چیزی که در ادامه میخوانید نوشته ای تحلیلی از گاردین است که تلاش داشته ما را با کمی از مسائل بازار نقل و انتقالات امروز دنیای فوتبال آشنا کند
گروهی از متخصصان برجسته، بینام و نشان، پشت پردهی خرید و فروش بازیکنان را فاش میکنند
مالک باشگاه
کل این سیستم توسط ایجنتها (نمایندگان بازیکنان) به جریان میافتد: از نحوه کارشان گرفته تا نقشی که در پیشبرد امور دارند. اما در باشگاه ما، دیگر در را به روی آنها بستهایم. قبلاً میگفتیم هر پیشنهادی از سوی ایجنتها را بررسی میکنیم، ولی تجربه نشان داد فقط یکی از هر صد مورد ارزش توجه دارد، چه برسد به موفق بودن.
وقتی قصد جذب بازیکن داریم، من در انتخاب گزینههای اصلی نقش دارم و فهرستی را به مدیر ورزشی میدهم. او با توجه به تعادل ترکیب تیم – سن، رهبری، ملیت و... – بررسی میکند که کدام گزینه منطقی است. بعد بودجهای شامل مبلغ خرید، دستمزد، شروط احتمالی ایجنت و باشگاه فروشنده تعیین میکنم و از آنجا ادامه میدهیم.
گاهی فاصلهی ما با خواستهی مالک دیگر آنقدر زیاد است که معامله غیرممکن میشود؛ پس باید بیخیال شد. هنگام فروش بازیکنی که نمیخواهیم از دست بدهیم، بسته به باشگاه خریدار وارد مذاکره میشویم. تعیین قیمت ثابت فایدهای ندارد، چون ممکن است باشگاهی بسیار ثروتمند وارد شود. اگر بازیکن مایل به رفتن باشد، باید به توافق برسیم تا نارضایتی در تیم بهوجود نیاید.
از نظر من، بدترین بخش یک انتقال، فاصلهی بین توافق نهایی و انجام تست پزشکی است. باشگاه ما هیچوقت بعد از توافق، شروط را تغییر نمیدهد، ولی طرف مقابل ممکن است این کار را بکند. همیشه سعی میکنم این فاصله را تا حد ممکن کوتاه نگه دارم تا هیچ باشگاه دیگری نتواند وسط کار وارد شود. این بخش هنوز خیلی شبیه خرید ملک است!
استعدادیاب (Scout)
امروزه استعدادیاب معمولاً نقش دوم را در فرآیند جذب ایفا میکند. در سالهای اخیر، مرحلهی شناسایی اولیه در بسیاری از باشگاهها به تیمهای تحلیل داده سپرده شده که تحولی بزرگ محسوب میشود.
با این حال، استعدادیاب هنوز نقش مهمی دارد: ارزیابی پتانسیل و انتخاب بازیکنی که مناسب شرایط خاص باشگاه باشد. چون دادهها اغلب فقط عملکرد فعلی را نشان میدهند، نه آیندهی بازیکن یا تناسب او با شرایط ویژهی ما. ما بیشتر در بررسیهای شخصیتی بازیکن هم نقش داریم – مثلاً شناخت ویژگیهای خارج از زمین. اگر شما در بازیها حضور دارید، با ایجنتها یا افراد باشگاههای دیگر برخورد میکنید، باید بتوانید چنین اطلاعاتی را جمعآوری کنید.
پس از ارائهی پیشنهادات، این فرآیند میان دپارتمانهای مختلف حالت چرخشی پیدا میکند. استعدادیاب نظرش را ارائه میدهد، با ایجنتها ارتباط میگیرد و اطلاعات بیشتری جمع میکند. اما اول باید مطمئن شد گزینهها واقعگرایانه و قابلدستیابی هستند؛ در غیر این صورت، مدیران ارشد وقتشان را تلف خواهند کرد.
ایجنت (نمایندهی بازیکن)
مردم فکر میکنند ایجنت فقط وارد اتاق میشود و قرارداد میبندد. ولی واقعیت این است که شاید فقط ۲٪ زمان من صرف مذاکرات قراردادی شود. شغل ما بیشتر حول محور پشتیبانی و توسعهی بازیکن است: مدیریت روابط عمومی، سبک زندگی، مسائل مالی، سرمایهگذاری، نیازهای احساسی و پشتیبانی جسمی. عملکرد عالی حاصل مجموعهای از این عوامل است و انتقال فقط نتیجهی نهایی است.
در مواقعی که انتقالی در حال شکلگیری است، سختترین بخش مدیریت انتظارات بازیکن است. همچنین، من مرتب درگیر واقعیتسازی هستم چون گاهی باشگاههایی تماس میگیرند که بودجهشان به اندازهی یک شکلات و دکمه است و میخواهند ستاره بخرند! خب، این که شدنی نیست.
معمولاً مدیر جذب استعدادها اولین کسیست که تماس میگیرد. اگر روند پیش رفت، ارتباط بعدی با مدیر فنی یا مدیرعامل خواهد بود. در مورد شرایط صحبت میکنیم و اگر همه چیز خوب پیش برود، پیشنهاد ارائه میشود – البته با راهنمایی عددی از سوی ایجنت. اغلب این پیشنهاد رد میشود، و دوباره باید مذاکره کرد. اوضاع وقتی پیچیده میشود که باشگاههای دیگر هم وارد رقابت شوند.
در این شرایط، بازیکن تحت فشار زیادی قرار میگیرد. تماسهای مداوم از مربیان و بازیکنان دیگر، شایعات رسانهای... اوضاع از کنترل خارج میشود. اگر بتوانید معامله را بیسروصدا به پایان برسانید، خودتان را از یک دردسر بزرگ نجات دادهاید.
بازیکن
معمولاً مدت زیادی قبل از رسمی شدن انتقال، بازیکن از آن مطلع میشود. پیش از اینکه باشگاهی پیشنهاد رسمی دهد، موضوع با ایجنت و حتی خود بازیکن مطرح شده است. اگر بازیکن علاقهمند باشد، به ایجنت میگوید: «بله، دلم میخواهد بروم.»
برای بازیکن، دانستن این که مربی باشگاه مقصد واقعاً او را میخواهد و تحسینش میکند، بسیار دلگرمکننده است. بعد بازیکن به باشگاه خود میگوید: «من از این علاقه باخبرم. حالا رسمی شده.» و میپرسد که آیا باشگاهش علاقهای به مذاکره دارد یا نه.
اگر بازیکن در سال پایانی قرارداد باشد، آیندهاش نامشخص است و ممکن است با باشگاهش صحبت کند: «برنامهی بلندمدتتان برای من چیست؟ هنوز در برنامهاید؟ جایگزینی در راه دارید؟ یا قرار است تمدید کنیم؟» در واقع، بازیکنان همیشه کنترل کامل سرنوشت خود را ندارند.
یک بازیکن باید همیشه آماده باشد تا کشور، لیگ و شهر را تغییر دهد. فوتبال همیشه اولویت دارد چون دوران حرفهای کوتاه است و فرصتها نباید از دست بروند.
مسئول رفاه بازیکن (Head of Player Care)
به ما گفته شد که بازیکن جدیدی که قرار است جذب شود، فرزندان کوچکی دارد که عاشق فیلم «فروزن» هستند. او یک بار تنها برای بازدید آمده بود، ولی از منطقه و شرایط خوشش نیامده بود. مردد بود. باشگاه از من و تیمم خواست که وضعیت را درست کنیم.
کار ما معمولاً پیش از انتقال شروع میشود: معرفی سبک زندگی در خارج از زمین – خانهها، مدارس، رستورانها، پروازهای برگشت به کشور بازیکن. برای این بازیکن خاص، خانوادهاش را آوردیم. آنها را به بازدید خانههایی که در بودجهشان بود بردیم. حتی بازیگری را با لباس «السا» از فروزن استخدام کردیم (۲۰۰ پوند هزینه کردیم) و با آنها در مرکز لندن قدم زدیم! تا روز دوم، خانواده گفتند: «اینجا خانهی ماست.» و بازیکن قرارداد بست.
بخشی دیگر از کار ما، هماهنگی روز امضای قرارداد است: رزرو پرواز (تجاری یا اختصاصی)، انتقال بازیکن به هتل، اطمینان از دیدهنشدن او، تأمین امنیت، استفاده از ماشینهای فریب برای گمراهکردن رسانهها. همچنین همراهی بازیکن در تست پزشکی، ترجمه، و برنامهریزی جلسات رسانهای.
در هفتههای اول، تیم رفاه بازیکن روزی پنج بار با او در تماس است تا مسائل اولیه مثل خانه، ماشین، حساب بانکی، ویزا، تلفن و مدرسه را حل کند. بعد از آن، نقش تیم بیشتر حمایتی میشود و روزی یکیدو بار سر میزنند.
نوشته: دیوید هارتنر؛ اد آرونز و نیک ایمز برای وبسایت گاردین