به نام خدا
قالب:غزل
.
این غم و محنت مرا ، اشک مگر دوا کند
آتشِ دل کند خموش ، از قفسم رها کند
.
رنج و عذاب و صد فغان ، بهرهی ما ز زندگی است
روز و شبم یکی شده ، کاش فلک حیا کند
.
ظلم و ستم به ما رسید ، عادلِ حق ستان کجاست ؟
تا چه زمان نهادِ من ، شکوه و صد دعا کند ؟
.
از منِ گوشه گیر دهر ، مردمِ من بریدهاند
در رهِ زندگانیم ، رنج فقط وفا کند
.
پرسشِ هر شبِ من است ، غصّهی ما به کی رسد ؟
چرخ زمانه تا به کِی ، داغ به ما روا کند ؟
.
شاخهی جان بریده شد ، جامهی دل دریده شد
سرو جهان خمیده شد ، دهر به ما جفا کند
.
لیک رسد زمانِ ما ، دورهی عدل و عاشقی
دورهی آن جوانِ پیر ، کاو همه همصدا کند
.
خنده جوانه میزند ، اشک تمام میشود
آن مهِ آسمان ما ، چارهی بینوا کند
.