مقدمه ای برای تیمی که منفور بودن برای اونها اهمیتی نداشت ؛ اونها اومده بودن که ببرن.
دهه هشتاد میلادی ، زیباترین و شاید جذاب ترین رقابت تاریخ در یک دهه جریان داشت .
دهه ای که لیگ را از مرز ورشکستگی نجات داد ؛
دهه ای با رقابت مردان سبزپوش از شهر بوستون و پسران مدعی با رهبری کریم عبدالجبار.
از نیمه دهه ۸۰ ، ستاره هایی به لیگ اضافه شدند که هر کدام در ادامه بخشی از تاریخ لیگ شدند،
از مایکل جردن که نام خود را بالا تر از هر بازیکن دیگری در تاریخ قرار داد
تا حکیم اولاجوان ملقب به دریم ، که ترکیبی از قدرت و مهارت را برای بینندگان به نمایش گزاشت و جان استاکتون با توانایی های خاص خودش.
در بین رقابت جذاب و تاریخی لیکرز و بوستون که شاید زیباترین رقابت در تاریخ لیگ به شمار میرود ، تیمی به پاخاست
تیمی که مثل لیکرز ، تیمی نبود که هر کس با دیدنش مجذوبش بشه،
و نه مثل بوستون پر ستاره بود.
نه بازیکنی داشت مثل مجیک جانسون که با پاس های فلشی خودش بیننده رو به وجد بیاره،
نه بازیکنی با توانایی های مثال زدنی لری برد.
نه بازیکنی مثل کریم عبدالجبار با اسکای هوک های مهار نشدنی و مهارت چشمگیر در رهبری داشت
و نه حتی تاریخچه غنی مثل بوستون سلتیکس.
اونها نیازی به این موارد نداشتن،
اونها پسرای جوانی بودن ، که برای برد دست به هر کاری میزدن
مهارت چشمگیری تو هل دادن ، کتک زدن ، دعوا راه انداختن و رجز خونی یا به اصطلاح ( trash talking ) داشتن.
اونها بدبویز پیستونز بودن
پسران بدی متشکل از بیل لیمبیر در پست سنتر که هیچکس جرئت نمیکرد باهاش کل کل کنه،
ریک ماهورن که بیشتر شبیه به کارل ودرز در فیلم predator بود،
جو دومارس که برخلاف سایر هم تیمی هاش اهل دعوا و مشاجره نبود و چهره ای بسیار آرام بود، اما تو دفاع و بلاک کردن توانایی خاصی داشت
و دنیس رادمن و جان سالی ، دو مدافع که همواره در زمین با بازیکنان تیم حریف درگیر بودند
اما رهبری بازیکنان در زمین توسط ایزیا توماس ، گارد ریزنقش و مغرور با قلبی که از اول رویای امپراتوری بزرگ در سر داشت ، صورت میگرفت
و مربی به نام چاک دیلی که مانند یک روان شناس در کنار بازیکنان بود ؛ روان شناسی که آن شخصیت های خشن را مانند اعضای یک خانواده در کنار یکدیگر نگه داشت
وقتی تاریخ را بدها نوشتند؛ روایتی از امپراتوری پسران بد دیترویت
در دل دههای طلایی برای بسکتبال، جایی میان آوازهٔ درخشان لیکرز و جادوی مایکل جردن، تیمی ظهور کرد که نه به سبک بازی اهمیت میداد، نه به محبویت. آنها آمده بودند که ببرند.
نه با لبخند، بلکه با مشت و ضربات آرنج.
نه با جادوی پاس، بلکه با زبان تنش.
و آن تیم، تیمی نبود جز دیترویت پیستونز؛ همان پسران بدی که تاریخ را به زور مشت و دفاع نوشتند.
بذر خشم ،تولد یک فرهنگ ؛ سال های ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۶
ساختن از صفر ؛ اما محکم
تابستان سال ۱۹۸۱ ، پس از قهرمانی لیکرز در سال ۱۹۸۰ و بوستون سلتیکس در سال ۱۹۸۱ ، تیم های لیگ آرزوی شبیه این دو تیم شدن را داشتند ؛ آرزوی داشتن مجیک جانسون و لری برد را داشتند.
اما در این میان تیمی در میانه جدول ایستاده بود که نه هویت داشت، نه ستاره، نه مسیر. دیترویت پیستونز، تیمی بیریشه در موفقیت و بینقش در خاطرات طرفداران بسکتبال. اما دقیقاً همینجا، مردی وارد دفتر مدیریت تیم شد که حاضر بود همهچیز را از نو بسازد.
جک مککلوسکی، معروف به “Trader Jack”.
او نه دنبال هیاهو بود، نه دنبال ستارههای آماده. او مردی بود با چشمهای خسته اما دقیق؛ مردی که خوب میدانست برای ساخت یک امپراتوری، باید از بلوکهای سخت، خاکآلود و زمخت استفاده کند.
«قدم اول؛ یک رهبر»
اولین گام بزرگ مککلوسکی، انتخاب ایزایا توماس در درفت ۱۹۸۱ بود.
گاردی ۱۸۳ سانتیمتری از دانشگاه ایندیانا، سریع، تکنیکی، و به شکل عجیبی مغرور.
ایزایا فقط بازی نمیکرد، کنترل میکرد. او نهتنها توپ را در اختیار میگرفت، بلکه جریان بازی، احساسات سالن، حتی رفتار داورها را نیز زیر سلطه خودش میگرفت.
در اولین فصل، ایزایا آمار ۱۷ امتیاز و ۷.۸ پاس گل در هر بازی را ثبت کرد. اما چیزی فراتر از آمار داشت: روحیه یک ژنرال. و این همان چیزی بود که مککلوسکی برای آغاز انقلاب میخواست.
«قدم دوم؛ ساختن با جنگجوها، نه هنرمندان»
سالهای بعد، “Trader Jack” تیم را تکهتکه ساخت:
بیل لیمبیر در ۱۹۸۲ با یک معامله با کلیولند آمد؛ مردی سرد، بیاحساس، اما با مغزی متفکر و بازی فیزیکی بیرحمانه. او در واقع یک آدم بد علمی بود؛ دقیق، متمرکز، و عاری از ترس.
ریک ماهورن در ۱۹۸۵ با تیپ بدنی شبیه به بادیگاردهای هارلم به جمع تیم اضافه شد؛ خشن، با صدای بم و علاقه عجیب به برخورد فیزیکی.
جو دومارس در درفت ۱۹۸۵ انتخاب شد؛ شاید تنها بازیکن آرام این جمع دیوانه. او ترکیبی از نجابت و خشونت دفاعی بود؛ آرام صحبت میکرد اما در زمین، مثل سایه به ستارههای حریف میچسبید.
در درفت ۱۹۸۶، جان سالی و دنیس رادمن آمدند. اولی، دراز و سریع، دومی، موتور دفاعی بیپایان با ذهنی غیرقابل پیشبینی. رادمن نهفقط به دفاع معتاد بود، بلکه به ویرانی روحیه مهاجم مقابل علاقه داشت.
«نقطه عطف؛ مربیای که روانشناس بود»
اما این ارتش، نیاز به یک رهبر داشت. نه از نوع تاکتیکی صرف، بلکه کسی که بلد باشد چطور خشم را به انسجام تبدیل کند.
و این مرد کسی نبود جز چاک دیلی.
دیلی نه فریاد میزد، نه ستارهبازی در میآورد. او باهوش بود؛ از جنس مربیانی که تیم را از درون مدیریت میکرد. وقتی ایزایا با داور درگیر میشد، دیلی فقط نگاه میکرد. وقتی رادمن با بازیکن حریف مشاجره میکرد، لبخند میزد. او به تیم یاد داد که خشونت اگر هدفمند باشد، میتواند قدرت باشد، نه ضعف.
«نتایج کسب شده از سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۶»
فصل ۱۹۸۱/۸۲
آغاز بازسازی؛ ایزایا وارد میشود
بعد از یک فصل ۲۱ بردی ناامیدکننده، دیترویت وارد فصل جدید با یک انتخاب مهم شد: پیک دوم درفت ۱۹۸۱.
پیستونز با این پیک سراغ گارد مغرور و پرانرژی دانشگاه ایندیانا رفت:
ایزایا توماس، ۲۰ ساله، قهرمان NCAA، آماده جنگ.
تأثیر ایزایا فوری بود. تیم از نظر شخصیتی شکل گرفت ؛جسورتر، پرانرژیتر. اما هنوز خام.
باختها زیاد بود، اما یک ستاره واقعی در حال جوانه زدن بود.
اونها فصل عادی رو با رکورد فصل: ۳۹ برد - ۴۳ باخت به پایان رسوندن و در در مرحله مقدماتی پلیآف مقابل نیوجرسی نتس که امروزه بروکلین نتس نام داره ، حذف شدند
ایزایا میانگین ۱۷.۰ امتیاز و ۷.۸ پاس گل در سال اول به ثبت رسوند.
جک مککلوسکی تیم رو به صورت کلی وارد روند بازسازی کرد. تمرکز روی سرعت، شخصیت، و ساختار روانی تیم.
فصل ۱۹۸۲/۸۳
جذب وزنه اصلی: بیل لیمبیر
در میانه این فصل، مهمترین انتقال ۳ سال اول رقم خورد:
بیل لیمبیر، سنتر بلند قامت و خاص از کلیولند کاوالیرز، در یک معامله چندجانبه به پیستونز آمد.
لیمبیر مثل بازیکنان معمول نبود. فیزیکی بازی میکرد، اما مثل یک حسابدار دقیق فکر میکرد. او توان شوتزنی از فاصله، ریباند بالا و مهمتر از همه، آستانه تحمل بالایی برای نفرت عمومی داشت. او میتونست صدای سوت و فحشهای تماشاچیها رو به سوخت بازی برای خودش تبدیل کنه.
اونها فصل رو ضعیف و با رکورد : ۳۷-۴۵ بدون پلیآف به اتمام رسوندن.
اما ترکیب توماس–لیمبیر حالا شکل گرفته بود؛ رهبر و قلدر کنار هم.
نکته مهم مدیریتی برای دیترویتی ها این بود :
اونها فهمیدن باید به بازیکنانی تکیه کنه که به جای فریبندگی، سرسخت باشن. مککلوسکی بهجای دنبال کردن سوپراستارها، رفت سراغ قاتلان بیسروصدا.
فصل ۱۹۸۳/۸۴
ساخت هویت تیمی، زخم خوردن از شکست
در این فصل، تیم چهرهای نزدیکتر به “بدبویز” به خودش گرفت. ترکیب ایزایا–لیمبیر داشت جا میافتاد.
از طرفی، کِلی تریپیوکا، شوتینگ گارد جوان با توانایی بالای شوتزنی، به دومین اسکورر تیم تبدیل شد.
تیم بالاخره بعد از چند سال وارد پلیآف شد، اما در راند اول مغلوب تیم قدرتمند نیویورک نیکس شد.
نتایج کسب شده توسط دیترویتی ها در این فصل :
رکورد: ۴۹-۳۳ ← یک پیشرفت واقعی
شکست ۳–۲ در راند اول پلیآف مقابل نیویورک نیکس
ایزایا میانگین: ۲۱.۳ امتیاز، ۱۱.۱ پاس گل
لیمبیر: ۱۲.۸ امتیاز، ۱۲.۱ ریباند رو داشتند
اما این فصل تغییرات روانی زیادی داشت؛ شکست در پلیآف باعث شد ایزایا برای اولینبار از خودخواهی فاصله بگیره و به فکر ساخت تیم برنده باشه.
اونها هنوز “بدبویز” نشده بودند، اما کم کم به فیزیکی بودن، شاخبهشاخ شدن و بیمحابا بازی کردن عادت میکردن.
هنوز هم تریپیوکا و بازیکنان فنی زیادی در تیم بودن؛ اما مککلوسکی فهمید که برای رسیدن به قله، تیم باید خشنتر، دفاعیتر و متحدتر باشه.
فصل ۱۹۸۴/۸۵
چاک دیلی میآید؛ خشت اول بدبویز
در تابستان ۱۹۸۳، جک مککلوسکی برای مأموریت بلندمدتش مربیای میخواست که روانشناسی تیمی بلد باشه، نه فقط تاکتیک.
گزینهاش شد: چاک دیلی.
چاک دیلی اهل نظم بود. نمیخواست بسکتبال تهاجمی و زرقوبرقدار اجرا کنه. او دنبال ساخت تیمی سختجان، نفرتپذیرو پایدار بود. و دقیقاً همونکاری رو شروع کرد که باید.
در این فصل:
پیستونز با چاک دیلی شروع به تغییر رفتار دفاعی کرد. بازیها سنگینتر، تنشها بیشتر، و حریفها خستهتر میشدن.
ریک ماهورن جذب شد تا کنار لیمبیر دیوار دفاعی بشه.
باز هم شکست در پلیآف (مقابل بوستون)، اما با نبرد تنبهتن و خراشهایی که روی صورت بازیکنان سلتیکس افتاد.
نتایج:
رکورد: ۴۶–۳۶
پلیآف: شکست ۳–۱ مقابل سلتیکس، اما بازیهای فیزیکی و تنگاتنگ
ایزایا حالا فرمانده بیچونوچرای تیم بود و اونها حالا شخصیت جدیدی پیدا کرده بودن؛ همینجا بود که پیستونز داشت به تیمی تبدیل میشد که هیچکس دوستش نداشت؛ و دقیقاً به همین دلیل، مخوف و جذاب میشدن.
فصل ۱۹۸۵/۸۶؛ سلاحهای پنهان؛ ورود دومارس، سالی، رادمن
اگر بخوای یک تیم دفاعی بسازی که بتونه تیمی مثل بوستون رو زمینگیر کنه، به ابزارهای دقیق نیاز داری. و مککلوسکی دقیقاً همین کارو کرد.
او در درفت ۱۹۸۵ یک گارد آرام، کمحرف اما قاتل رو با پیک ۱۸ انتخاب کرد:
جو دومارس؛ پسری از لوییزیانا که نمیگفت «من قراره سوپراستار بشم»، ولی تو تمرینات با همه ستارهها پا به پا رقابت میکرد.
دومارس هم دفاع میکرد، هم شوت میزد، هم بیسروصدا حریف رو خنثی میکرد.
در کنار ایزایا، حالا پیستونز دو گارد داشت: یکی آتشفشان، یکی یخ.
اما اتفاق بزرگتر در درفت ۱۹۸۶ رقم خورد. دیترویت در دو نوبت متوالی دو بازیکن گرفت که سرنوشت تیم رو تغییر دادن:
جان سالی (پیک یازدهم): بلند، دراز، با هوش دفاعی بالا. مردی که بعداً به ستون دفاعی تیم تبدیل شد.
دنیس رادمن (پیک بیست و هفتم ): بیسابقهترین نیروی دفاعی خام. کسی که نمیتونست هنوز شوت بزنه، اما انگار توپهای ریباند به دستش چسبیده میشدن.
رادمن مثل یه گرگ ولگرد بود؛ انرژی بینهایت، ترس از هیچکس، و یک انگیزه عمیق از فقر و طردشدگی.
نکات مدیریتی:
تیم حالا سه خط دفاعی داشت:
لیمبیر و ماهورن در پستهای داخلی
سالی و رادمن در پرشهای بلند
دومارس در مهار گاردهای حریف
و ایزایا به عنوان قلب جنگطلب تیم
تیم در فصل عادی رکورد :۴۶ برد – ۳۶ باخت ثبت کرد
و در پلیآف ، شکست سختی مقابل آتلانتا هاوکس در دور اول (۳–۱) متحمل شدند.
اما تجربهای حیاتی برای بچههای تازهوارد بود
جو تیم:
تمرینات سنگینتر از قبل شده بود، درگیریهای بیشتر در اردوها جریان داشت
اما چاک دیلی همه چیز رو کنترل میکرد؛ نه با داد، با «اعتماد»
در همین زمان بود رسانهها کمکم شروع کردن به استفاده از واژهی Bad Boys
تیمی که با افتخار تنه میزد، با افتخار فحش میخورد، و با افتخار بازی رو زشت میکرد.
فصل ۱۹۸۶/۸۷ : نبرد با غول شرق آن دوران؛ آغاز دشمنی با بوستون
اینجا، «بدبویز» دیگه فقط لقب نبود؛ یک فلسفه بود.
تیم وارد فصل با آمادگی کامل شد. دومارس حالا کاملاً در ترکیب جا افتاده بود، رادمن شروع به درخشش دفاعی کرده بود، و چاک دیلی تیمی ساخته بود که هیچکس دلش نمیخواست باهاش روبرو بشه.
رکورد فصل عادی اونها : ۵۲ برد – ۳۰ باخت ← بهترین رکورد تیم از دهه ۵۰ میلادی
اونها در پلی آف با عبور از واشنگتن بولتز و آتلانتا هاوکس به فینال کنفرانس شرق مقابل بوستون سلتیکس افسانهای
قرار گرفتند
و اینجا بود که جهنم شروع شد.
فینال کنفرانس شرق ۱۹۸۷
دیترویت پیستونز در برابر بوستون سلتیکس
یک نبرد ۷ قسمتی برای مرگ یا تولد
بازی اول : TD Garden (بوستون)
تاریخ: ۲۴ می ۱۹۸۷
نتیجه: بوستون ۱۰۴ – ۹۱ دیترویت
خلاصه:
پیستونز وارد سالن افسانهای “تیدی گاردن” شد، جایی که هنوز دیوارها بوی حلقههای قهرمانی دهه ۶۰ و عرق بازیکنانی مثل لری برد ، کوین مک هیل ، دنیس جانسون ، دنی اینج و بیل والتون رو میداد.
و بازی اول، یک هشدار بود: بوستون مدافع عنوان قهرمانی ، به هیچ وجه نباید دست کم گرفته بشه.
لری برد: ۲۴ امتیاز، ۱۰ ریباند آورد
دنی اینج و کوین مکهیل فضا رو خوب باز کردن
پیستونز سرد و ناهماهنگ بود؛ دومارس افت کرده بود، لیمبیر با خطاهای زیاد بیرون رفت.
نکته مهم: چاک دیلی متوجه شد اگر بخواد لری برد رو متوقف کنه، باید از نیمکت بیشتر استفاده کنه.
بازی دوم : TD Garden
تاریخ: ۲۶ می ۱۹۸۷
نتیجه: دیترویت ۱۰۲ – ۹۶ بوستون
پیستونز با تمرکز بینظیر روی ریباند دفاعی و فشار روی گاردهای سلتیکس برگشت.
ایزایا توماس ۳۱ امتیاز زد
جو دومارس به طرز بیرحمانهای دنی اینج رو مهار کرد
دنیس رادمن چند توپ برگشتی حیاتی گرفت و بازی رو کند کرد
این برد، اولین برد پلیآفی پیستونز در گاردن بود. روانی تیم تغییر کرد؛ اونها حالا باور داشتن که میتونن سلتیکس رو ببرن.
بازی سوم: Pontiac Silverdome (دیترویت)
تاریخ: ۲۸ می ۱۹۸۷
نتیجه: بوستون ۱۰۷ – ۱۰۴ دیترویت
اولین بازی خانگی دیترویت، اما استرس تیم میزبان بالا بود.
بازی تا لحظه آخر نزدیک بود
کوین مکهیل با ۲۸ امتیاز و حرکتهای پستآپ تیم رو به برد رسوند
ایزایا با ۳۵ امتیاز جنگید، ولی در کوارتر چهارم بیش از حد تنها بود
نکته حیاتی: پیستونز هنوز در کلوز کردن بازیها مشکل داشت. چیزی که چند روز بعد گران تمام شد.
بازی چهارم : Pontiac Silverdome
تاریخ: ۳۰ می ۱۹۸۷
نتیجه: دیترویت ۱۴۵ – ۱۱۹ بوستون
درخشانترین بازی پیستونز در کل سری. مثل انفجار بمب در دفاع سلتیکس.
ایزایا توماس، دومارس، فینی جانسون و ماهورن هر کدوم بالای ۱۵ امتیاز زدن
تیم ۱۴۵ امتیاز زد؛ ترکیب پاسهای سریع، ریباند هجومی و حمله بدون توقف
بوستون در دفاع منفجر شد؛ لری برد هم بعد بازی گفت: “ما رو بردن، نه با شانس، بلکه با قدرت واقعی.”
پیام واضح: دیترویت فقط خشن نیست، اونا میتونن قشنگ هم بازی کنن وقتی بخوان.
بازی پنجم : TD Garden
تاریخ: ۱ ژوئن ۱۹۸۷
نتیجه: بوستون ۱۰۸ – ۱۰۷ دیترویت
مشهورترین، تلخترین و نمادینترین بازی دوران بدبویز
اینجا داستانی اتفاق افتاد که ایزایا توماس تا سالها بعد نتونست فراموش کنه.
در ۲۰ ثانیه مانده به پایان، پیستونز با اختلاف ۱ امتیاز جلو بود. مالکیت توپ با اونها بود. همه آماده بودن که کار رو تمام کنن.
اما ایزایا با یک تصمیم عجیب، پاس زودهنگام و شتابزدهای به سمت پایین محوطه داد.
و در همین لحظه، لری برد مثل سایه از پشت سر پرید، توپ را دزدید، به دنی اینج پاس داد، و لاورنس پرشینگ بازی را تمام کرد.
گوینده تلویزیون فریاد زد:
“LARRY BIRD STOLE THE BALL!! OH MY GOD!!”
این لحظه مثل یک زخم ماند روی قلب دیترویت. بعد بازی، لیمبیر در رختکن گریه کرد. ایزایا ساعتها با چاک دیلی حرف نزد.
بازی ششم : Pontiac Silverdome
تاریخ: ۳ ژوئن ۱۹۸۷
نتیجه: دیترویت ۱۱۳ – ۱۰۵ بوستون
با روحیهای لهشده، همه فکر میکردن پیستونز دیگه تمومه.
ولی چاک دیلی گفت:
“باید ثابت کنیم ما فقط برای بردن ساخته نشدیم؛ ما برای تلافی ساختیم.”
ایزایا پاسخ داد: ۳۶ امتیاز، ۱۰ پاس گل
دفاع پیستونز فلجکننده بود
سلتیکس برای اولین بار احساس ترس کرد؛ حتی لری برد اعتراف کرد تیمشون بهسختی زنده موند
بازی هفتم : TD Garden
تاریخ: ۵ ژوئن ۱۹۸۷
نتیجه: بوستون ۱۱۷ – ۱۱۴ دیترویت
یکی از بهترین بازیهای هفتم تاریخ NBA.
بازی در لحظات آخر ۱۱۳–۱۱۳ مساوی بود
لری برد با سهامتیازی، جریان رو عوض کرد
تلاش نهایی ایزایا بینتیجه موند
اما در پایان، همه فهمیدن پسران دیترویت آینده شرق هستند.
نکته روانی این سری این بود که بوستون برد، اما با ترس.
و نکته تاریخی این سری این بود که بعد از این سری، لری برد به ایزایا گفت:
“تا یکی دو سال دیگه، لیگ مال شماست. فقط یاد بگیر بازیها رو ببندید.”
فصل ۱۹۸۷/۸۸
در آستانه تاج؛ پادشاهی که یک قدم کم آورد”
مقدمه فصل:
پیستونز دیگه اون تیم خشن ساده نبود. حالا همه میدونستن این تیم قراره قهرمان بشه؛مسئله فقط کی بود، نه آیا.
بعد از باخت تلخ به بوستون در ۱۹۸۷، ایزایا، لیمبیر و بقیه تصمیم گرفتن «احساساتی بازی نکنن».
چاک دیلی تمرینات رو سختتر کرد. دیگه مهم نبود چند امتیاز بزنی، اگر نتونی بازی رو ببندی، جای تو توی زمین نیست.
اونها با ۵۴ برد – ۲۸ باخت فصل عادی رو تموم کردند و به
دومین تیم شرق بعد از بوستون شدند.
دفاع تیم، سومین دفاع برتر لیگ بود
ایزایا، لیمبیر، دومارس و رادمن همگی در اوج بودن.
نکته مهمی که وجود داشت این بود که این اولین فصلی بود که هواداران سایر تیمها رسماً از پیستونز متنفر شده بودن.
اما پسرای دیترویت با افتخار میگفتن:
“ما برای قهرمانی اینجاییم، نه محبوب شدن.”
مسیر پلیآف شرق در فصل ۱۹۸۷/۸۸
راهی طولانی، سخت، و خونآلود تا رسیدن به فینال
راند اول: دیترویت vs واشنگتن بولتز
نتیجه: ۳–۲ به نفع پیستونز
تو ظاهرش آسون به نظر میرسه، اما واقعیت یه نبرد طاقتفرسا بود ، در واقع شاید سخت تر از دو سری آتی با شیکاگو بولز و بوستون سلتیکس!!
واشنگتن تیم خشن و فیزیکیای بود؛ دقیقاً سبک پیستونز.
اما نکته اینجا بود که بازی پنجم در دیترویت بود و پیستونز دیگه اهل شوخی نبود.
در بازی پنجم، چاک دیلی با تمام قدرت نیمکت بازی کرد:
رادمن و سالی ریباندها رو خوردن
جو دومارس با دفاع فردی، فضای گاردهای بولتز رو بست
ایزایا بازی رو کنترل کرد و ۱۰ پاس گل داد، بدون هیچ توپلو دادنی
اونها در این سری متوجه شدن که بی درگیری و داشتن استراتژی دقیق هم میشه پیروز شد.
نیمهنهایی شرق: دیترویت vs شیکاگو بولز
نتیجه: ۴–۱ به نفع پیستونز
اینجا جاییه که دشمنی تاریخی با مایکل جردن شروع شد.
شیکاگو تازه داشت از دوران بازسازی خارج میشد، و جردن، حالا دیگه ابرستارهٔ لیگ بود.
اما دیترویت برای مقابله با اون یک سلاح مرگبار ساخت:
«Jordan Rules»
قانونی که ساده بود، اما بیرحمانه:
1. اگر جردن توپ گرفت، بزنش
2. اگر وارد پینت شد، بزنش
3. اگر تو پرش بود، بزنش
4. اگر پاس نداد، مجبورش کن پاس بده
اصول Jordan Rules:
1.اگر وارد پینت شد ، هلش بده.
جردن وقتی دریبل میکرد و به سمت حلقه میرفت، همیشه با دیواری از لیمبیر، رادمن، ماهورن یا سالی برخورد میکرد—غیرممکن بود بدون برخورد برسونه.
2. هر وقت بدون توپ بود، زیر فشار نگهش دار.
دومارس یا وینی جانسون با بدنزدن، شانه زدن، و دفاع سایهای کاری میکردن که حتی تنفس راحت هم براش سخت بشه.
3. تغییر دائم مدافع؛ هر حمله، یه نفر جدید.
باعث میشد ریتم ذهنی جردن بهم بخوره. هیچوقت نتونست توی یه مدافع قفل بشه.
بازی به بازی مقابل بولز:
بازی ۱ (۱۰۴–۷۷):
جردن فقط ۲۳ امتیاز زد. با درصد پایین. دومارس و رادمن چندین بار با بلاک و زد و خورد مستقیم متوقفش کردن. دیترویت حتی از فنی گرفتن نمیترسید.
بازی ۲ (۹۱–۸۲):
رادمن و ماهورن در چند صحنه با فشار بدنی شدید (پایین زدن ساعد، تنه از پشت، هل دادن هنگام پرش) تعادل جردن رو میگرفتن.
بازی ۳ (برد بولز):
تنها بازیای که Jordan Rules جواب نداد. جردن با ۳۸ امتیاز آتش به پا کرد، چون زود شوت میزد و کمتر وارد درایو میشد.
بازی ۴:
دیترویت دوباره فشار آورد. دومارس در کنار ایزایا دائم پرس میکردن و جردن چند بار با لیمبیر برخورد کرد که به خطاهای شدید منجر شد.
بازی ۵:
در کوارتر اول، دو خطای شدید روی جردن باعث شد عصبی شه. این عصبانیت به بازیاش ضربه زد.
ایزایا بازی رو بست، جردن فقط ۲۵ امتیاز با درصد پایین زد.
مایکل جردن هیچوقت در این سری “متوقف” نشد،اما در هم شکسته شد.
ذهنش، بدنش، و تنهاییش کاری کرد که دیگه راهی برای برنده شدن نداشته باشه.
فینال شرق – دیترویت vs بوستون سلتیکس (۴–۲)
هدف: «تسویه حساب با سبزها»
بوستون هنوز تیمی بود که مغز داشت ولی پاهاشون پیر شده بود.
پیستونز روی همین ضعف کار کرد:
دومارس و جانسون گاردهای بوستون رو از نفس انداختن
ماهورن روی کوین مکهیل فشار گذاشت
رادمن بارها درگیری فیزیکی با برد ایجاد کرد؛از تنه در ریباند گرفته تا هل دادن زیر سبد
مهمترین نکته:
پیستونز نمیخواست فقط بوستون رو ببره، میخواست اونا رو بشکنه.
بازی ۶ (برد نهایی):
چند بلاک سنگین روی لری برد و یک صحنه خاص که **لیمبیر، توپ رو کوبید کف زمین و داد زد:
“This is OUR East now!”**
بعد از سری، لری برد اعتراف کرد:
«این تیم، آماده قهرمانیه. اونا از ما گذشتن.»
و اکنون آن ها برای اولین بار در تاریخ خود در فینال لیگ حضور داشتند
فینال NBA 1988 | دیترویت پیستونز در برابر لسآنجلس لیکرز
“Bad Boys vs Showtime”
سلتیکس از راه برداشته شده بود. حالا نوبت لیکرز بود.
تیمی با مجیک جانسون، جیمز ورثی، کریم عبدالجبار، بایرون اسکات و مربی افسانهای پَت رایلی.
تیمی با سرعت، فانتزی، و تجربهٔ قهرمانی.
اما از دید پیستونز؟ فقط یه دیوار دیگه برای خراب کردن.
بازیبهبازی:
بازی ۱ : استیپلز (لسآنجلس)
نتیجه: دیترویت ۱۰۵ – ۹۳ لیکرز
با ضربه. با شوک.
رادمن، مجیک رو اذیت کرد
لیمبیر، کریم رو از زیر سبد بیرون کشید
ایزایا با ۱۹ امتیاز و ۱۲ پاس، فرمانده بیرحم تیم بود
بدبویز عملا گفتن: «اینجا دیگه خونه شما نیست.»
بازی ۲ : استیپلز
نتیجه: لیکرز ۱۰۸ – ۹۶ دیترویت
لیکرز برگشت؛
ورثی ۲۶ امتیاز، مجیک ۲۱ اسیست
داوری هم نرمتر برای لیکرز سوت زد
اما بازی خشنتر شد. دعواها خیلی بیشتر از قبل بودن.
بازی ۳ :Silverdome
نتیجه: دیترویت ۹۶ – ۸۶ لیکرز
دومارس ۲۳ امتیاز
دفاع فلجکننده
رادمن و ماهورن جیمز ورثی رو از زمین حذف کردن
در پایان بازی، لیکرزها اعتراف کردن: «بدنهامون درد گرفته»
بازی ۴ : دیترویت
نتیجه: دیترویت ۱۱۱ – ۸۶ لیکرز
این بازی چیزی بود که تاریخ نمیتونه فراموش کنه.
لیمبیر با مشت به شکم کریم زد، رادمن مجیک رو زمین انداخت، و تماشاگران دیترویتی دیوانهوارانه فریاد شادی سر میدادند.
ایزایا و دومارس با هم دیگه ۴۷ امتیاز آوردند
لیکرز له شد
دیترویت ۳–۱ جلو افتاد
همه گفتن: «کار تمومه.»
ولی… تموم نشد.
بازی ۵ :دیترویت
نتیجه: لیکرز ۱۰۴ – ۹۴ دیترویت
باخت مهمی نبود… تا وقتی که به مچ پای ایزایا توماس رسید.
در کوارتر سوم، ایزایا هنگام لندینگ روی پای اسکات پیچ خورد.
اما ادامه داد…
و با مچ پای ورمکرده، ۲۵ امتیاز در کوارتر سوم به دست آورد!!! رکوردی جاودانه.
تماشاگران ایستاده گریه میکردن. ولی مجیک، باهوش و بیرحم، از گارد زخمی عبور کرد. سری ۳–۲ به نفع دیترویتی ها شد.
بازی ۶ :لسآنجلس
نتیجه: دیترویت ۱۰۲ – ۹۹ لیکرز
پیستونز با اینکه ایزایا در آمادگی کامل نبود، باز هم در آستانه برد قرار گرفت…
تا اینکه داوری، در ۱۴ ثانیه آخر، دو خطای عجیب به نفع لیکرز گرفت:
یکی روی کریم عبدالجبار، که دومارس حتی لمسش نکرد
و یکی دیگه هم در دفاع رادمن روی ورثی
نتیجه: با دو پرتاب آزاد، لیکرز نجات پیدا کرد. سری مساوی شد.
چاک دیلی بعد بازی گفت:
“ما باید هم لیکرزی ها رو شکست بدیم ، هم داورا
رو”
بازی ۷ : لسآنجلس
نتیجه: لیکرز ۱۰۸ – ۱۰۵ دیترویت
فینال، بازی ۷، در لسآنجلس.
پیستونز، زخمی ولی قوی، لیکرز، پیر اما باتجربه.
ورثی ۳۶ امتیاز زد و MVP فینال شد.
ایزایا با مچ پای ورمکرده، ۴۳ دقیقه بازی کرد.
در لحظات آخر، مجیک توپ رو نگه داشت.
و پیستونز با ۳ اختلاف باخت… نه با شرم، بلکه غرور.
دیترویتی ها شاید دستشون به جام نرسید ، ولی خیلی خوب جنگیدن و مثل یک قهرمان مبارزه کردن.
فصل ۱۹۸۸/۸۹ ،امپراتوری کامل
«انتقام از شوتایم؛ در سکوت، با خشونت»
پیشفصل اونها با درد باخت به لیکرز هنوز تازه بود. ایزایا مچش رو فراموش نکرده بود. دومارس شبها با خواب داورهای فینال بیدار میشد.
اما برخلاف فصلهای قبلی، اینبار همهچیز هدفمند بود.
مدیریت چه کرد؟
جیم جَکسن و آدرین دنتلی از تیم جدا شدن
مارک آگوایر، اسکورر قدیمی دالاس، با جردن رفاقت داشت اما ترجیح داد بیاد کنار ایزایا بازی کنه
نیمکت تیم با حضور وینی جانسون، جان سالی، و رادمن تبدیل به جهنم روانی شد
چاک دیلی دیگه مربی نبود، رهبر بود؛ مثل یک ژنرال در جنگی که دستور شلیک صادر میکنه نه فقط تاکتیک
رکورد فصل عادی اونها : ۶۳ برد – ۱۹ باخت بود
اولین تیم درشرق، اولین تیم در لیگ
بهترین دفاع NBA
ایزایا و دومارس منتخب آلاستار
رادمن بهترین مدافع فیزیکی لیگ شد
و شاید جالبتر از همگی این اتفاقات این بود که هیچ MVP نداشتن، ستاره محبوبی نداشتن ،ولی تیمی شکستناپذیر بودن
پلیآف ۱۹۸۹؛ مسیر سلطه:
راند اول: دیترویت vs بوستون سلتیکس (۳–۰)
بازی ۱ (دیترویت ۱۰۴ – بوستون 93)
بوستون بدون لری برد، روحیه کمجانی داشت
ایزایا توماس 26 امتیاز زد
پیستونز دفاعی و بیرحم بازی کرد
بوستون نتونست ریتم خودش رو پیدا کنه
بازی ۲ (دیترویت 112 – بوستون 94)
بازی در بوستون بود
دومارس با 28 امتیاز درخشان ظاهر شد
تیم با فیزیک و انرژی کامل، حریف رو خرد کرد
دفاع محکم و بلاکهای رادمن فشار زیادی به بوستون آورد
بازی ۳ (دیترویت 114 – بوستون 88)
جارو کامل، بازی سوم در دیترویت
پیستونز با نفوذیها و سرعت، بازی رو قبضه کرد
بوستون کاملاً تحت کنترل بود
اینجا بود که شکست بوستون رسماً اعلام شد
نیمه نهایی: دیترویت vs میلواکی باکس (۴–۰)
بازی ۱ (دیترویت 95 – میلواکی 88)
شروع محکم با دفاع بیرحم
وینی جانسون از نیمکت انرژی میداد
رادمن ریباندها رو تسخیر کرد
دومارس با دفاع روی گاردها حریف رو محدود کرد
بازی ۲ (دیترویت 107 – میلواکی 101)
بازی نزدیک اما پیستونز با تجربهتر بود
ایزایا با 25 امتیاز ستاره بود
نیمکت هم در حمله و دفاع تاثیرگذار بود
بازی ۳ (دیترویت 102 – میلواکی 94)
فشار دفاعی بالا باعث کاهش راندمان باکس شد
پیستونز بیشتر از همیشه منسجم بود
بازی ۴ (دیترویت 99 – میلواکی 90)
دومارس و رادمن به همراه ایزایا حمله و دفاع را رهبری کردند
تیم میلواکی کاملاً تحلیل رفت
نتیجه: سویپ شدن میلواکی؛ ۴–۰
فینال شرق: دیترویت vs شیکاگو بولز (۴–۲)
بازی ۱ (دیترویت 94 – شیکاگو 88)
دفاع شدید روی جردن با Jordan Rules
ایزایا و دومارس با بازی متعادل تیم را هدایت کردند
شیکاگو دچار سردرگمی بود
بازی ۲ (شیکاگو 106 – دیترویت 98)
جردن 36 امتیاز زد و تیم را نجات داد
بازی به شدت فیزیکی بود اما بولز تونست برنده بشه
بازی ۳ (دیترویت 102 – شیکاگو 86)
رادمن 14 ریباند گرفت و جلوی جردن را گرفت
دفاع تیمی پیستونز بینقص بود
بازی ۴ (دیترویت 97 – شیکاگو 88)
دومارس و ایزایا همچنان در اوج
پیپن محدود شده بود
بازی ۵ (شیکاگو 101 – دیترویت 94)
جردن با شوتهای پشت سر هم، تیم رو زنده نگه داشت
بازی ۶ (دیترویت 93 – شیکاگو 74)
پیستونز حمله و دفاع را با هم مدیریت کرد
پیپن با میگرن شدید از بازی افتاد
ایزایا و دومارس کار را تمام کردند
فینال NBA ۱۹۸۹: دیترویت پیستونز در برابر لسآنجلس لیکرز
سری ۴–۰ به نفع دیترویت، ولی پر از درگیری،تاکتیک و قدرت فیزیکی بیرحم
شرایط اولیه:
لیکرز مدافع عنوان قهرمانی با ستارههایی مثل مجیک جانسون، کریم عبدالجبار، جیم پیکس، و بایرون اسکات
مصدومیت شدید بایرون اسکات باعث افت شدیدی در حملات لیکرز شد
مجیک در بازی دوم مصدوم شد و از فینال کنار رفت
لیکرز از نظر روحی و بدنی تضعیف شده بود، ولی باز هم تیمی با تجربه و تاکتیکی باقی موند
بازی به بازی:
بازی ۱ (دیترویت ۱۰۹ – لیکرز ۹۷)
دیترویت با دفاع فشرده و بیرحمانه شروع کرد
ایزایا توماس ۲۴ امتیاز داشت
جو دومارس ۲۰ امتیاز زد و در حملات نقش کلیدی داشت
لیکرز نتونست ریتم حمله شوتایم خودش رو پیدا کنه
دفاع سنگین و تهاجمی پیستونز بارها حملات لیکرز رو قطع کرد
بازی ۲ (دیترویت ۱۰۸ – لیکرز ۱۰۵)
بازی نزدیک و حساس بود
مجیک در نیمه دوم به دلیل مصدومیت همسترینگ بازی رو ترک کرد
ایزایا با پاسهای دقیق و هدایت تیم، نقش رهبر رو داشت
در دقایق پایانی، پیستونز با دفاع فشرده اجازه بازگشت لیکرز رو نداد
برخوردهای فیزیکی بالا بود، ولی داوران تلاش میکردن نظم رو حفظ کنن
بازی ۳ (دیترویت ۱۱۴ – لیکرز ۱۱۰)
در لسآنجلس برگزار شد
دومارس ۳۱ امتیاز زد و ریباندها رو تسخیر کرد
رادمن حضور چشمگیری در ریباند داشت
دفاع سخت و فشار فیزیکی پیستونز، لیکرز رو از نفس انداخت
لیکرز برای زدن گلهای آسان مشکلات زیادی داشت
بازی ۴ (دیترویت ۱۰۵ – لیکرز ۹۷)
پیستونز کاملاً مسلط بود
دومارس به عنوان MVP سری انتخاب شد با میانگین ۲۷.۳ امتیاز در بازیها
ایزایا با ۱۴ پاس گل، تیم رو در جریان نگه داشت
وینی جانسون هم در نیمه دوم ۱۶ امتیاز زد
کریم عبدالجبار در آخرین فصل حرفهایاش، نتونست جلوی این موج بیرحم بایسته.
دفاع مرگبار و بیرحم با درس گرفتن از شکست فصل قبل خودش ، بازی رو بست و لیکرز نتونست مهاجمانش رو آزاد بذاره. هر نفوذ با برخورد فیزیکی روبرو میشد.
ا پیستونز نه فقط با قدرت، بلکه با نظم و هماهنگی بالا بازی کرد.
این قهرمانی پایان عصر طلایی لیکرز و شروع امپراتوری پیستونز بود.
این قهرمانی «بازپسگیری تاج» بود، مخصوصاً بعد از شکست تلخ فصل قبل مقابل لیکرز.
ایزایا توی کنفرانس بعد از قهرمانی گفت:
«ما قهرمان شدیم، اما این فقط برد نبود، انتقام بود. حالا کارمون تمومه.»
واکنشها و لحظات خاص این قهرمانی
ایزایا توماس
پس از پیروزی، ایزایا در کنفرانس گفت:
«ما فقط قهرمان نشدیم، انتقام گرفتیم. فصل قبل را فراموش نکرده بودیم.»
در طول بازیها بارها با آرامش و تمرکز، تیم را هدایت کرد و مثل فرماندهای بود که سربازانش را به پیروزی میرساند.
جو دومارس
دومارس که کمحرف ولی تاثیرگذار بود، در بازیها شوتهای حساسی زد که بسیاری را غافلگیر کرد.
در بین تیم، نقش کلیدی داشت و با تلاش بیوقفهاش نشان داد که نیازی به حاشیه ندارد، فقط کارش را بلد است.
ریک ماهورن و دنیس رادمن
هر دو بازیکن با قدرت دفاعی بالا و برخوردهای خشن، ضربههای زیادی به مهاجمان لیکرز زدند.
این دو نفر نقش اصلی در توقف مجیک و کریم داشتند و اجازه ندادند لیکرز به روند سابقش بازگردد.
مجیک جانسون
مصدومیت مجیک در بازی دوم ضربه بزرگی برای لیکرز بود.
او تلاش کرد به بازی برگردد اما نتوانست مانند سابق بدرخشد.
کریم عبدالجبار
کریم در این فینال آخرین حضور حرفهایاش را داشت.
تلاش کرد تیم را هدایت کند اما مقابل نیروی جوان و پر انرژی دیترویت تاب نیاورد.
فصل ۱۹۸۹-۱۹۹۰ دیترویت پیستونز ،دفاع از تاج و ادامه سلطه «پسران بد»
چیدمان و شرایط تیم
تیم همچنان با هسته اصلی: ایزایا توماس (گارد)، جو دومارس (گارد شوتزن)، دنیس رادمن (فوروارد دفاعی)، ریک ماهورن (فوروارد قدرتی)، بیل لیمبیر (سنتر)به کار خود ادامه میداد
و مربی: چاک دیلی، با رویکرد دفاعی سختگیرانه و تمرکز بر نظم تیمی نظارت داشت
فصل منظم با کسب بهترین رکورد در کنفرانس شرق (59 برد و 23 باخت)
باز هم جزو مدعیان اصلی قهرمانی لیگ
جنگ با رقبا مثل بوستون سلتیکس، شیکاگو بولز (با مایکل جردن در اوج)، و میلواکی باکس ادامه داشت.
پلیآف ۱۹۹۰ دیترویت پیستونز
راند اول: دیترویت (۱) در برابر ایندیانا پیسرز (۸)
نتیجه: ۳–۰ برای دیترویت
بازی ۱: دیترویت ۱۱۰ – ایندیانا ۹۴
شروع قدرتمند، دومارس با ۲۹ امتیاز درخشید
دفاع شدید روی چاک پرسون (ستاره پیسرز)
پیستونز اصلاً به پیسرز نفس نداد، توپگیری سریع و حملات ترنزیشن
بازی ۲: دیترویت ۱۰۲ – ایندیانا ۸۴
دنیس رادمن در دفاع غوغا کرد
ایزایا پاسهای دقیق و سریع، ریتم بازی رو بالا نگه داشت
فیزیک بالای پیستونز حریف رو خسته کرده بود
بازی ۳: دیترویت ۱۰۴ – ایندیانا ۹۶
جارو کامل، بازی بیرون از خانه
وینی جانسون با انرژی زیاد از نیمکت
تیم کامل، بدون هیچ ضعفی
نیمهنهایی شرق: دیترویت در برابر نیویورک نیکس
نتیجه: ۴–۱ برای دیترویت
بازی ۱: دیترویت ۱۱۲ – نیکس ۷۷
ویرانگر.دفاع کامل، حمله بینقص
دومارس و وینی جانسون روی آتش بودن
نیکس به شدت از نظر فیزیکی عقب افتاده بود
بازی ۲: دیترویت ۱۰۲ – نیکس ۸۹
رادمن با ۱۶ ریباند و ۴ بلاک!
نیکس سعی کرد با فیزیک جواب بده، ولی موفق نشد
ایزایا با ذهن برنده، حملات رو عالی طراحی کرد
بازی ۳: نیکس ۱۰۵ – دیترویت ۱۰۳
تنها برد نیکس؛ در نیویورک
پت رایلی از سیستم فیزیکی خود استفاده کرد، و پاتریک یویینگ سرانجام فضای کافی گرفت
با این حال، بازی تا آخرین ثانیه نزدیک بود
بازی ۴: دیترویت ۹۰ – نیکس ۸۷
بازی جنگی؛ رادمن و ماهورن بارها یویینگ رو محدود کردند
دومارس با یک شوت آخر بازی رو قفل کرد
بازی ۵: دیترویت ۱۱۷ – نیکس ۹۹
کار تمام شد، پیستونز بدون رحم
دفاع در پیک، حمله روان
نیکس شکست رو پذیرفت
فینال کنفرانس شرق: دیترویت در برابر شیکاگو بولز
نتیجه: ۴–۳ برای دیترویت
معروفترین سری این پلیآف؛ اوج نبرد با جردن
بازی ۱: دیترویت ۸۶ – شیکاگو ۷۷
جردن محدود شد، دومارس دفاع سنگینی روش اعمال کرد
ایزایا توپگردانی دقیق
بازی جنگی و نفسگیر
بازی ۲: شیکاگو ۱۰۵ – دیترویت ۹۵
جردن همانند آتش بود: ۳۵ امتیاز
پیپن در حمله کمک زیادی کرد
دفاع دیترویت خوب بود، ولی جردن غیرقابل مهار شد
بازی ۳: دیترویت ۱۱۴ – شیکاگو ۱۰۱
پاسخ قاطع در شیکاگو
وینی جانسون و رادمن از نیمکت غوغا کردن
جردن ۳۲ امتیاز داشت، اما تیم بولز عقب افتاد
بازی ۴: شیکاگو ۱۰۸ – دیترویت ۱۰۱
باز هم جردن، باز هم گلهای سخت
ایزایا کمفروغ، تیم در دفاع عقب افتاد
سری ۲–۲ مساوی شد
بازی ۵: دیترویت ۹۷ – شیکاگو ۸۳
برگشت در خانه
ایزایا و دومارس با حملات سریع و دفاع منسجم
پیپن دچار سردرگمی در حمله بود
بازی ۶: شیکاگو ۱۰۹ – دیترویت ۹۱
جردن همهچیز بود؛ ۳۹ امتیاز، بیرحمانه
پیستونز تحلیل رفت، تیم تحت فشار قرار گرفت
و برای بازی هفتم، همهچیز مساوی بود
بازی هفتم، فینال کنفرانس شرق ۱۹۹۰
محل: The Palace of Auburn Hills، خانه پیستونز
تاریخ: ۳ ژوئن ۱۹۹۰
نتیجه: دیترویت ۹۳ – شیکاگو ۷۴
سری: ۴–۳ به نفع دیترویت
پیشزمینه و حالوهوای بازی
بولز با برد در بازی ۶، سری رو مساوی کرده بود و جردن با عملکرد خیرهکنندهاش (۳۹ امتیاز) حسابی روحیه تیمش رو بالا برده بود.
ولی در فاصلهی کوتاه بین بازی ۶ و ۷، اتفاقی کلیدی افتاد:
اسکاتی پیپن دچار حمله شدید میگرن شد؛به حدی که صبح روز بازی حتی به سختی میتونست نور یا صدا رو تحمل کنه.
بعداً جردن گفت:
“وقتی دیدم اسکاتی تو رختکن با سر پایین نشسته، فهمیدم امروز یه نبرد تنهاییه.”
بازی از نگاه شیکاگو
پیپن عملاً از بازی خارج شد: فقط ۱۱ دقیقه بازی کرد، ۱ امتیاز، ۱ ریباند، و ۲ ترناور.
تمام بار حمله افتاد روی دوش جردن؛ دفاع دیترویت از این لحظه نهایت استفاده رو کرد.
“Jordan Rules” بار دیگر فعال شد: دفاع دوبل، تنههای سنگین، ضربه در نفوذ، و وادار کردنش به پاس یا شوتهای سخت.
بازی از نگاه دیترویت
جو دومارس وظیفه اصلی دفاع روی جردن رو داشت و مثل همیشه بیسروصدا و مؤثر بازی کرد.
دنیس رادمن در ریباندهای هجومی و دفاعی بینظیر بود، دائماً پرش میکرد و توپهای آزاد رو میقاپید.
ایزایا توماس نقش رهبر و تمامکننده رو بازی کرد: ۲۲ امتیاز، ۹ اسیست و ۴ ریباند
وینی جانسون از نیمکت با ۲۰ امتیاز درخشید و بازی رو از نیمه دوم در اختیار گرفت.
تیم دیترویت در کوارتر سوم، با یک رالی ۲۱–۶ عملاً بازی رو قفل کرد.
صحنههای کلیدی:
کوارتر اول: بازی نزدیک بود، هر دو تیم محتاط. جردن ۱۰ امتیاز زد اما تنها بود.
کوارتر دوم: رادمن در دفاع چند بار جردن رو مجبور به شوتهای سخت کرد. دومارس چند شوت سنگین زد. پیستونز پیش افتادند.
کوارتر سوم: جایی که دیترویت گاز رو گرفت. رالی ۲۱–۶ به رهبری ایزایا، با پاسهای سریع و ریباندهای رادمن.
کوارتر چهارم: جردن خسته بود، پیپن روی نیمکت نشسته بود. دیترویت بازی رو کشت و تماشاگرا فریاد میزدن.
“DE-TROIT BASKETBALL!”
واکنشها:
ایزایا توماس:
“ما قهرمان بودیم و باید مثل قهرمان بازی میکردیم. شیکاگو اومده بود تاج رو بدزده، ولی ما نذاشتیم»
مایکل جردن:
“بدون اسکاتی، ما یه بازوی قطعشده بودیم. امروز دیترویت تیم بهتری بود.”
اما در بین تمامی این سه سال متوالی رقابت بین بوفالوهای شهر شیکاگو و پسران بد موتور سیتی ، پلی اف سال ۱۹۹۰ درگیری های بسیار زیادی را به چشم دید؛
در یکی از بازی ها ، مایکل جردن با یک چرخش جذاب خودش رو از دنیس رادمن و وینی جانسون جدا میکنه و میره که با یک پرش توپ رو وارد سبد کنه که بیل لیمبیر ناگهانی اون رو با خشن ترین حالت ممکن هل میده و مایکل جوان نقش بر زمین میشه ؛ بازیکن های شیکاگو صداشون در میاد ، اما کسی جرئت روبهرو شدن با لیمبیر رو نداشت
در همون بازی ، وقتی جردن با یک پرش خوب ، از سد بیل و رادمن میگذره و میره که با یک دانک زیبا توپ رو وارد سبد کنه ، ریک ماهورن که «کارل ودرز NBA » بود ، دستش رو جلوی صورت مایکل میاره و اون رو از صورت ، از هوا روی زمین میندازه.
تو یکی از بازیای همین سری، مایکل خیلی خوب بیل و دومارس رو از پیش رو برمیداره و با یک حرکت تکنیکی ، رادمن رو انکل میکنه و میره با یک پرش توپ رو وارد سبد کنه که اتفاقی میفته که شاید هیچکس انتظارش رو نداشت ؛ دنیس رادمن که روی زمین افتاده بود ، با دستش پاشنه پا مایکل رو میگیره و به سمت پایین میکشه و مایکل یک بار دیگه نقش بر زمین میشه
اما فقط داستان به مایکل ختم نمیشد ، اون ها اسکاتی پیپن رو هم راحت نگذاشتن؛ در حین یکی از بازی ها ، در حالی که اسکاتی میرفت توپ رو با یک لی اپ وارد سبد کنه ، بیل لیمبیر با یک حرکت خشن هم دست و هم توپ رو میزنه . اسکاتی که معتقد بود داور باید خطای پنالتی اعلام میکرد ، با عصبانیت ، به کمر بیل لیمبیر ضربه ای وارد میکنه ؛ اسکاتی تنها به چند ثانیه زمان نیاز داشت تا ببینه به چه کسی ضربه وارد کرده که در همون زمان ، بیل لیمبیر خشمگین ، با یک دست اسکاتی رو آنچنان هل میده که اسکاتی پیپن ۲متر و ۳ سانتی ، بر زمین میفته و بر روی زمین کشیده میشه
دیترویتی ها با این کار ها ، به پورتلندی ها در فینال فهموندن که با چه کسایی طرف هستن.
فینال NBA 1990: دیترویت پیستونز vs پورتلند تریلبلیزرز
تاریخ سری: ژوئن ۱۹۹۰
نتیجه نهایی: ۴–۱ به نفع دیترویت پیستونز
دومین قهرمانی پیاپی برای “پسران بد”
پیشزمینهی سری:
پورتلند تیم اول کنفرانس غرب نبود ولی با درخشش در پلیآف، لیکرز و سانز رو کنار زد و با اعتماد به نفس بالا وارد فینال شد
تریلبلیزرز تیمی جوون، سریع و با انرژی بالا بود ولی تجربه فینال نداشت
دیترویت اما کاملاً باتجربه و با سیستم دفاعی آهنین وارد فینال شد
بازی به بازی:
بازی ۱: دیترویت ۱۰۵ – پورتلند ۹۹
The Palace – خانه دیترویت
بازی نزدیک شروع شد ولی در کوارتر چهارم، دیترویت با رهبری ایزایا توماس (۳۳ امتیاز) بازی رو درآورد
دفاع وحشیانهی رادمن روی جروم کرسی و درکسلر، ریتم پورتلند رو خراب کرد
لیمبیر با ۵ پرتاب سهامتیازی! شوک بزرگی به پورتلند داد
دیترویت نشون داد فقط نمیزنه؛ نابود میکنه
بازی ۲: پورتلند ۱۰۶ – دیترویت ۱۰۵ (در وقت اضافه)
The Palace
تنها شکست دیترویت در سری
درکسلر با ۲۶ امتیاز و ۸ پاس گل درخشید
بازی تا ثانیه آخر نزدیک بود؛ دومارس یک شوت حساس رو از دست داد و بازی رفت OT
در وقت اضافه، دفاع پورتلند سختتر شد و دومارس و ایزایا خسته بودن
یه هشدار: پورتلند اومده بجنگه
بازی ۳: دیترویت ۱۲۱ – پورتلند ۱۰۶
Memorial Coliseum – پورتلند
بهترین بازی دومارس توی فینال: ۳۳ امتیاز، ۷ پاس گل
وینی جانسون هم از نیمکت با ۲۱ امتیاز اومد و حریف رو متلاشی کرد
رادمن با ریباندها و دفاع روی ترری پورتر تیمش رو از لحاظ فیزیکی بالا نگه داشت
تماشاگرهای پورتلند ساکت شدن؛ دیترویت رسماً کنترل سری رو گرفت
بازی ۴: دیترویت ۱۱۲ – پورتلند ۱۰۹
باز هم در پورتلند
پورتلند تا اواخر کوارتر چهارم پیش بود (۱۰ امتیاز جلو)
ولی ایزایا توماس در ۲ دقیقه پایانی با ۸ امتیاز، بازی رو برگردوند
شوت نهایی وینی جانسون از گوشه زمین، در ۰.۷ ثانیه مانده، برد رو برای دیترویت آورد
این بازی عملاً سری رو تموم کرد؛ ۳–۱
بازی ۵: دیترویت ۹۲ – پورتلند ۹۰
دوباره در پورتلند
بازی بسیار نزدیک
پورتلند تلاش کرد با دفاع فشرده بازی رو کند کنه
دومارس و ایزایا بار دیگه رهبری کردن
دفاع آخر رادمن روی درکسلر که مانع شوت مساوی شد
پایان: دیترویت قهرمان شد، وسط زمین پورتلند، جلوی چشمای ۱۳ هزار تماشاگر!
و ایزایا توماس MVP فینال را تصاحب کرد.
او با میانگین ۲۷.۶ امتیاز ، ۸ اسیست و ۵.۲ ریباند نقش کلیدی در به دست آمدن دومین جام طلایی برای دیترویتی ها داشت.
واکنشها:
ایزایا:
«بار اول خاص بود، ولی این دومی ما رو جاودانه کرد.»
چاک دیلی: «ما تیمی بودیم که همه فکر میکردن فقط دعوا میکنه، ولی حالا دوبار قهرمان شدیم. فکر کنم جواب دادیم.»
درکسلر: «ما تیم بدی نبودیم… فقط در زمان اشتباهی به دنیا اومده بودیم.»
و فینال سال ۱۹۹۰ هم به گونه ای به پایان رسید که :
تجربه بر شور جوانی غلبه کرد
پورتلند دفاعی نداشت که بتونه شوتزنهای دیترویت رو ببنده
دفاع در پینت، ریباندها و ترنزیشن سریع رمز موفقیت بدبویز بود
نیمکت قدرتمند دیترویت (وینی جانسون، سالی، رادمن) نسبت به پورتلند برتری کامل داشت
اکنون آن ها بهقول ایزایا در تاریخ جاودانه شدند ؛
اکنون ایزایا سال ۱۹۸۱ که تنها یک تیم پایین جدولی بودند را به خوبی به یاد میآورد.
مدیران باهوش، مربی صبور (چاک دیلی)، و بازیکنانی با شخصیتهای خشن ولی هدفمند کنار هم جمع شدند.نه برای زیبایی بازی، نه برای رضایت رسانهها، بلکه فقط برای یه چیز: بردن. به هر قیمتی.
آن ها کم کم کامل شدند.
جو دومارس، ساکتترین مدافع تاریخ.
دنیس رادمن، سگ شکاری بیرحم.
لیمبیر، مردی با آرنجهایی آهنی و اعصابی از فولاد.
و البته ریک ماهورن، کسی که با نگاهش بازیکن حریف رو دو قدم عقب میبرد.
اینها جنگجو بودن، نه قهرمانان انیمیشنی و از دل کارتون ها.
نه اسطورههای روی جلد، بلکه بازوهای کبود و زانوی باندپیچیشده.
در سال ۱۹۸۸، تا یک قدمی قهرمانی رفتن، اما لیکرز اونا رو توی بازی هفتم متوقف کرد.
و اون شکست… نه تنها اونا رو نشکست، بلکه از آنها هیولا ساخت.
و در سال های ۱۹۸۹ و ۱۹۹۰ ؛ آن ها انتقامی سخت و سنگین از لیکرز گرفتند و پرتلند را خرد کردند.
آن ها دو قهرمانی پیاپی صاحب شدند.
و حالا دیگه کسی نمیتونست این امپراتوری بیرحم رو نادیده بگیره.
ایزایا اشک ریخت، دومارس لبخند زد، رادمن جیغ کشید، دیلی لبخند آرامی زد.
آنها به قله رسیده بودند.
نه با جادو، نه با تاریخ، نه با رسانه، بلکه با خون، عرق و دیوار بتنی دفاع.
در طول این ۱۰ سال، تنها تیمی بودند که هم بردند، هم زخم زدند، هم زخم خوردند، ولی همیشه ایستادند.
اما…
و سپس سال ۱۹۹۱ از راه رسید.
دیگر پسران بد، خسته بودند.
دیگر جوان نبودند.
دیگر رسانهها هم نادیدهشون نمیگرفتن؛ بلکه ازشون بیزار بودن.
و در آن سوی میدان، مایکل جردن آماده بود. آماده تا دوران جدیدی را آغاز کند.
او دیگر آن جوان زودرنج نبود.
او قویتر شده بود. آمادهتر، و مهمتر از همه… با انگیزهتر.
در فینال شرق ۱۹۹۱، بولز پیستونز را جارو کرد. ۴–۰.
و لحظهای که ایزایا و یارانش، بدون دست دادن زمین رو ترک کردند، همه فهمیدند…
امپراتوری به پایان رسیده.
نه با شکست فنی،
بلکه با شکست روحی.
فصل ۱۹۹۰–۱۹۹۱؛ آغاز پایان
پیستونز همچنان مدعی… اما دیگر همان تیم نبود
تیم همچنان استخوانبندی قهرمان رو داشت: ایزایا، دومارس، لیمبیر، وینی جانسون، رادمن
اما ریک ماهورن رفته بود، نیمکت کمی ضعیفتر شده بود
ایزایا اولین نشونههای افت فیزیکی رو نشون میداد
در مقابل، بولز رشد کرده بود؛ اسکاتی پیپن حالا ستارهای کامل بود، هُراس از رادمن و لیمبیر دیگه در کار نبود
و جردن… جردن حالا دندانهای گرگ رو درآورده بود
فینال کنفرانس شرق ۱۹۹۱: پایان یک سلسله
سری: شیکاگو بولز ۴ – ۰ دیترویت پیستونز
بولز در ۴ بازی پیاپی، پیستونز رو نابود کرد
دفاع بدبویز دیگر جواب نمیداد
جردن با میانگین حدود ۲۹ امتیاز، دفاع دومارس رو خنثی کرد
پیپن در ریباند و نفوذها بارها از رادمن عبور کرد
و مهمتر از همه: پیستونز احساس پیر بودن داشت
و در بازی بعدی تیر آخر بر پیکر بدترین پسران شرق وارد شد…
دیترویت، ژوئن ۱۹۹۱ – بازی چهارم، پایانِ پسران بد
سالن “The Palace of Auburn Hills” پر از تماشاگر بود.
اما نه با صدای رعدآسای همیشه، نه با شور حماسی قهرمانی.
بلکه با سکوتی سنگین و سرهایی که بهتزده پایین افتاده بود.
روی اسکوربرد، فقط یک حقیقت ساده اما سهمگین چشمک میزد:
شیکاگو بولز ۱۱۵ – دیترویت پیستونز ۹۴
و این یعنی: جارو شدن ، تحقیر و پایان.
برای سه سال پیاپی، دیترویت قهرمان شرق بود. دو بار قهرمان NBA.
هرکسی از کنارشان میگذشت، اول سرش را پایین میانداخت.
حالا، با همان لباسهای آبی تیره، همان نگاههای سخت، داشتند از پلههای سلطنت پایین میآمدند.
سوت پایان بازی به صدا در نیامده بود…
وقتی هنوز چند ثانیه به پایان بازی مانده بود، دوربینها لحظهای عجیب را ثبت کردند.
ایزایا توماس، با آن نگاه همیشه مغرور و نگاهی که حالا ترکیبی از خشم، تحقیر، و زخم بود،
به سمت خروجی زمین حرکت کرد.
پشت سرش، بیل لیمبیر، بیهیچ کلامی، بیهیچ حرکتی به سمت نیمکت حریف؛ انگار نه انگار این مرد همون بیلی بود که تا سال قبل هیچکس جرئت چشم تو چشم شدن با او رو نداشت.
جو دومارس، همان آرامترین، انگار مردد بود، ولی رفت.
هیچکدام به جردن، پیپن، جکسون یا دیگر اعضای بولز دست ندادند.
بعداً گفتند:
ایزایا توماس:
«در سال ۸۸، وقتی ما قهرمان نشدیم، بازیکنای شیکاگو زمین رو ترک کردن بدون دست دادن.
ما فقط همون کار رو کردیم. فقط… تقاص.»
اما دنیا باور نکرد.
مردم گفتند: «قهرمانان باید در شکست هم بزرگ باشن.»
ولی اونا پسران بد بودن. نه فرشته. نه الگو. نه محبوب. فقط واقعی.
دوربین NBC از بالای سالن، تصویری رو ثبت کرد که هنوز فراموش نشده:
ایزایا، با حولهای بر گردن،
نگاهی سریع به جمعیت،
و بعد…
بدون خداحافظی،
بیکلام،
بیدست دادن،
در دل تونل ناپدید شد.
در آن لحظه، سالن نه شور داشت، نه هیاهو.
انگار همه میفهمیدن که چیزی داره میمیره.
پایان تلخ یک نسل
شکست به خودیِ خود چیزی نیست.
اما برای پسران بد، شکست یعنی مرگِ افسانه.
و اون لحظه خروج،
اون لحظهای که بدون دست دادن،
بدون زانو زدن،
بدون حرف،
فقط رفتن…
شاید یکی از غمگینترین پایانها در تاریخ بسکتبال بود.
همه چیز اونجا تموم شد.
و جردن، لبخند زد.
و امپراتوری جدید متولد شد.
ولی در دل اون تونل،
در قدمهای بیصدای ایزایا و لیمبیر،
صدای شکستن و خرد شدن یک نسل رو میشد شنید.
سالهای پس از سقوط ، ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۴
پایان آرام یک تیمِ پر سر و صدا
فصل ۱۹۹۱–۹۲
پیستونز هنوز اسکلت تیمش رو داشت، اما هیچ چیز مثل قبل نبود.
ایزایا مصدوم شد؛ دومارس مجبور شد تیم رو بکشه.
رادمن از نظر روحی ناپایدار شد؛ چندین بار ناپدید شد و تمرین نیومد.
لیمبیر مثل قبل خشن بود، اما دیگه کسی ازش نمیترسید.
در پلیآف، نیویورک نیکسِ پت رایلی با قدرت بدنی بیشتر، در دور اول نابودشون کرد:
شکست ۳–۲ مقابل نیکس
یک شکست دردناک: نه از لیکرز، نه از بولز، بلکه از نیکس… تیمی که زمانی تو مشتشون بود.
فصل ۱۹۹۲–۹۳
ایزایا مصدومیت مزمن در مچ و دست داشت.
تیم بیروح شده بود؛ از اون خشونت هوشمند، فقط ضربهزدن باقی مونده بود.
دیترویت اصلاً به پلیآف نرسید.
چاک دیلی از تیم جدا شده بود، و جاش مربیها اومدن که روح تیم رو نمیفهمیدن.
فصل ۱۹۹۳–۹۴
ایزایا توماس باز هم مصدوم شد، این بار شدیدتر.
در آخرین بازی دوران حرفهایاش، بعد از زدن یه لیآپ، آشیل پاش پاره شد.
همونجا افتاد… همونجا تموم شد.
بدون تشویق ایستاده. بدون خداحافظی رسانهای. بدون تقدیر رسمی از اسطورهای که دو بار قهرمانی آورد.
بعداً در مستندها و مصاحبه های مختلفی که انجام میداد، گفت:
«فکر میکردم بسکتبال ازم قدردانی میکنه… ولی فقط در رو بست و رفت.»
اما شاید زخمی که ایزایا ، تابستان ۲ سال قبل دریافت کرد ، به مراتب زخم عمیق تر و دردناک از خداحافظی بیتقدیر برای او بود…
اما زخمِ بزرگ: “دریم تیم” و تبعید ایزایا
سؤال تاریخی:
چرا ایزایا توماس، با ۱۲ بار حضور در آلاستار و ۲ قهرمانی NBA، در تیم المپیک ۱۹۹۲ (دریم تیم) نبود؟
جواب کوتاه:
مایکل جردن.
پشت پرده:
جردن، بعد از سالها شکست از پیستونز، از ایزایا زخم خورده بود،نه فقط از بازی، نه فقط از مشت و لگد هایی که از ایزایا و هم تیمی هاش دریافت میکرد ، نه از سه شکست پیاپی به مدت سه سال، بلکه از رفتار.
از عدم دست دادن، از trash talkها، از لجبازیهای رسانهای
در پشتصحنه گفته شده جردن به USA Basketball گفت:
“من میام، ولی اگه ایزایا باشه… نه.”
مجیک جانسون، یکی از نزدیکترین دوستان ایزایا، هم ازش فاصله گرفته بود
لری برد از او خوشش نمیاومد
چارلز بارکلی گفته بود:
“ایزایا بهترین گارد کوچولوی زمانش بود… اما توی تیم، کسی نمیخواست باهاش همتیمی باشه.”
نتیجه:
ایزایا، با همه افتخاراتش،
از بزرگترین تیم تاریخ بسکتبال حذف شد.
این حذف، سیلی رسانهای سنگینی بود.
یعنی:
“تو ممکنه دو بار قهرمان بشی… ولی اگه محبوب نباشی، فراموشت میکنن.”
پایان نهایی: افسانهای با زخمهای بیمرهم
بدبویز پیستونز، چیزی فراتر از یک تیم بودن.
اونا یه موجود زنده بودن: پر از خشم، غیرت، زخم، برتری، و غرور.
اما سرنوشتشون شبیه اون ضدقهرمانهای سینماییه:
پیروز میشن، اما در آخر… تنهاتر از همه میمیرن.
هیچکسی برایشون ایستاده کف نزد.
هیچکسی به ایزایا نگفت: “متشکریم.”
هیچ مدالی به دیلی ندادن.
هیچ مستندی ازشون پخش نشد تا سالها.
اما توی دل تاریخ بدبویزها همیشه خواهند موند.
چون اونا شاید محبوب نبودن…
اما واقعیترین افسانهی دوران مدرن NBA بودن.
پن : اپدیت میشه ، خیلی دسترسی به عکس ها ندارم و باید چند عکس رو بارگزاریکنم