بامداد خمار از محسن چاوشی
آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کز واقف ما نیست که از دیده چرا رفت
دور از رخ تو، دمبهدم از گوشه چشمم
سیلاب بَرِ اشک آمد و طوفان بلا رفت
از پای فِتادیم چو آمد غم هجران
در درد بمردیم چو از دست دوا رفت
بر شمع نرفت از گذر آتش دل، دوش
آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت