به نام خدا
قالب:غزل
وزن: بحر مضارع مثمن اخرب
.
شادی به جرم نیکی ، محکومِ دارِ غم شد
وین شور لالهی عشق ، مغلوب خارِ غم شد
.
در گوش ابرِ پاکی ، آهنگ غم سرودند
کین گونه با سیاهی ، او سیل زارِ غم شد
.
اشعار شاعران را ، با عشق پر نمودند
هر شعر بعدِ این عشق ، مصروف یارِ غم شد
.
قوزی شدن به پیری ، از بهر سِن نباشد
این قوز و این خمودی ، در زیرِ بارِ غم شد
.
از گریه گشته محروم ، با جرمِ مَرد بودن
وین گونه چشم هر مرد ، یک چشمه سارِ غم شد
.
گر مهر و هر محبّت ، از یاد مردمان رفت
از ذات ما نبوده ، با نیش مارِ غم شد
.
آن قدر سینهی ما ، با رنج خو گرفته
در وقت عیش خود هم ، او بی قرارِ غم شد
.
در خلق این جهان هم ، شادی هدف نبوده
هرکس که شاد میزیست ، آخر شکارِ غم شد
.