در این پست قراره به ۱۰ نبرد بسیار مهم در جنگ جهانی اول بپردازیم.
نبرد مارن

در آغاز جنگ جهانی اول، آلمان امیدوار بود با شکست دادن فرانسه و سپس روی آوردن به روسیه، متحد فرانسه، از جنگیدن در دو جبهه اجتناب کند. حمله اولیه آلمان موفقیتهای اولیهای داشت، اما نیروهای کمکی کافی برای حفظ شتاب در دسترس نبود. فرانسویها و بریتانیاییها در مارن (۶ تا ۱۰ سپتامبر ۱۹۱۴) یک ضدحمله را آغاز کردند و پس از چند روز نبرد تلخ، آلمانیها عقبنشینی کردند.
ناکامی آلمان در شکست دادن فرانسویها و بریتانیاییها در مارن نیز پیامدهای استراتژیک مهمی داشت. روسها سریعتر از آنچه آلمانیها پیشبینی میکردند، بسیج شده بودند و اولین حمله خود را ظرف دو هفته پس از شروع جنگ آغاز کردند. نبرد تاننبرگ در اوت ۱۹۱۴ با پیروزی آلمان به پایان رسید، اما ترکیب پیروزی آلمان در شرق و شکست در غرب به این معنی بود که جنگ سریع نخواهد بود، بلکه طولانی و در چندین جبهه گسترش خواهد یافت.
نبرد مارن همچنین پایان جنگ متحرک در جبهه غربی را رقم زد. پس از عقبنشینی، آلمانیها دوباره با نیروهای متفقین در رود آیزن درگیر شدند، جایی که نبردها به جنگ سنگر به سنگر تبدیل شد.
ماههای آغازین جنگ به دلیل تلفات عظیم ناشی از سلاحهای مدرن، شوک عمیقی ایجاد کرد. تلفات در تمام جبههها در سال ۱۹۱۴ از پنج میلیون نفر گذشت و یک میلیون نفر کشته شدند. این مقیاسی از خشونت بود که در هیچ جنگ قبلی بیسابقه بود. تلفات وحشتناک متحمل شده در جنگهای روباز به این معنی بود که سربازان در تمام جبههها با حفر سنگرها، که تا سال ۱۹۱۸ بر جبهه غربی تسلط داشت، شروع به محافظت از خود کردند.
تلفات آلمان : ۱۶۸ هزار نفر
نبرد گالیپولی

لشکرکشی گالیپولی (۲۵ آوریل ۱۹۱۵ - ۹ ژانویه ۱۹۱۶) عنصر زمینی استراتژیای بود که هدف آن عبور کشتیهای متفقین از تنگه داردانل، تصرف قسطنطنیه (استانبول کنونی) و در نهایت بیرون راندن ترکیه عثمانی از جنگ بود. اما نقشههای متفقین بر این باور اشتباه استوار بود که میتوان به راحتی بر عثمانیها غلبه کرد.
در سپیده دم ۲۵ آوریل ۱۹۱۵، نیروهای متفقین در شبه جزیره گالیپولی در ترکیه عثمانی پیاده شدند. ژنرال سر ایان همیلتون تصمیم به دو فرود گرفت و لشکر ۲۹ بریتانیا را در کیپ هلز و سپاه ارتش استرالیا و نیوزیلند (ANZAC) را در شمال گابا تپه در منطقهای که بعدها خلیج آنزاک نامیده شد، مستقر کرد. هر دو فرود به سرعت توسط نیروهای مصمم عثمانی مهار شد و نه بریتانیاییها و نه آنزاکها نتوانستند پیشروی کنند.
جنگ سنگر به سنگر به سرعت آغاز شد که منعکس کننده نبردهای جبهه غرب بود. تلفات به شدت افزایش یافت و در گرمای تابستان، شرایط به سرعت رو به وخامت گذاشت. بیماری شایع بود، غذا به سرعت غیرقابل خوردن شد و دستههای بزرگی از مگسهای سیاه جسد وجود داشت. در ماه اوت، حمله جدیدی به شمال خلیج آنزاک آغاز شد. این حمله، همراه با یک فرود جدید در خلیج سولا، به سرعت شکست خورد و بنبست دوباره برقرار شد.
در ماه دسامبر، تصمیم به تخلیه گرفته شد - ابتدا آنزاک و سولا، و سپس هلس در ژانویه ۱۹۱۶. گالیپولی به لحظهای تعیینکننده در تاریخ استرالیا و نیوزیلند تبدیل شد و ویژگیهایی را آشکار کرد که هر دو کشور برای تعریف سربازان خود از آنها استفاده کردهاند: استقامت، عزم، ابتکار عمل و «رفاقت». برای عثمانیها، این یک استراحت کوتاه در زوال امپراتوری آنها بود. اما ظهور مصطفی کمال (که بعدها به آتاتورک معروف شد) به عنوان یکی از چهرههای برجسته این لشکرکشی، به تأسیس ترکیه مدرن نیز منجر شد.
تلفات عثمانی ها : 56 هزار نفر کشته
نبرد یوتلند

نبرد یوتلند (۳۱ مه - ۱ ژوئن ۱۹۱۶) بزرگترین نبرد دریایی جنگ جهانی اول بود. این تنها باری بود که ناوگانهای جنگی «درِدنوت» بریتانیا و آلمان واقعاً با هم درگیر شدند.
ناوگان دریای آزاد آلمان امیدوار بود با کمین کردن ناوگان بزرگ بریتانیا در دریای شمال، نیروی دریایی سلطنتی را تضعیف کند. دریاسالار آلمانی، راینهارد شیر، قصد داشت هم نیروی رزمناو دریایی دریاسالار سر دیوید بیتی و هم ناوگان بزرگ دریاسالار سر جان جلیکو را به دام بیندازد.
یوتلند یک نبرد خونین و گیجکننده بود که ۲۵۰ کشتی و حدود ۱۰۰۰۰۰ نفر در آن شرکت داشتند. درگیریهای اولیه بین نیروی بیتی و ناوگان دریای آزاد منجر به از دست رفتن چندین کشتی شد. آلمانیها به ناو پرچمدار بیتی، اچاماس لیون، آسیب رساندند و اچاماس ایندیفتیبل و اچاماس کوئین مری را غرق کردند که هر دو با نفوذ گلولههای آلمانی به انبار مهماتشان منفجر شدند.
بیتی عقبنشینی کرد تا اینکه جلیکو با ناوگان اصلی از راه رسید. آلمانیها که اکنون از نظر تسلیحاتی ضعیفتر بودند، به سمت خانه برگشتند. اگرچه نتوانستند به پیروزی قاطعی که هر دو طرف به آن امیدوار بودند، دست یابند، اما این نبرد تسلط دریایی بریتانیا را تأیید کرد و کنترل آن را بر خطوط کشتیرانی تضمین کرد و به بریتانیا اجازه داد محاصرهای را که در شکست آلمان در سال ۱۹۱۸ نقش داشت، اجرا کند.
بریتانیاییها ۱۴ کشتی و بیش از ۶۰۰۰ نفر را از دست دادند، اما روز بعد دوباره آماده اقدام بودند. آلمانیها که ۱۱ کشتی و بیش از ۲۵۰۰ نفر را از دست داده بودند، از نابودی کامل اجتناب کردند، اما دیگر هرگز کنترل بریتانیا بر دریای شمال را به طور جدی به چالش نکشیدند.
نبرد وردون

نبرد وردون (۲۱ فوریه - ۱۸ دسامبر ۱۹۱۶) طولانیترین نبرد جنگ جهانی اول بود. همچنین یکی از پرهزینهترین نبردها بود. این نبرد در فوریه ۱۹۱۶ با حمله آلمان به شهر مستحکم وردون فرانسه آغاز شد، جایی که نبردهای تلخ در بیشتر سال ادامه یافت.
بمباران ده ساعته آغازین، تمرکز بیسابقهای از قدرت آتش را به همراه داشت و اگرچه فرانسویها مجبور به عقبنشینی شدند، اما شکست نخوردند. در تابستان، آلمانیها پس از آنکه بریتانیاییها و روسها حملات خود را در جاهای دیگر آغاز کردند، مجبور شدند قدرت خود را در وردون کاهش دهند.
فرانسویها در پاییز زمینهای از دست رفته را بازپس گرفتند و از طریق مدیریت دقیق ارتش خود، تدارکات کارآمد و انعطافپذیری سربازانی که برای میهن خود میجنگیدند، فرانسویها قبل از پایان سال به یک پیروزی دفاعی دست یافتند.
آلمانیها بیش از ۴۳۰،۰۰۰ کشته یا زخمی و فرانسویها تقریباً ۵۵۰،۰۰۰ نفر را از دست داده بودند. آسیب روحی این شکست نه تنها بر تصمیمگیریهای سیاسی و نظامی فرانسه در طول و پس از جنگ تأثیر گذاشت، بلکه تأثیر ماندگاری بر آگاهی ملی فرانسه نیز داشت.
وردون همچنین پیامدهای استراتژیک جدی برای بقیه جنگ داشت. متفقین قصد داشتند آلمان را از طریق یک سری حملات هماهنگ و بزرگ شکست دهند، اما حمله آلمان به وردون تعداد نیروهای فرانسوی موجود را به شدت کاهش داد. بریتانیا و امپراتوری آن باید «فشار بزرگ» را در جبهه غرب رهبری میکردند.
نبرد سم

نبرد سم (۱ ژوئیه - ۱۸ نوامبر ۱۹۱۶) عملیاتی مشترک بین نیروهای بریتانیا و فرانسه بود که با هدف دستیابی به پیروزی قاطع بر آلمانیها در جبهه غربی انجام شد. برای بسیاری در بریتانیا، این نبرد همچنان دردناکترین و بدنامترین بخش جنگ جهانی اول است.
در دسامبر ۱۹۱۵، فرماندهان متفقین برای بحث در مورد استراتژیهای سال آینده تشکیل جلسه دادند و توافق کردند که در تابستان ۱۹۱۶ حمله مشترکی را در منطقه رودخانه سم آغاز کنند. فشار شدید آلمان بر فرانسویها در وردون در طول سال ۱۹۱۶، اقدام در سم را به طور فزایندهای ضروری کرد و به این معنی بود که بریتانیاییها نقش اصلی را در این حمله بر عهده خواهند گرفت.
آنها با استحکامات آلمانی روبرو شدند که طی ماههای متمادی با دقت طراحی شده بودند. با وجود بمباران هفت روزه قبل از حمله در ۱ ژوئیه، بریتانیاییها به موفقیت سریعی که رهبری نظامی آنها برای آن برنامهریزی کرده بود، دست نیافتند و سم به یک نبرد فرسایشی بینتیجه تبدیل شد.
در طول ۱۴۱ روز بعدی، بریتانیاییها حداکثر هفت مایل پیشروی کردند. بیش از یک میلیون نفر از همه طرفها کشته، زخمی یا اسیر شدند. تلفات بریتانیاییها در روز اول - که بالغ بر ۵۷۰۰۰ نفر بود و ۱۹۲۴۰ نفر از آنها کشته شدند - آن روز را به خونینترین روز در تاریخ نظامی بریتانیا تبدیل کرد.
سُم، مانند وردون برای فرانسویها، جایگاه برجستهای در تاریخ بریتانیا و حافظه عمومی دارد و نمایانگر شکست و بیفایدگی آشکار جنگ است. اما حمله متفقین به سُم یک ضرورت استراتژیک بود که برای برآوردن نیازهای یک اتحاد بینالمللی انجام شد. فرماندهان بریتانیایی درسهای دشوار اما مهمی را در سُم آموختند که به پیروزی نهایی متفقین در سال ۱۹۱۸ کمک کرد.
بروسیلوف

ارتش روسیه در سال اول جنگ متحمل شکستهای سنگینی شده بود، اما حمله بروسیلوف (۴ ژوئن - ۲۰ سپتامبر ۱۹۱۶) موفقترین حمله روسیه - و یکی از موفقترین عملیاتهای نفوذی - در جنگ جهانی اول بود.
این حمله که به نام فرمانده روسی، الکسی بروسیلوف، که رهبری آن را بر عهده داشت، نامگذاری شده بود، از تاکتیکهایی استفاده کرد که در جبهه غربی نیز موفقیتآمیز بودند. بروسیلوف از بمباران توپخانهای کوتاه و شدید و شوک به سربازان برای بهرهبرداری از نقاط ضعف استفاده کرد و به بازگرداندن عنصر غافلگیری به حمله کمک کرد.
این حمله با حمله بریتانیا به سم همزمان شد و بخشی از تلاش برای کاهش فشار نه تنها بر فرانسویها در وردون، بلکه بر کل جبهه غربی بود. حمله روسیه همچنین نیروهای اتریش-مجارستان را از جبهه ایتالیا دور کرد و فشار بیشتری بر ارتش اتریش-مجارستان که از قبل تحت فشار و به طور فزایندهای تضعیف شده بود، وارد کرد.
آلمان مجبور شد برای حمایت از متحد خود، نیروها را به جبهه شرقی هدایت کند. این بخشی از الگوی نوظهور وابستگی فزاینده اتریش-مجارستان به آلمان بود که به نوبه خود فشاری بر منابع آلمان وارد میکرد.
روسها هرگز نتوانستند موفقیت بروسیلوف را تکرار کنند. این آخرین حمله بزرگ آنها در طول جنگ بود و منجر به تضعیف کلی - چه از نظر نظامی و چه از نظر سیاسی - روسیه و اتریش-مجارستان شد. جنگ ناآرامیهای سیاسی و اجتماعی را دامن زد و منجر به انقلاب و در نهایت فروپاشی کامل ارتش روسیه شد.
نبرد پسندال

نبرد سوم ایپر (۳۱ ژوئیه - ۱۰ نوامبر ۱۹۱۷) به نمادی از وحشت مرتبط با جنگ در جبهه غرب تبدیل شده است. این نبرد اغلب با نام روستایی که در آن به اوج خود رسید - پاسچندال - شناخته میشود.
منطقه اطراف شهر بلژیکی ایپر، در طول جنگ، یک میدان نبرد کلیدی بود. تا سال ۱۹۱۷، نیروهای بریتانیایی در آنجا تلفات مداومی متحمل میشدند و یک منطقه برجسته را در محاصره زمینهای مرتفعتر در اختیار داشتند.
سر داگلاس هیگ قصد داشت از این موقعیت ضعیف خارج شود و با تصرف یک تقاطع راهآهن مهم در چند مایلی شرق، کل موقعیت آلمان در فلاندر را تضعیف کند. در صورت موفقیت در این امر، او امیدوار بود که پایگاه زیردریایی آلمان در بروژ را تهدید کند، زیرا کارزار زیردریاییهای آلمانی، بریتانیا را با شکست تهدید میکرد.
عملیات مقدماتی برای تصرف رشتهکوه مسینز یک موفقیت چشمگیر بود، اما آلمانیها تا زمان آغاز نبرد اصلی در ۳۱ ژوئیه، موقعیت خود را تقویت کرده بودند. حملات اولیه به دلیل برنامههای بیش از حد بلندپروازانه و بارانهای نامتعارف شکست خورد. زهکشی میدان نبرد پست در اثر بمباران از بین رفته بود و شرایط گلآلودی ایجاد کرده بود که حرکت را دشوار میکرد.
خشکتر شدن هوا در ماه سپتامبر، نیروهای بریتانیایی را قادر ساخت تا در این مرحله از حمله، پیشرفت بهتری داشته باشند. این امر، روحیه آلمانیها را تضعیف کرد، چرا که آنها پاسخی برای تاکتیکهای «بگیر و نگه دار» بریتانیاییها مبنی بر تصرف بخشهای محدودی از مواضع آلمان و حفظ آن در برابر ضدحملههایی که تلفات بیشتری برای ارتش آلمان به همراه داشت، نداشتند.
این دوره، هیگ را تشویق کرد تا در ماه اکتبر به حمله ادامه دهد. اما باران دوباره شروع شد و شرایط بار دیگر رو به وخامت گذاشت. اگرچه کاناداییها سرانجام در 10 نوامبر، رشته کوه پاسچندال را تصرف کردند، اما راه آهن حیاتی هنوز پنج مایل دورتر قرار داشت. حمله لغو شد. بسیاری از سربازان کاملاً احساس ناامیدی میکردند و اعتماد دولت به هیگ به پایینترین حد خود رسیده بود. هر دو طرف تلفات سنگینی متحمل شده بودند، اما نیروی اعزامی بریتانیا (BEF) هیچ دستاورد استراتژیکی نداشت.
حملات بهاری آلمان

حملات بهاری آلمان (۲۱ مارس - ۱۸ ژوئیه ۱۹۱۸) نشان دهنده یک قمار حساب شده برای آلمان در تلاش برای تغییر موازنه در جبهه غرب برای همیشه بود. عملیات «مایکل»، اولین حمله، در صبح مرطوب و مه آلود ۲۱ مارس ۱۹۱۸ آغاز شد. نیروهای بریتانیایی و متفقین با تمرکز عظیمی از توپخانه، گاز، دود و پیاده نظام آلمان مواجه شدند. ارتش آلمان به دستاوردهای بیسابقهای در مقیاس مایل و نه یارد دست یافت.
آلمان پس از شکست روسیه، تمام منابع خود را در جبهه غرب متمرکز کرده بود. در مقابل آنها، نیروهای خسته متفقین قرار داشتند که به مدت سه سال عمدتاً در حالت تهاجمی بودند، دفاع خود را به طور کامل سازماندهی نکرده بودند و شروع به رنج بردن از کمبود نیروی انسانی کرده بودند.
در مواجهه با این یورش، خط متفقین خم شد اما شکسته نشد. نبرد به طور غیرمعمولی باز شد زیرا گروههای کوچکی از مدافعان سعی در کند کردن پیشروی آلمان داشتند. چنین وضعیتی بود که در ۱۱ آوریل، فیلد مارشال سر داگلاس هیگ، دستور ویژهای صادر کرد و با استفاده از عبارت «به دیوار پشت میکنیم» نبردهای ناامیدانه اما مصممانهای را که باید ادامه مییافت، خلاصه کرد.
اما اگرچه حملات آلمان موفقیتهای تاکتیکی بودند، اما شکستهای استراتژیک بودند. این پیشرویها هیچ هدف تعیینکنندهای جز ایجاد سوراخ در خط متفقین و در درجه اول هدف قرار دادن بریتانیاییها نداشتند. بزرگترین دستاوردها در جایی اتفاق افتاد که متفقین بیشترین تمایل را به عقبنشینی داشتند. تلفات آلمان، به ویژه در میان بهترین واحدها، زیاد بود. متفقین مارشال فردیناند فوش را به عنوان ژنرالیسیمو متفقین منصوب کردند تا دفاع متحد را بهتر هماهنگ کند. اوضاع شروع به تغییر کرد و تا اوایل تابستان، حملات آلمان متوقف شد.
نبرد آمیان

نبرد آمیان (۸ تا ۱۱ اوت ۱۹۱۸) آغاز نبرد صد روزه، یک دوره چهار ماهه از موفقیت متفقین را نوید داد. پس از جان سالم به در بردن از حملات بهاری آلمان، نیروهای متفقین ضدحمله خود را آغاز کردند و از تابستان ۱۹۱۸ به بعد، آنها دائماً در حال پیشروی بودند.
متفقین با تکیه بر تجربیات سخت گذشته، روشهای عملیاتی پیشرفتهای را توسعه داده بودند که به بهترین نحو از قدرت مادی در اختیارشان استفاده میکردند. نیروی اعزامی بریتانیا (BEF) در خط مقدم بود و روشهای علمی توپخانه و قدرت آتش انعطافپذیر پیادهنظام را با استفاده از تانکها و هواپیماها ترکیب میکرد. این روشهای تسلیحاتی ترکیبی قرار بود طرحی برای آینده ایجاد کنند.
اولین ضدحملههای متفقین در ماه ژوئیه آغاز شد و نبرد آمیان در ۸ اوت آغاز شد. آمادهسازیهای مخفیانه غافلگیری را تضمین کرد و BEF در آن روز هفت مایل پیشروی کرد - ژنرال آلمانی اریش لودندورف آن را به عنوان "روز سیاه" ارتش آلمان توصیف کرد. اما برخلاف حملات گذشته، متفقین اکنون میدانستند چه زمانی باید متوقف شوند. پس از چهار روز نبرد در آمیان، نبرد با کاهش اثرات آن متوقف شد و حمله جدیدی در جای دیگری آغاز شد. این الگو، الگویی برای موفقیت بود. مجموعهای از ضربات هماهنگ و کوبنده، نیروهای آلمانی را که به طور فزایندهای خسته شده بودند، به عقب راند.
حملات متفقین انعطافپذیر بود و از غافلگیری و تحرک و همچنین رویکرد روشمند سال ۱۹۱۷ در صورت لزوم برای شکستن خطوط دفاعی آلمان استفاده میکرد. تلفات هنوز قابل توجه بود، اما دستاوردها تعیینکننده بودند. تا نوامبر، ارتش آلمان دیگر نمیتوانست بجنگد. به میدانهای نبرد سال ۱۹۱۴ عقب رانده شده بود و فقط در یک جهت حرکت میکرد. جنگ صد روزه، شاهکاری چشمگیر از تسلیحات بود که منجر به پیروزی متفقین شد.
نبرد مجدو

نبرد مجدو (۱۹ تا ۲۵ سپتامبر ۱۹۱۸) آغاز آخرین حمله به رهبری بریتانیا در نبرد سینا و فلسطین بود. این نبرد با موفقیت سواره نظام، پیاده نظام، توپخانه، خودروهای زرهی و هواپیما را برای دستیابی به پیروزی قاطع بر ترکهای عثمانی و متحدان آلمانی آنها ترکیب کرد. این آغاز یک سری پیروزیهای مهم متفقین بود که در نهایت منجر به فروپاشی نیروهای ترک عثمانی و خروج نهایی آنها از جنگ شد.
در ۱۹ سپتامبر، نیروی اعزامی مصر (EEF)، تحت رهبری سپهبد بریتانیایی سر ادموند آلنبی، حملهای را علیه نیروهای عثمانی در شمال فلسطین و دره اردن آغاز کرد. نقشه آلنبی محاصره نیروهای عثمانی در حال تجدید قوا در منطقه اطراف مجدو و قطع مسیرهای فرار آنها بود. یک عملیات فریب موفق متفقین، نیروهای عثمانی را متقاعد کرده بود که حمله متفقین به سمت شرق خواهد بود و استحکامات عثمانی در فلسطین ساحلی را آسیبپذیر و در نهایت از نظر تعداد کمتر خواهد کرد.
این حمله با یک بمباران توپخانهای شدید اما کوتاه آغاز شد. نیروهای بریتانیا و کشورهای مشترکالمنافع در روز اول به سرعت با پیشروی بیش از 30 کیلومتر، خطوط دفاعی عثمانی را در هم شکستند. سپس سپاه سواره نظام صحرا به سرعت از شکافهای دفاعی عبور کرد تا نیروهای عثمانی را محاصره کند. ارتشهای هشتم و هفتم عثمانی تحت فشار حمله متفقین فرو ریختند و دهها هزار نفر تسلیم شدند.
پیروزی در مگیدو راه را برای دمشق باز کرد، جایی که نیروهای استرالیایی در 1 اکتبر وارد آن شدند. در هفتههای بعد، متفقین شهرهای مهم استراتژیک دیگری را تصرف کردند. در 30 اکتبر، امپراتوری عثمانی به دنبال توافق صلح با متفقین بود و آتشبس در مودروس امضا شد و خصومتها در ساعت 12 ظهر روز بعد متوقف شد. این نیز پس از شکست نیروهای ترکیه توسط بریتانیا و متحدانش در بینالنهرین بود.
عکس های این پست اضافه میشود
|