امین اهل خراسان...یادمه رفیقم رو سال ۱۳۸۹ از مشهد کشوندن تهران یا کرج به بهانه یه شغل پردرآمد.نمیدونم چی بود.مثل شرکت های هرمی بود یا حالا هر چی. همون تایم کل محله ی ما عزادار شده بود بخاطر از دست دادن دوست مشترک و بچه محله مون تو تصادف که فقط ۲۲ سال داشت. حالا شما حسابش بکنید تو این شرایط که همه وحشتناک ناراحت و داغدار و تو شوک بودیم این رفیقم از تهران زنگ میزد ۲۰۰ هزار تومان بزن به کارتم!!! اون زمان به اندازه ی ۱۵ میلیون تومان حالا بود.پیله هم میکرد.بهش میگفتم دوست مون فوت کرده اصلا حالیش نمیشد میگفت فقط پول بده.به همه ی بچه ها زنگ زده بود و میگفت برام پول بریزین. طفلک خیلی آدم خوب و باشخصیت و با عزتی بود.اهل این کارها نبود .از اونجا مجبورش کرده بودن زنگ بزنه از همه پول بگیره.من که دیگه روم نشد ازش بپرسم چی به سرش اومده.خودش دوست نداشت صحبت کنه و بدست میومد از یادآوری اون اتفاق تلخ. دوست صمیمی و خیلی عزیزم بود.دوست نداشتم ناراحت بشه و ازش نپرسیدم.فقط از بقیه دوستان فهمیدم همچین اتفاقی افتاده.آخرم هم داداش کوچکش رفته بود تهران یا کرج و نجاتش داده بود.از جزئیاتش کلا بی خبر بودم و فقط همینو فهمیده بودم