خاستگاه و شیوه دستیابی به قدرت
هر دو از طریق نارضایتی عمومی به قدرت رسیدند. هیتلر در آلمان پس از جنگ جهانی اول و در بحبوحه بحرانهای اقتصادی و سیاسی ظهور کرد. ترامپ نیز از موج خشم علیه نخبگان سیاسی و طبقه حاکم در آمریکا بهره برد. آنها خود را به عنوان صدایی علیه سیستم و «منجی» مردم معرفی کردند. هردو از دموکراسی به عنوان ابزاری برای رسیدن به قدرت استفاده کردند. هیتلر به روش قانونی به مقام صدر اعظمی رسید و ترامپ نیز با پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری، به کاخ سفید راه یافت.
سخنرانیهای عمومی و رسانه
هر دو به جای استفاده از رسانههای سنتی، از روشهای مستقیم و پرشور برای ارتباط با هواداران خود استفاده میکردند. هیتلر با سخنرانیهای پرحرارت در تجمعات بزرگ، احساسات جمعیت را برمیانگیخت. ترامپ نیز به طور مشابه، با تجمعات بزرگ و استفاده بیسابقه از شبکههای اجتماعی، به ابزاری برای انتشار پیامهای خود دست یافت. هر دو از رسانههای جریان اصلی (Mainstream Media) به عنوان «دشمن مردم» یاد میکردند و آنها را به انتشار اخبار جعلی متهم مینمودند. این رویکرد به آنها اجازه میداد تا اعتبار مخالفان خود را زیر سوال ببرند و روایتهای خود را مستقیماً به هواداران منتقل کنند.
ابزارسازی نظام قضایی و قانون
هر دو رهبر، نظام قضایی و قانون را نه به عنوان نهادهای مستقل، بلکه به عنوان ابزاری برای تعقیب مخالفان و مصونیت بخشیدن به خود و متحدانشان دیدند. هیتلر با تصفیه قضات و ایجاد "دادگاههای مردمی" تحت کنترل نازیها، قانون را کاملاً در خدمت ایدئولوژی حزب قرار داد. ترامپ نیز بهطور مکرر نظام قضایی آمریکا (از وزارت دادگستری تا دیوان عالی) را زمانی که علیه او حکم میدادند، "مغرض" و "سیاسی" خواند و خواستار پیگرد قانونی رقبایش شد. این نگرش، اصل بنیادین برابری در برابر قانون را تخریب میکند و عدالت را به ابزاری برای انتقامجویی و تحکیم قدرت تبدیل مینماید.
ناسیونالیسم و بیگانهستیزی
ناسیونالیسم افراطی و تأکید بر برتری ملت خودی، بخش اصلی ایدئولوژی هر دو بود. هیتلر با ترویج برتری نژاد آریا، بیگانهستیزی را به اوج رساند و به دنبال گسترش فضای حیاتی آلمان بود. ترامپ نیز با شعار «اول آمریکا» (America First)، به سیاستهای حمایتی و ضد مهاجرتی روی آورد و بر تقویت مرزها و بیرون راندن مهاجران غیرقانونی تأکید کرد. هر دو تلاش کردند تا یک «دشمن خارجی» را برای متحد کردن هوادارانشان معرفی کنند. همانطور که هیتلر غیرسفیدها را کثیف میدانست، ترامپ هرکس که خودی نباشد را جنایتکار معرفی میکند و حتی در تلاش است تا با کمک سیستم خشن و فراقانونی ICE به خشنترین شکل انسانیت آنها را نفی کند.
برهم زدن هنجارهای دموکراتیک
هر دو در دوران قدرت خود، به شکلی بیسابقه، هنجارهای دموکراتیک را به چالش کشیدند. هیتلر به تدریج نهادهای دموکراتیک جمهوری وایمار را تضعیف کرد و به دنبال قدرت نامحدود بود. اقدامات او شامل از بین بردن آزادیهای مدنی و قانونشکنی بود. ترامپ نیز در دوران ریاست جمهوری خود، به نهادهای دموکراتیک مانند سیستم قضایی، انتخابات و سرویسهای اطلاعاتی حمله کرد و آنها را به توطئه علیه خود متهم نمود. این رویکرد اعتماد عمومی به این نهادها را تضعیف کرد. شیوهای که در دوره دوم ریاست جمهوری او با سرعت بیشتری در جریان است.
استفاده از خشونت و تهدید
هیتلر به طور علنی از خشونت و تهدید به عنوان ابزاری سیاسی استفاده میکرد و حزب نازی او دارای شاخه شبهنظامی بود که مخالفان را سرکوب میکرد. ترامپ به طور مستقیم به خشونت متوسل نشد، اما به طور ضمنی و با لحنی تحریکآمیز از هواداران خود خواست که در برابر مخالفان بایستند. حمله به کنگره در ۶ ژانویه ۲۰۲۱ توسط برخی از هوادارانش، مثالی از این تحریکات بود که منتقدان آن را به عنوان تلاشی برای برهم زدن روند انتقال قدرت و یک اقدام شورشگونه تلقی کردند. در این زمان گروهی از راستهای افراطی به کنگره آمریکا و نظامیانی که قصد دفاع از آن را داشتند، با سلاح سرد و گرم حمله کردند. ترامپ در بازگشت به کاخ سفید این گروه را عفو کرد.
مشکلات با اقلیتها
شباهت نظری ترامپ و هیتلر در مورد اقلیتهای جنسی، بر محور ایدئولوژی ملیگرایی افراطی و تعریف یک "هنجار اجتماعی آرمانی" است. هر دو، با تعریف یک "ما"ی غالب (نژاد برتر آریایی در نازیسم، یا جنبش "America First" و محافظهکاری مسیحی در ترامپیسم)، اقلیتهای جنسی را به عنوان "دیگری" یا "تهدید" برای این آرمان تصویر کردند. نازیها با تئوریهای نژادپرستانه، همجنسگرایان را "منحط" و ناقصکننده سلامت ملت میدانستند و آنان را به طور سیستماتیک در اردوگاهها نابود کردند. ترامپ نیز با حمایت از جناحهای محافظهکار، حقوق تراجنسیتیها (مانند خدمت در ارتش) را محدود کرد و با گفتمان ضد LGBTQ+، آنان را خطری برای "ارزشهای خانواده سنتی" قلمداد نمود.
مخالفت بیچونوچرا با حق سقط جنین
شباهت ترامپ و هیتلر در مسئله تولد و سقط جنین، بر محور ایدئولوژی جمعیتی ملیگرایانه استوار است. هر دو با ترس از "انحطاط جمعیتی" و نیاز به افزایش تعداد "جمعیت مطلوب" (نژاد برتر آریایی در نازیسم، یا پایگاه محافظهکار سفیدپوست در گفتمان ترامپ)، سیاستهای تشویق فرزندآوری و محدودیت سقط جنین را پیش بردند. هیتلر با ایدئولوژی "زنان به عنوان مادران قهرمان" و اعطای نشان مادر، تولیدمثل را به یک وظیفه ملی برای نژاد برتر تبدیل کرد. به طور مشابه، ترامپ و متحدانش با شعار "زندگی جنینی" و محدود کردن حقوق سقط جنین (مانند انتصاب قضات مخالف سقط)، افزایش جمعیت را با ملیگرایی پیوند دادند. هدف اصلی در هر دو مورد، تقویت کمی و کیفی جمعیتی است که پایگاه قدرت آنها محسوب میشود و کنترل بر بدن زنان را به عنوان ابزاری برای تحقق اهداف سیاسی در نظر میگیرد.
حامیان سرسپرده
وفاداری فراقانونی و فراعقلانی MAGA، بیش از آنکه مبتنی بر عملکرد خاص سیاسی باشد، بر پایه هویتیابی استوار است. ترامپ برای هوادارانش نه یک سیاستمدار، که نمادی از اعتراض به سیستم حاکم، نخبگان سیاسی و رسانههای جریان اصلی است - برای برخی دیگر هم مسیحی است که دوباره به زمین برگشته تا آنها را از شر بیخدایان خلاص کند. رسانههای وفادار مانند "فاکس نیوز" این روایت را تقویت کرده و هر اشتباه یا نقض وعده را یا انکار میکنند، یا آن را به عنوان "مقابله با دشمنان" توجیه مینمایند. در این پارادایم، "حق بودن" ترامپ اهمیتی ندارد؛ مهم حفظ نماد او در برابر حملاتی است که هواداران، خود را هدف آن میبینند. این وفاداری شخصیشده، مشابه ویژگیهای "فرقهای" است.
مشابه این وضعیت، در مورد هیتلر و نازیها صدق میکرد. برای بسیاری از هوادارانش، هیتلر یک سیاستمدار نبود، بلکه نماد نجات آلمان از خفت معاهده ورسای، بحران اقتصادی و هرجومرج وایمار بود. وفاداری به او فراتر از عقلانیت سیاسی، به یک وظیفه ایدئولوژیک و عاطفی تبدیل شده بود. رسانههای نازی مانند "دِر آنگریف" هر شکست یا انتقادی را به توطئه دشمنان داخلی و بینالمللی (یهودیان، کمونیستها) نسبت میدادند. در این نگاه، شخص هیتلر به یک اسطوره مقدس تبدیل شد که حمایت از او فارغ از عملکردش، نشانه میهنپرستی محسوب میشد.
تأثیر و پیامدها
در نهایت، بزرگترین تفاوت در پیامد اقدامات آنهاست. هیتلر نه تنها دموکراسی آلمان را از بین برد، بلکه نظامی توتالیتر بنا نهاد که منجر به جنگی جهانی و مرگ میلیونها انسان در هولوکاست شد. در مقابل، با وجود تمام تلاشهای ترامپ برای به چالش کشیدن هنجارها، سیستم دموکراتیک آمریکا (شامل دادگاهها و قانون اساسی) تاکنون در برابر اقدامات او مقاومت کرده و قدرت او تا حدی محدود شده است. با این حال ماجراهای اخیر از جمله تلاش برای بیکار کردن یک کمدین و برنامهاش یا تهدید رسانهها و خبرنگاران نشان میدهد که ترامپ قصد پیشروی برای نابودی دموکراسی را دارد.