طرفداری | با شکست دوباره ایتالیا مقابل نروژ، آتزوری بازهم در مسیر صعود به جام جهانی، کاسهی چهکنم چهکنم به دست گرفت. وقتی سه دورهی پشت سرهم در یک بازهی حدوداً 10 ساله کار به اما و اگر و مسیرهای پیچیده پلیآف منتهی شود، مشکل از بازیکن و سرمربی و قرعهی بد نیست. مشکل، وجود «دایناسورها» است.
فعالان رسانهای ایتالیا، سران فوتبال کشورشان که سن بالایی دارند و سیستم مدیریتشان سنتی و قدیمی است را «دایناسور» خطاب میکنند، چون ساختار فوتبال این کشور، از مدیریت گرفته تا پرورش استعداد و تیمهای پایه همچنان به سبک «عصر دایناسورها» کار میکند. البته دایناسور بودن فقط اشاره به سن نیست، بیشتر به تفکر مربوط است. نرسیدن به دو جام جهانی متوالی برای سومین تیم پرافتخار تاریخ این تورنمنت گویا تلنگر مناسبی نبوده است.
جامپیرو ونتورا، سرمربی اسبق تیم ملی ایتالیا که نتوانست بلیت جام جهانی 2018 را کسب کند، اخیراً در مبرا کردن خودش گفته بود در گروه تیم من اسپانیا بود اما حالا ایتالیا نمیتواند بالاتر از سوئیس و نروژ قرار گیرد. ظاهراً این پیرمرد بیافتخار که از قحطالرجال سرمربی ایتالیا شده بود، چندان بیراه هم نمیگوید. بعد از حذف مقابل سوئد در پلیآف جام جهانی 2018، بحران روانی و ترس همیشه در مسابقات مقدماتی همراه تیم ملی ایتالیا بوده است و بارزترین نمونه، همان بازی عجیب مقابل مقدونیه شمالی بود که ایتالیا از نظر کیفی بهوضوح تیم بهتری بود اما همان ترسِ از نشدن و ضعف روانی، فاجعهی دیگری را رقم زد. احتمالا میپرسید پس قهرمانی یورو 2020 چه؟
شاید اگر ایتالیا در مسابقات مقدماتی جام جهانی، ضعیف، بدشانس و ترسو بوده، در یورو 2020 در اوج و آمادهترین حالت ممکنش بود و البته خوششانس هم بود که همهی اتفاقات بهنفعش رقم خورد. آن تیم غیر از عملکرد درخشان جانلوییجی دوناروما، رهبران بزرگی مثل جورجو کیه لینی و لئوناردو بونوچی را در تیمش میدید، لئوناردو اسپیناتزولا در آن تابستان بهترین فوتبال عمرش را بازی کرد و هرگز دیگر حتی نزدیک آن سطح هم نشد، مارکو وراتی بازیگردان و ریتمدهنده بسیار خوبی بود که دیگر فوتبال ایتالیا کسی مثل او را ندارد و البته فدریکو کیه زا نیز در اوج فوتبالش بود؛ کسی که در آن موقع میگفتند ارزشی بیش از 100 میلیون یورو دارد. ایتالیا غیر از دوناروما، الان هیچیک از این بازیکنان را در تیمش نمیبیند.
فدریکو کیه زا در یورو 2020 درخشید؛ اما واقعاً یک ستاره برای خط حمله کافی است؟
آن تورنمنت، تمام شد و رفت؛ درست مثل یونان 2004 که قهرمان اروپا شد و دیگر هیچ اثری روی فوتبال نداشت و مثل عراق 2007 که قهرمان آسیا شد و بعداً نه توانست آن عملکرد را در سطح قاره تکرار کند و نه به جام جهانی برسد. قهرمانی ایتالیا در یورو هم یک استفادهی صددرصدی از پتانسیل موجود بود؛ یک جرقه و اتفاق پر از سرخوشی که هیچ اثر بلندمدتی نداشت. کیه لینی و بونوچی قرار نبود تا ابد زوج خط دفاعی باشند، تضمینی هم وجود نداشت که پارگی رباط صلیبی، فوتبال تکستاره خط حمله ایتالیا را نابود نکند.
بعد از افتضاح جام جهانی 2018، تغییرات مدیریتی در رأس فدراسیون فوتبال ایتالیا قرار بود ساختارسازی کند اما خوابیدن در باد همان قهرمانی یورو باعث شده ایتالیا نسبت به همان 10 سال پیش درجا بزند. در دورهای که فرانسه چهار تیم کامل در اختیار دارد و اسپانیا نمیداند کدام هافبک درجه یکش را خط بزند، ایتالیا واقعاً غیر از جانلوییجی دوناروما هیچ بازیکن کلاس جهانیای در اختیار ندارد. نیکولو بارلا و الساندرو باستونی هم بازیکنان خوبی هستند، اما هیچوقت حتی یکسوم عملکردشان در اینتر را در تیم ملی نداشتهاند. در همان یورو 2020، عملکرد جورجینیو، وراتی و لوکاتلی نسبت به بارلا پررنگتر بود و باستونی که مثلاً قرار بود رهبر خط دفاع ایتالیا در دوران پسا بونوچی-کیه لینی باشد، همیشه از پراشتباهترین مدافعان آتزوری بوده است.
اوضاع خط حمله هم نیازی به تعریف ندارد؛ سالهاست که فریاد میزنند خط حمله ایتالیا فقیر است و نهتنها درجه دو، بلکه درجه سه شده است اما بازیکنان بد و بدتری روی کار میآیند. متئو رتگی که تا همین سه سال پیش در آرژانتین یک مهاجم ناشناخته بود و حالا در 26 سالگی فوتبال عربستان بازی میکند، بهترین مهاجم ایتالیاست. مویزه کین در یوونتوس یک سال بود که گل نزده بود اما امید گلزنی آتزوری است. بازیکنان نیمکتگرمکنی مثل جاکومو راسپادوری نیز اوضاعشان مشخص است. همهی امید ایتالیا برای درخشش در سالهای آینده به فرانچسکو پیو اسپوزیتوی 20 ساله است که روزنامههای ایتالیایی با قدرت روی باد کردن او مانور میدهند و در موردش از ارلینگ هالند سؤال میپرسند. باید ببینیم از او حداقل یک «چیرو ایموبیله» در میآید یا نه.
مویزه کین و متئو رتگی، بهترین مهاجمان کنونی ایتالیا هستند؛ در سایر تیمهای ملی مطرح، آیا اصلاً دعوت میشدند؟
با همهی این ضعفهایی که بارها تکرار شده، هیچ اقداماتی برای نسلسازی یا حداقل پرورش مهاجم خوب صورت نمیگیرد و اصلاحی در ساختار انجام نمیشود. فوتبال اسپانیا امروز موفق است چون بچهها از سن کم اصولی فوتبال را یاد میگیرند و با توپ دوست میشوند. در ایتالیا اما در سطوح پایه و پایین هم نتیجهگرایی نسبت به یادگیری مقدم است. در فوتبال اسپانیا، تیمهای ب باشگاههایی مثل رئال سوسیداد، رئال مادرید و بارسلونا بعضاً تا لیگ دسته دوم بالا میآیند و جوانان این تیمها، فوتبال بازی میکنند. گاهی هم به لیگ دسته پایین سقوط میکنند چون نتیجه برای آنها در اولویت نیست. در ایتالیا اما در سطوح پایینتر هم تفکر «نتیجه به هر قیمت» در کل ساختار رسوخ کرده و نتیجه این میشود که تیمها از سری آ تا سری دی ترجیح میدهند فسیلهای فوتبالی که باید در موزه نگهداری شوند را بهجای جوانان میدان دهند تا نتیجه بگیرند. یوونتوس هم به سبک تیمهای اسپانیایی برای خودش تیم دوم تشکیل داده اما بهنظر میرسد بهجای پرورش استعداد، هدف آنها دلالی و کسب سود از فروش آنهاست.
یک نمونهی دیگر از تفکر دایناسوری در تیم ملی ایتالیا، مربوط به انتخاب سرمربی است. لوچانو اسپالتی به هر دلیلی موفق نشد ایدههایش را در تیم ملی پیاده کند و فدراسیون ایتالیا بهجای استخدام یک سرمربی فنی یا باتجربه، تصمیم گرفت «دادزن» سر کار بیاورد. بعد از قطع همکاری با اسپالتی پس از باخت 3-0 به نروژ، سه گزینه برای سرمربیگری در تیم ملی ایتالیا مطرح شد؛ کاناوارو، دِ روسی و گتوزو. فدراسیون، بدترین گزینه از میان این گزینههای بد را برگزید.
گتوزو دقیقاً با چه دانشی سرمربی تیم ملی ایتالیا شد؟ کسی که بعد از ناکامی در میلان، ناپولی، والنسیا و مارسی (اصلاً اینها را یادتان میآمد؟) نهایتاً از هایدوک اشپیلت کرواسی اخراج شد، با تکیه بر عربده زدن و باد کردن رگ گردن و بدون ایده فنی مشخص، آتزوری را هدایت کرد. دل او خوش بود که ما 6 بازی متوالی را بردهایم و چرا نباید به جای فلان تیم آمریکای جنوبی مستقیماً راهی جام جهانی شویم؟ اما در حقیقت تیم این دایناسورِ جوان، حریفان بسیار ضعیفی داشت که همانها را هم بهلطف شانس شکست داد. به گفتهی الساندرو باستونی، گتوزو در بین نیمه بازی با اسرائیل که در نهایت 5-4 پیروز شدند، به او سیلی زد تا به خودش بیاید. سیلی؟ ببخشید، مگر الان در سال 2025 نیستیم؟
تمرین شاد و با نشاط ایتالیا برای برد حداقلی مقابل تیمهای درجه چهار اروپا
نروژ تیم بسیار خوبی است و نسل طلایی دارد، در این شکی نیست. اگر باخت 3-0 در اسلو را فاکتور بگیریم، نروژ توانست اسرائیل، استونی و مولداوی را گلباران کند. چرا ایتالیا نتوانست مولداوی که نروژ به آن 11 گل زد را با اختلافی بیش از 2-0 شکست دهد؟ حقیقت امر این است که زور ایتالیا بیش از این نیست. همانطور که به درستی برای گزارش مولداوی و ایتالیا تیتر زده شد؛ این ایتالیا در سطح پلیآف است، نه بیشتر و نه کمتر.
شاید در سال 2018 حضور چهرههای نمادینی مثل جانلوییجی بوفون میتوانست برای فوتبالدوستان جذابتر باشد. شاید غیبت قهرمان یورو 2020 در جام جهانی 2022 با حضور تیمهای ضعیفی مثل ولز به چشم آمد اما حقیقتاً دیگر دلسوزی برای نبود ایتالیا در جام جهانی 2026، توجیهی ندارد. ایتالیا نه سرمربی خوبی دارد، نه فوتبال چشمنوازی بازی میکند و نه حتی ستارهای دارد که دلخوش به دیدن او باشیم. شاید این بار به لطف استراتژی باد کردن رگ گردن، ایتالیا بتواند با بردن دو بازی به جام جهانی برسد اما احتمالاً هیچکس مشتاق دیدن این ایتالیا در جام جهانی نیست. حالا غبار غلیظی از آن ایتالیایی که میشناختیم روی خاطرات ما نقش بسته و برای زدوده شدن این گرد و غبارها، فقط یک راه چاره باقی است؛ دایناسورها در ایتالیا باید منقرض شوند.