نوخولا بچه ای بود که خیلی خیلی زرنگ بود و خیلی بازیگوش بود بازیکن مورد علاقه نوخولا مسی بود برای همین به جای اینکه پنالتی بزنه با توپ فوتبال دریبل میزد و کارای خلاقانه میکرد
برای همین شخصی به نام کریستین رونالدو ملقب به پنالدو ک در اونجا زندگی میکرد نوخولای بازیگوش رو دید که ی دروازه درست کرده و فوتبال بازی میکنه
رونالدو هر طور شده با پنالتی و دروازه خالی میخواست به هزار گل برسه برای اینکه بگه من بهترین بازیکن تاریخم
برای همین توپ نوخولا رو دزدید و گفت بیا ببینم بچه اون توپ مال منه
بعد نخولا گفت: برو پنالدو تو ی بی عرضه ای ک فقط پنالتی میزنی
بعد رونالدو با پا عوض کردن شعی کرد نوخولا رو دریبل بزنه ولی توپ رفت زیر پاش و لیز خورد
اینجا بود ک یهو شب شد
و کاراگاه پشندی و ساعد درحالی ک با چراغ قوه داشتن میگشتن اونجارو صدای نوخولا رو شنیدن ک میگفتن کمک کمک پنالدو میخواد منو بدزده
بعد کاراگاه پشندی گفت: پنالدو بیخود کرده تو محدوده ی کاراگاه پشندی
ساعد: قربان بریم خونه من گشنمه
کاراگاه پشندی: همین الان ۲۰ لقمه استیک خوردی کم بخور بجای اینکه هی به شکمت غذا میدی به عقلت بده
ساعد ناراحت شد
بعد پنالدو شروع کرد فرار و همزمان پنالتی میزد کاراگاه پشندی گفت وایسسساااا
و شروع کرد تیراندازی ولی دوست صمیمی رونالدو یعنی بدر هاری رونالدو رو برد ی گوشه تو بوته ها گفتش کریس باز چیکار کردی
رونالدو: توپ نوخولا رو دزدیدم پنالتی بزنم به هزار گل برسم
بدرود تو دروازه وایسا هر چی میزنم خلاف جهت بپر گل بشه
بعد بدرود وایساده تو دروازه رونالدو پنالتی بزنه ولی اسکندر از راه رسید
اسکندر سوار ی اسب خیلی قشنگ بود بعد پنالدو و بدرهاری از ترس میلرزیدن و برای عادی نشون دادن شرایط لبخند میزدن ولی نوخولا دویید گفت اسکندر اینا توپ منو دزدیدن
اسکندر: بیخود کرون دزدیدن
کاراگاه پشندی: الکساندر تو این وسط چی میگی این پرونده مال ماست
ساعد: بله کاراگاه راست میگه شما چرا خودتو انداختی وسط
اسکندر: الان من سمت چپ ایستادم تویی ک وسطی ایستادی
کاراگاه پشندی: تو لال شو بدتر هر چی حرف میزنی به ضرر خودمون میشه
بعد نوخولا رفت توپ از پنالدو بگیره پنالدو گفت بچه برو ببینم و سعی کرد نوخولا رو پرت کنه
برای همین اسکندر به سمت پنالدو حمله کرد بعد پنالدو گفت غلط کردم آقا اسکندر منو ببخش اصلا همه ظرفارو خودم میشورم
بدر: تو میری دستشویی دستای خودتو نمیشوری چی میگی
کاداگاه پشندی: دستاشو نمیشوره اونم تو منطقه ای ک کاراگاه مشندی اونجاست
ساعد: برا چی دستاتو نمیشوری پسر
کاداگاه پشندی دستا بالا
بعد نوخولا خیلی خوشحال بود پنالدوی بدجنس داره دستگیرمیشه
بعد بدر هاری گفت ببخشینش یکم مخش تعطیل دست خودش نیست
کاداگاه پشندی: حرف نزن تو ک خودت شریک جرمی ساعد برو حلوای اینارو بپز!
اسکندر: کاراگاه پشتدی فقط یجوری ببر دیگه میداشت نشه وگرنه کلامون میره تو هم
،کاراگاه : کلامون؟ هههه تو کلاه داری ولی من نداری
اسکندر: دستیارت ک داره
کاداگاه مشتدی: ساعد تا با این اسلحه نیومدم تو مغزت با اون کلاه منهدمش گردم اون کلاه مسخره رو وردار
پنالدو گفت من میخواستم به هزار گل برسم با پنالتی زدن
ساعد: خب توپ بچه رو چیکار داری به قدر بگو برات بادکنک باد گنه با همون پنالتی بزن
پنالدو: باد کرده بود ولی تا ۴ بعد از ظهر میخوابیدم و رخت خوابم جمع نمیکردم غضب کرد همرو ترکوند
نوخولا: کاراگاه پشندی اینو دستگیر کن
کاراگاه پشندی: همینکارو کردم ببین دستبند رو بعد تق همونجا دستبند رو زد
و بدر هاری تو دلش گفت آخی از دستش راحت شدم
اسکندر هم گفتش حالا شام مهمون ما بود خخ
کاراگاه پشندی: نرسی تو دایره کشفیات خودمون براش تیتاب گذاشتیم
ساعد: خدافظ
نوخولا : برام بستنی بخر کاراگاه
کاراگاه پشندی: خیلی خوشحالیم وای ما باید بریم تا این دراز رو تنبیه کنیم الکساندر برات میخره
ساعد: قربان حتما رییس به شما افتخار میکنه انقدر مسئولیت پذیری
کاراگاه : تنها مشکل من همین بود ک تو سر راهم سبز شدی
بعد به پنالدو گفت چرا وایسادی ی لگد انداخت گفت برو دیگه بشین تو ماشین
بعدش اسکندر برای نوخولا بستنی خریده و کلی با نوخولا بازی کرد و به نوخولا کمک کرد تا مسی رو پیدا کنه و ببینش. نوخولا با دیدن مسی خیلی خوشحال شد و دیگه نگران این نبود پنالدو با پنالتی اتک بزنه چون مسی و والدز کبیر بودن و کاراگاه پشندی و ساعد هم دستگیرش کرده بودن پنالدو رو