کوبا پیش از کاسترو؛ این جزیره مشخصهٔ یک نظام سرمایهداری وابسته بود که در آن ایالات متحده نفوذ مطلق اقتصادی و سیاسی داشت. سرمایهٔ آمریکا بخشهای کلیدی چون تولید شکر (محصول اصلی)، برق، مخابرات، و صنعت گردشگری فاسد (کازینوها و هتلها) که اغلب توسط مافیای آمریکا اداره میشد، را کنترل میکرد. این ساختار اقتصادی منجر به یک شکاف طبقاتی عمیق شد: یک الیت کوچک ثروتمند شهری در رفاه (که غالباً در خدمت منافع آمریکا بودند) در مقابل فقر و بیسوادی گسترده در میان جمعیت روستایی (کمپهسینوسها) و کارگران مزارع نیشکر. دیکتاتوری فولخنسیو باتیستا اساساً رژیمی بود که تضمینکنندهٔ ثبات و حداکثر سود برای این شرکتهای سرمایهداری آمریکایی از طریق سرکوب وحشیانه هرگونه جنبش اعتراضی و اصلاحطلبانه بود.
جزیرهٔ فساد و سرمایه: کوبای پیش از انقلاب و ریشههای قیام
کوبا در دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰، از نظر ظاهری، مقصدی لوکس و خیرهکننده برای ثروتمندان آمریکایی بود؛ اما در زیر این ظاهر براق، یک سیستم سیاسی-اقتصادی کاملاً فاسد پنهان شده بود که منافع طبقهٔ کوچک حاکم کوبایی و شرکتهای بزرگ آمریکایی را تأمین میکرد. جنبهای از این ماجرا را در فیلم گادفادر 2 دیدهاید.

۱. تبدیل کوبا به زمین بازی سرمایهداری آمریکا
پس از استقلال کوبا از اسپانیا (که با دخالت مستقیم ایالات متحده در سال ۱۸۹۸ به دست آمد)، کوبا عملاً به یک کشور وابسته (Client State) تبدیل شد. مهمترین عامل سلطه، متمم پلات (Platt Amendment) بود که تا سال ۱۹۳۴ به آمریکا حق مداخله نظامی در امور کوبا را میداد و این کشور را وادار به فروش زمین به شرکتهای آمریکایی میکرد.
الف. تسلط اقتصادی و انحصار شکر
انحصار شکر: اقتصاد کوبا تقریباً بهطور کامل به تولید شکر وابسته بود. بیش از ۷۵ درصد زمینهای قابل کشت شکر و کارخانههای تولید آن، مستقیماً متعلق به شرکتها و شهروندان آمریکایی بود. این شرکتها، تعیینکنندهٔ قیمت و میزان تولید بودند و هرگونه نوسان در بازار جهانی شکر، مستقیماً زندگی میلیونها کوبایی را به تباهی میکشاند.
سرمایهگذاریهای دیگر: علاوه بر شکر، بانکها، معادن، کارخانههای تنباکو، تأسیسات برق، تلفن و خطوط راهآهن کوبا نیز در تملک و کنترل سرمایهگذاران آمریکایی بود. این تسلط انحصاری، مانع از توسعهٔ صنایع ملی و ایجاد طبقهٔ متوسط قوی کوبایی شد.
خروج ثروت: سودهای هنگفت حاصل از این فعالیتها، بهجای سرمایهگذاری مجدد در زیرساختهای کوبا یا افزایش رفاه عمومی، بهطور سیستماتیک از کشور خارج میشد و به آمریکا سرازیر میگشت.
ب. نفوذ مافیای آمریکا و تبدیل کوبا به مرکز قمار
یکی از تاریکترین ابعاد کوبای پیش از انقلاب، تبدیل شدن هاوانا به بهشت مافیای سازمانیافتهٔ آمریکا بود:
همکاری با باتیستا: مافیای آمریکا، بهویژه چهرههایی مانند مِیِر لَنسکی (Meyer Lansky)، روابط بسیار نزدیکی با دیکتاتور وقت، فولخنسیو باتیستا، داشتند. باتیستا در ازای دریافت سهمهای کلان، به آنها اجازه میداد تا بدون هیچگونه نظارت قانونی در کوبا فعالیت کنند.

صنعت فساد: مافیا در قمارخانهها، کازینوها، کلوپهای شبانه و صنعت فحشا سرمایهگذاری کرد. هاوانا به مرکز تفریحات غیرقانونی و بیبندوباری برای آمریکاییهای ثروتمند تبدیل شده بود. این امر در حالی رخ میداد که اکثریت مردم کوبا در فقر زندگی میکردند و مجبور بودند در مزارع شکر کار کنند.
تضعیف حاکمیت: حضور مافیا، عملاً حاکمیت ملی را تضعیف کرد و نشان داد که قانون در کوبا، فقط در خدمت منافع مجرمان سازمانیافته و حامیان دولتی آنها است.
۲. جنایات رژیم باتیستا و بیعدالتی اجتماعی
فولخنسیو باتیستا، از سال ۱۹۵۲ تا ۱۹۵۹، با یک کودتای نظامی قدرت را در دست داشت و یک دیکتاتوری تمامعیار برقرار کرد. رژیم او ضامن اصلی منافع آمریکا و مافیا بود و برای حفظ این نظم، جنایات گستردهای مرتکب شد.
در دورهٔ پایانی قبل از انقلاب، رژیم باتیستا متهم به کشتار، شکنجه، و ناپدید شدن سیاسی بیش از ۲۰,۰۰۰ نفر از مخالفان بود که عمدتاً برای حفظ ساختار اقتصادی و منافع سرمایهداری و نفوذ آمریکا انجام شد. این تعداد، شامل هزاران مرگ ناشی از فقر مطلق، سوءتغذیه، و شرایط غیرانسانی مرتبط با استثمار اقتصادی در مزارع شکر نمیشود؛ بنابراین، در کل، تلفات جانی مستقیم و غیرمستقیم ناشی از این ساختار سرکوب و استثمار، دهها هزار نفر تخمین زده میشود.
الف. جنایات سیاسی و سرکوب
حکومت نظامی و لغو آزادیها: باتیستا قانون اساسی ۱۹۴۰ را لغو کرد و یک حکومت وحشت و سرکوب را نهادینه ساخت. هرگونه فعالیت سیاسی، تجمع و مخالفت با رژیم، با خشونت شدید پاسخ داده میشد. او این کار را با حمایت آمریکا انجام میداد.
قتلهای سازمانیافته: پلیس و ارتش باتیستا، بهطور مداوم، روشنفکران، دانشجویان، فعالان سیاسی و هر فردی که مشکوک به حمایت از قیام بود را شکنجه و اعدام میکردند. تعداد دقیق قربانیان هرگز مشخص نشد، اما وحشت حاکم بر شهرها، مردم را ناامید کرده بود.
حمایت آمریکا: در طول این سالها، دولت آمریکا (علیرغم آگاهی از فساد و جنایات) بهدلیل منافع اقتصادی و جنگ سرد، به حمایت نظامی و مالی از رژیم باتیستا ادامه داد.

ب. فقر و نابرابری اجتماعی
جنایت بزرگ دیگر، نابرابری شدید اقتصادی بود که باتیستا آن را تعمیق بخشید:
۳. چرا مردم با کاسترو همراه شدند؟
همراهی مردم با انقلاب کوبا (که توسط یک گروه چریکی کوچک به رهبری فیدل کاسترو و چه گوارا از کوههای سیرا ماسترا آغاز شد) ناشی از چهار عامل بود:
خستگی از فساد: مردم از فساد سیستمی دولت، پلیس و ارتش باتیستا خسته شده بودند. آنها میدیدند که منابع کشورشان صرف خوشگذرانی مافیا و ثروتمندان میشود.
وعدهٔ اصلاحات ارضی: مهمترین شعار کاسترو، اصلاحات ارضی و بازپسگیری زمینهای بزرگ (بهویژه از شرکتهای آمریکایی) و توزیع آن میان کشاورزان بود. این شعار مستقیماً به ریشهٔ فقر و نابرابری میپرداخت.
هویت ملی: انقلاب، با شعارهای قوی ناسیونالیستی علیه دخالت و سلطهٔ خارجی (عمدتاً آمریکا) همراه بود. این امر، غرور ملی کوباییها را که سالها تحت سایهٔ قدرتهای خارجی بودند، بیدار کرد.
شکست ارتش باتیستا: سرانجام، ارتش باتیستا که روحیهاش را از دست داده بود و در میان مردم منفور بود، در برابر حملات چریکها شکست خورد و در نهایت در ژانویه ۱۹۵۹، باتیستا فرار کرد و انقلاب پیروز شد.
پیروزی انقلاب کوبا بیش از هر چیز، واکنش شدید و اجتنابناپذیر یک ملت به سیستمی بود که در آن، سرمایهداری خارجی و دیکتاتوری داخلی، زندگی اکثر مردم را قربانی سود و قمار کرده بودند.
بنبست سیاسی و انتخاب اجباری
شرایط اقتصادی و سیاسی کوبا تحت سلطهٔ سرمایهداری وابسته و دیکتاتوری باتیستا، چنان محیط را به بنبست رسانده و راههای اصلاح قانونی را مسدود کرده بود که دیگر هیچ نیروی میانهرو یا جریان دموکراتیک برای ایجاد تغییر باقی نماند. این فشار شدید، جامعه را به شکلی تراژیک دو پاره کرد: در یک سو، مردم مجبور به پذیرش وضع موجود و دیکتاتوری خونین باتیستا بودند که حافظ منافع سرمایه و استثمار بود؛ و در سوی دیگر، تنها گزینهای که برای مقابله با این استثمار باقی مانده بود، حمایت از یک جریان رادیکال و اکستریم بود که اگرچه در ابتدا وعدهٔ عدالت میداد، اما در عمل به دیکتاتوری دیگری تحت رهبری فیدل کاسترو بدل شد. به این ترتیب، مردم کوبا در میان دو گزینهٔ تلخ، یعنی حامی یک خونخوار فعلی یا حامی یک دیکتاتور آینده، به انتخابی اجباری و دردناک محکوم شدند.
