مرد دوچرخه سوار هر چقدر ساعتش زنگ میزد
انقدر خوابش میومد بدون اینکه بفهمه ساعت کوکی رو خاموش میکرد
تا اینکه ی مگس نشست رو دماغش ویز ویز کرد
مرد دوچرخه سوار یکم ترسید و پرت شد از تخت پایین
بعد دیدش که خیلی دیر شده
و اگه اینبار هم دیرش شه بار سومه که دیر شده!
برای همین سریع همونجور وایساده یخورده مربا مالید به نون خورد
بعد دید این برای سیب هستش که من تمشک بیشتر دوست دارم مربای سیب رو درآورد از دهنش و مربای تمشک خورد بعدم چون هوا گرم بود به جای چایی شربت خورد
مرد دوچرخه سوار از اونجایی ک آدم ریلکس و طنازی بود با لبخند سوار دوچرخه شد و اینطور نبود چهرش بهم بریزه
مرد دوچرخه سوار: من میتونم خیلی سریع برسم و پروژه رو تکمیل کنم
درحالی ک فضای خیلی سرسبز و زیبایی بود با لذت بردن از محیط اطرافش حرکت میکرد
اما ناگهان اتفاق عجیبی افتاد وقتی مادر مرد دوچرخه سوار زنگ زد گفت برو نون بخر
مرد دوچرخه سوار: مادر جان الان خیلی وقته من تو Bologna زندگی میکنم و شما خیلی دوری
مرد دچرخه سوار حواسش پرت شد و یدفعه دید کامیون جلوشه بعدش خیلی سریع دور زد تعادلش بهم خورد و از سرازیری گوشه ها پرت شد پایین
مامان مرد دوچرخه سوار: الو الو!
بعدش که مرد دوچرخه سوار اومد بلند شه از پشت بوته ها دیدش که تو اون کامیون مواد مخدر هست
و راننده با رئیسش صحبت میکرد: بله رئیس محموله ها آماده تحویله رمز عملیات در قندون قوری شکسته
بله بله
چشم..
مرد دوچرخه سوار کنجکاو شد و گفت این مسئله مهمتری از کار خودم هست و یواشکی دنبال کامیون راه افتاد
۲ نگهبان ایستاده بود برای همین مرد دوچرخه سوار از پشت نرده ها رفت بالا
و اونجا بله رئیس مافیا
مرد دوچرخه سوار نمیدونست چ کاری باید انجام بده و چطور باید با رئیس مافیا درگیر شه
تلفن رئیس مافیا زنگ خورد
الو خانوم تویی؟!!
چشم چشم باشه خب بگو باشه باشه ماهی هم میخرم ظرفارم میشورم باشه خانوم
حق نداره مامانم بیاد؟ مامان تو بیاد فقط خونمون؟؟
نه نه من حرفی ندارم چشم.. به مامانم میگم ما از شهر رفتیم اوکی
مرد دوچرخه سوار فکری به سرش زد کلاه گیس زنونه گذاشت و درحالی ک رئیس مافیا روش اونور بود دوربین رو از رو میزش ورداشت و عکس گرفت
بعد مرد دوچرخه سوار گفت ههههه دیگه بازی تموم شد رئیس!
جناب رییس: کی هستی تو به اجازه کی اومدی تو اتاق من؟؟
مرد دوچرخه سوار: نگاه کن خودتو تحویل کارآگاه بده وگرنه این عکس رو به زنت نشون میدم
جناب رییس: خیله خب الان زنگ میزنم کارآگاه و خودم رو تحویل میدم..
مرد دورچه سوار رو به دوربین کرد و خندید
جناب رییس: الو فرانچسکو بیا این احمقو ببر ترتیبش رو بدید ققط خیلی طول نکشه...
بعد مرد دوچرخه سوار گفت چه خاکی به سرم شد
سریع از پنجره فرار کرد اما اونجا فرانچسکو منتظرش بود ولی مرد دوچرخه سوار ک خیلی زرنگ بود با دوچرخش زد پرتش کرد قاطی باقالیا
به رئیس مافیا اطلاع دادن خانومشون داره میاد داخل
رئیس دستور داد سریع مواد مخدر رو جمع آوری کنن و گفت جاش چهارتا پیاز و سیب زمینی و کلم بچینید
چون زن جناب رئیس فکر میکرد اونجا میوه فروشی هست
وقتی زن جناب رئیس وارد اتاق شد دوباره مرد دوچرخه سوار کلاه گیس زنونه گذاشت و پرید سمت رئیس مافیا
زن رئیس با این صحنه مواجه شد و خیلی غضب کرد !
رییس: نه اونی که فکر میکنی نیست توضیح میدم نه
بعد یکی از کلمارو زنش ورداشت پرت کرد تو سرش
و در حمین حال مرد دوچرخه سوار درحال جمع آوری مدارک لازم بود
و با کارآگاه تماس گرفت
کاراگاه: آخه ۲ تا شلغم و پیاز شد مدرک اینا چیه این کدوم مافیاست?
مرد دوچرخه سوار: کارآگاه این فقط ی پوشش هست
کاداگاه: برو وقت منو نگیر تا برای خودت پرونده تشکیل ندادم من الان مشغول دستگیری ماهی های تیز دندون در بندر ناپل هستم
مرد دوچرخه سوار وقتی تلفن قطع شد سر گردنست اینجا بعد اونوقت میگن مافیا چرا ریشه کن نمیشه خود کارآگاه هم با مافیاست بهتره وقت خودم رو نگیرم خود زنش حسابی تنبیهش میکنه
بعدش مرد دوچرخه سوار رفت سرکار و فهمیدم بخاطر اینکه اینبار بازم خیلی دیر کرده اخراج شده
اما همچنان خوشبین بود و وجدان راحتی داشت و رفت بستنی خورد و از زندگی لذت برد