شهر لیورپول خارج نشد. مارک لارنسون، مدافع سابق لیورپول، در مورد دربیهای مرسیساید آن دوره اعتراف میکند:
بازیهای وحشتناکی بودند. یک بازی با تکلها دیوانهوار و بازیکنانی که با تمام وجود به سمت دروازه میدویدند. شدت ضربات به حدی بود که داور بازی را متوقف میکرد و توپ را بر میداشت و میگفت این دیگه کم باد شده، به درد باز کردن نمیخوره!
وقتی برای اولین بار پای به زمین گودیسون میگذاشتی، با خود فکر کردی، "خدای من، اینجا خیلی کوچک است" - حس میکردی انگار روی یک تمبر پستی کوچک بازی میکنی - به محض اینکه توپ را میگرفتی و دنبال بازیکنی برای پاس دادن میگشتی و یکی تو را له میکرد. تیمی که آنها در اواخر دهه ۸۰ داشتند، یک تیم درجه یک بود.
دربی مرسیساید در گودیسون پارک حال و هوای دیگری داشت
فرار بزرگ در 4 اپیزود
دهه 80 نقطه اوج باشگاه و ورزشگاه بود. با آغاز لیگ برتر اورتون در میان "چهار تیم بزرگ" لیگ بود و که گودیسون پارک هنوز یکی از ورزشگاههای درجه یک انگلیس بود. اما هر دو جایگاه کمکم رنگ باختند...
الیوت برتلند، نویسنده کتاب «گودیسون پارک: داستانهای مردم» که به زودی منتشر میشود، میگوید:
در طول 30 سال گذشته، اورتون افت کرد. گودیسون پارک انگار در زمان متوقف شده است. اولین بازی که به یاد میآورم، روز افتتاحیه فصل 97-1996 بود و ورزشگاه امروز دقیقاً همان شکلی است که در آن زمان بود.
وقتی به این فکر میکنید که در این مدت چند ورزشگاه دیگر تغییر کردهاند، باعث میشود که این را به عنوان نشانهای از افول اورتون تلقی کنید
اگرچه این ورزشگاه در طول سه دهه گذشته میزبان لحظاتی مهمی چون پیروزی در دربی مقابل لیورپول، قهرمانی باشکوه در جام حذفی تحت هدایت جو رویل در سال ۱۹۹۵، و ماجراجوییهای اروپایی با دیوید مویس بوده اما بیشتر خاطرات این دوران، به فرارها از سقوط مربوط میشود. برتلند میگوید:
احساسیترین لحظات این عصر گودیسون فرارهای بزرگ ما هستند. در سال ۱۹۹۴ در مقابل ویمبلدون از لبه پرتگاه گریخیتیم و پس از دو بار عقب افتادن، بازی را ۳-۲ بردیم. سال ۱۹۹۸ برابر کاونتری، 2022 برابر کریستال پالاس ۲۰۲۳ مقابل بورنموث جو گودیسون پارک باورنکردنی بود. با این وجود وقتی به تاریخ اورتون نگاه میکنید، ناامیدکننده است که در ۳۰ سال گذشته، لحظات تعیینکننده تیم بیشتر در مورد فرا
ر بوده تا کسب افتخار.
فراری بزرگ
گودیسون پارک هر زمان که از او خواسته شده، نقش خود را انجام داده. حمایت و تشویق طرفداران به بازیکنان در هر شرایطی جسارت داده. ریچارد دان، که دوران حرفهای خود را در این باشگاه آغاز کرد، با لبخند میگوید:
بازی کردن در آن ورزشگاه فوقالعاده بود. سر و صداها از لابلای صندلیهای چوبی و تیرهای فولادی طنینانداز میشد.
اولین دربی مرسیساید من در آنجا دیوانهوار بود، چیزی که قبلاً هرگز تجربه نکرده بودم. سر و صدا دیوانهکننده بود. احساسی که در آن جو به شما دست میداد را هرگز نمیتوانید در جایی خلق کنید، باید سعی میکردید کنترل احساسات، با وجود ۴۰ هزار نفری که به شما انگیزه میدادند، کار سختی بود.
وقتی آن جمعیت سرحال باشد، کل بازی میتواند در یک چشم به هم زدن تغییر کند. اگر پشت سر هم حمله میکردید و توپها را به داخل محوطه جریمه میفرستادید، هواداران دیوانه میشدند. هماهنگی بین جمعیت و بازیکنان، کاملاً محسوس بود.
بانوی پیر بزرگ شاید خسته باشد، اما حتی در این فصل، توانایی خود را برای برخاستن از موقعیت حفظ کرده است. برتلند میگوید:
کافی است به دربی آخر مقابل لیورپول نگاه کنید تا همه این حرفها را بفهمید. در آن ثانیههای پایانی، گودیسون پارک مثل دیگی پر سر و صدا میجوشید، سی و چند هزار اورتونی تیم را به جلو هل میدادند.
وقتی والی جیمز تارکوفسکی نزدیک بود تور را پاره کند، آن جایگاه قدیمی واقعاً لرزید. من آن گل را تا اعماق وجودم حس کردم، نه فقط به این خاطر که مقابل رقیب اصلیمان بود، یا به این خاطر که ۹۸ دقیقه از بازی باقی مانده بود. به این دلیل بود که از نظر من، آن گل، گل گودیسون بود - همیشه، تا آخرین لحظه، این گل ظرفیت خود را برای تداعی چیزی جادویی حفظ کرده است.
جیمز تارکوفسکی، آخرین درامای گودیسون را نوشت
ورزشگاه جدید اکنون تکمیل شده است. بسیاری از هواداران آبیها پیش از این به عنوان بخشی از رویدادهای آزمایشی متعددی که توسط باشگاه ترتیب داده شده بود، بازیهای تیم جوانان را در آنجا تماشا کردهاند. دیدن تیم اورتون، حتی تیم جوانان، در ورزشگاهی غیر از گودیسون پارک عجیب و دشوار است.
لس رابرتز، از پادکست اتاق آبی، میگوید:
صادقانه بگویم، فکر میکنم وقتی سوت پایان بازی ساوتهمپتون به صدا درآید، کاملاً آشفته خواهم بود. گودیسون خانه است. این همان چیزی است که هر اورتونی که میشناسم احساس میکند. خاطرات مشترک بیشماری آنجاست، رفقای زیادی که شاید دیگر هرگز نبینمشان چون ترتیب و ترکیب سکوهای ورزشگاه جدید متفاوت است.
میتوانم سکوتی بهت زده را در پایان آخرین بازی، صرف نظر از نتیجه و عملکرد، تصور میکنم. موقع رفتن چند بار به پشت سرمان نگاه خواهیم کرد؟ گودیسون پارک میتواند بهترین جای دنیا و بدترین جای دنیا باشد، اغلب در عرض چند دقیقه. اما خانه، خانه ماست.
تا روزی دیگر...