طرفداری | مکان، مدرسهای در غرب لندن بود؛ هوا ابری، و حال و هوای جمع حاضر (برای چیزی شبیه اولین روز یک سال تحصیلی تازه) به شدت سنگین و پرتنش.
این رویداد رسمی سازمان لیگ برتر برای آغاز فصل ۱۶-۲۰۱۵ بود. ادی هاو در رأس هیئتی از بورنموث حضور داشت؛ همگی با چشمانی از سر شوق و هیجان، در آستانهٔ نخستین فصل حضورشان در بالاترین سطح فوتبال انگلیس دیده میشدند. اعضای سوانزی سیتی هم با حال و هوایی خوب در محل حاضر شده بودند. اما کاروان قهرمان فصل قبل، چلسی؟ اصلاً چنین نبود.
سه ماه پس از آنکه ژوزه مورینیو چلسی را به قهرمانی لیگ رسانده بود، او با چهرهای در هم، در آنجا حضور داشت. هنگام نشستن پای گفتوگو با گروه کوچکی از خبرنگاران، این حس را منتقل میکرد که ترجیح میدهد تقریباً هر جای دیگری باشد جز آنجا. حتی پرسشهای ملایم دربارهٔ چشمانداز تیمش برای دفاع از عنوان قهرمانی، با واکنشهایی تلخ یا محتاطانه روبهرو میشد. وقتی پرسیده شد «از ترکیب تیم راضی هستی، ژوزه؟» پاسخ داد: «نمیخواهم به آن فکر کنم».
فردای همان روز، او قرارداد چهار سالهٔ جدیدی امضا کرد. در بیانیهای گفت که خیلی خوشحال است از اینکه میداند برای مدت طولانی در آنجا خواهد ماند.
اما چهار ماه بعد، کارش تمام شد؛ پس از کسب تنها چهار پیروزی در ۱۶ بازی نخست، چلسی یک امتیاز بالاتر از منطقهٔ سقوط، در ردهٔ شانزدهم جدول قرار داشت و مورینیو اخراج شد. سرنوشت او در شکست تلخ مقابل لسترسیتی رقم خورد؛ همانجا که او بازیکنانش را به «خیانت» به زحماتش در زمین تمرین متهم کرد. رابطهٔ او با چند نفر از ستارههای تیم قهرمان به طور کامل فرو پاشیده بود. واژهای که مایکل امنالو، مدیر فنی باشگاه، برای توضیح دلیل اخراج موفقترین مربی تاریخ چلسی استفاده کرد این بود: «ناسازگاریِ محسوس».
این همان فصلی بود که در آن، جدال ناخوشایند مورینیو با پزشک چلسی، اوا کارنیرو، رخ داد؛ فصل تنشهای پنهان میان مربی و ادن هازارد و برخی دیگر؛ فصل مصاحبهٔ مشهور «ترجیح میدهم حرف نزنم» که اکنون سوژهٔ هزاران میم اینترنتی است. همان فصلی که مورینیو گفت او و بازیکنانش فقط اسم مدافع عنوان قهرمانی لیگ برتر را یدک میکشند.
او پیش از اخراج، در مصاحبهای در لستر گفت: «فکر نمیکنم در این لحظه آنها احساس کنند بازیکنان تراز اولی هستند یا ستارهاند. باید به ساندرلند و واتفورد نگاه کنند و بگویند ما در سطح شما هستیم. من دیگر فوق ستاره نیستم؛ قهرمان جهان یا قهرمان لیگ برتر نیستم. در این لحظه، همسطح شما هستم».
ژوزه مورینیو در پاییز پر آشوب سال ۲۰۱۵
در یکی-دو ماه اخیر، همزمان با اینکه لیورپول در ۵ مورد از ۶ بازی اخیر لیگ برتری شکست خورده و در مجموع ۷ باخت از ۹ بازی را تجربه کرده است، برخی از ما به این فکر افتادهایم که آخرینبار چه زمانی یک تیم قهرمان، چنین سقوطی را تجربه کرده بود. پاسخ، البته، همین پارسال است؛ زمانی که منچسترسیتی، قهرمان چهار فصل قبلی، شروعی خوب داشت اما درست مانند لیورپولِ این فصل، ناگهان به سراشیبی شدیدی افتاد. آنها پیش از کریسمس، ۶ شکست در ۸ بازی لیگ، و ۹ باخت در ۱۲ مسابقه طی کل رقابتها داشتند. البته در نیم فصل دوم اوج گرفتند و در نهایت با ۷۱ امتیاز سوم شدند؛ بیست امتیاز کمتر از فصل پیش از آن.
قبلتر، لیورپولِ فصل ۲۱-۲۰۲۰ را داشتیم؛ فصلی که ۶ شکست در ۷ بازی (و تنها ۳ پیروزی در ۱۴ مسابقه) آنان را به ردهٔ سوم رساند؛ ۳۰ امتیاز کمتر از فصلی که قهرمان شده بودند. حتی در فصلی که منچسترسیتی پشت سر لیورپول نایب قهرمان شد (۲۰-۲۰۱۹)، افتی ۱۷ امتیازی نسبت به سال قبل داشت.
تا پارسال، منچسترسیتی زیر نظر پپ گواردیولا، دفاع از عنوان قهرمانی را آسان جلوه داده بود. همیشه چنین نبود و چه بسا بارها کار به روز آخر کشیده شد، اما آنچه او و تیمش بین سالهای ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۴ انجام دادند (۶ قهرمانی از ۷ فصل) از هر جهت استثنایی بود.
مقایسه عملکرد قهرمانان لیگ برتر در فصل منجر به قهرمانی و پس از آن
در ۱۵ فصل گذشتهٔ لیگ برتر، به معنای دقیقتر از چلسیِ کارلو آنچلوتی در ۱۱-۲۰۱۰ به بعد، ۹ مورد از دفاعهای عنوان قهرمانی، با افت حداقل ۱۰ امتیازی همراه بوده است. در ۶ مورد، این افت بیش از ۲۰ امتیاز بوده (منچستریونایتد پس از بازنشستگی فرگوسن، چلسی در دو دوره، لستر پس از قهرمانی تاریخی خود، لیورپول در ۲۱-۲۰۲۰ و منچسترسیتیِ پارسال). در موارد چلسی و لستر، سقوطی عظیم به اندازهٔ ۳۷ امتیاز رخ داد.
مقایسه عملکرد قهرمانان لیگ برتر در فصل منجر به قهرمانی و پس از آن
تنها در مورد لستر، چنین افتی قابل پیشبینی بود؛ تیمی که فصل قبل از قهرمانی، به زحمت از سقوط گریخته بود. با این حال، شدت سقوطشان حیرتانگیز بود. ۵ شکست پیاپی پس از سال نو، آنها را به ردهٔ هفدهم رساند. رانیری، سازنده یکی از بزرگترین معجزههای تاریخ فوتبال، اخراج شد.
گاتزتا دلو اسپورت نوشت: «لستر قورباغهای بود که با جادوی رانیری، شاهزاده شد، اما طلسم شکست و دوباره به شکل قبلی خود بازگشت».
اما موضوع فقط «بازگشت به حد معمولی» نبود. آنها با کریگ شکسپیر، سرمربی موقت، ۵ بازی بعدی را بردند و برابر سویا شکست بازی رفت را جبران کردند و به یک چهارم نهایی لیگ قهرمانان رسیدند. آنها ظرف ۲ سال، از نبرد برای بقا زیر نظر پیرسون، تا قهرمانی با رانیری، تا خطر سقوط دوباره و سپس جهش دوباره، رفتند. شاید هیچ چیز در فوتبال بیش از این نشان نداده که «انرژی مثبت» و «شتاب روانی» چه نقشی دارند؛ اینکه چگونه تیمی احساس شکستناپذیری میکند… تا وقتی که آن احساس از بین برود.
کلودیو رانیری در ژانویه ۲۰۱۷، چند هفته پیش از اخراج شدنش از لسترسیتی
روی کین، کاپیتان سختگیر منچستریونایتد در دوران فرگوسن، سخن معروفی برای این وضعیت دارد: «قهرمانان بد». این لقبی بود که در سال ۲۰۲۱ به لیورپول داد؛ «انگار قهرمان شدند و تمام آن تعریف و تمجیدها را باور کردند و سپس در آن غرق شدند». او در نقد روزهای اخیر لیورپول هم چنین لحنی دارد: تیمی «واقعاً ضعیف». در واقع او فاکتورهای متعدد را به «خواست بازیکنان» تقلیل میدهد.
بیگمان همهٔ این بحثها سرانجام به همین نکته ختم میشوند. اگر هر یک از دفاعهای ناموفق از عنوان قهرمانی را که دربارهشان صحبت کردهایم دوباره مرور کنید (چلسی در دورههای کارلو آنچلوتی، ژوزه مورینیو و آنتونیو کونته؛ منچستریونایتد در دوران دیوید مویس؛ لسترسیتی با رانیری؛ منچسترسیتی در دورهٔ روبرتو مانچینی و نیز در آن دو فصلِ پس از قهرمانی پیاپیِ پپ گواردیولا؛ لیورپول در دوران یورگن کلوپ و اکنون به احتمال زیاد، دوباره در دورهٔ آرنه اسلوت) بیتردید انبوهی از این اظهارات را خواهید یافت که بازیکنان دچار خودباوریِ کاذب شدهاند، کامیابی آنان را سیر کرده و نگاهشان از زمین و بازی برداشته شده است.
اما آیا مسئله فقط «ذهنیت» است؟ دن آبراهامز، روانشناس ورزشی، که با باشگاههای متعددی کار کرده و با تیم موفق اسلوت در فاینورد نیز همکاری داشته، میگوید کاهش انگیزه معمولاً «پیامد» مشکلات است، نه علت اصلی.
او میگوید:
اینکه بگوییم چشم از توپ برداشتند یا دلشان نمیخواهد فلان کار را انجام دهند، ممکن است درست باشد؛ اما همیشه ماجرا خیلی پیچیدهتر است. افت تیمها دلایل متعددی دارد: خستگی، مصدومیت، بازیکنان جدیدی که جا نمیافتند، حریفانی که حالا مدلهای بازیتان را میشناسند و سپس چند شکست که به لحاظ روانی، فضای تیم را تحتتأثیر قرار میدهد.
ما در روانشناسی، از پدیدهای به نام «سرایت هیجانی» صحبت میکنیم. تیمی دو-سه بازی را میبازد و ناگهان سر و صدای بیرونی شدت میگیرد؛ چیزی که میتواند تأثیر هیجانی منفی بر گروه بگذارد. حال و هوای آنجا تغییر میکند، محیط تغییر میکند، فرهنگ پیروزی تغییر میکند. ممکن است میان مربی و بازیکنان، یا میان خود بازیکنان تنش ایجاد شود؛ ممکن است ستارههای تیم احساس نارضایتی کنند. همهٔ اینها میتواند روی کارهای روزانهشان در تمرین اثر بگذارد و طبیعتاً بر عملکرد تیم در روز مسابقه نیز تأثیر بگذارد.
و درست همینجاست که مربیگری فوتبال، در نهایت به امر مدیریت خلاصه میشود. مربیان ممکن است بابت انتخابهای تاکتیکی یا تعویضهایی که نتیجه نمیدهد، مورد انتقاد قرار گیرند، اما این مسائل خرد، وقتی محیط پیرامون یک تیم در سطح کلان به شدت دچار اختلال شده باشد، عملاً بیاهمیت میشود.
با وجود تمام تمرکزی که بر یافتن فرمول تاکتیکیِ برنده وجود دارد (چه اکنون آرنه اسلوت را زیر ذرهبین بدانیم، چه فصل گذشته گواردیولا و چه پیش از آنها کونته، مورینیو و دیگران) مهمترین عاملی که نقش تعیینکننده دارد، همان چیزی است که آبراهامز توصیف میکند: محیط تیم. وقتی همه در یک مسیر تلاش میکنند، تقریباً چیزی به نام «ترکیب اشتباه» وجود ندارد. اما وقتی فضای منفی پدید میآید و این همه بازیکن پایینتر از حد توان خود عمل میکنند، دیگر «ترکیب درست» مفهومی خارج از دسترس به نظر میرسد.
فرهنگ پیروزی آسان شناخته میشود، اما سخت به وجود میآید؛ و اگر از دست برود، بازیابیاش هرچه بیشتر دشوار میشود.
و بعد (در موارد افراطی) ممکن است همه چیز مثل یک گلولهٔ برفی بزرگ شود و شتاب بگیرد؛ همانطور که کونته به فصل معروف به «فصل مورینیو» در چلسی اشاره کرد.
می ۲۰۰۱، روی کین برای سومین فصل پیاپی، جام قهرمانی لیگ برتر را در منچستریونایتد بالای سر میبرد
هیچ توضیح جامع و یکپارچهای برای اینکه چرا دفاع از عنوان قهرمانی سخت میشود، وجود ندارد. میان فروپاشیهای پسا قهرمانی چلسی در فصلهای ۱۶-۲۰۱۵ و ۱۸-۲۰۱۷ شباهتهایی بود: یک مربی که از بیتحرکی باشگاه در بازار نقل و انتقالات تابستانی به خشم آمده بود (ابتدا مورینیو، سپس کونته) و همین خشم باعث تنشهایی با مدیران باشگاه و سپس با رختکن شد. اما تفاوتهایی میان آن دو دوره در دلِ زمین دیده میشد.
افت منچسترسیتی در فصل گذشته بیشتر شبیه نمونهای از خستگی و فرسودگی بود؛ انگار گواردیولا و تیمش پس از چهار قهرمانی پیاپی لیگ برتر، از ایده و انرژی تهی شده بودند. همچنین نشانههایی از نوعی رضایتزدگی در نوسازی نکردن یک تیم مسن در تابستان ۲۰۲۴ دیده شد؛ مسئلهای که آنها از آن زمان تاکنون کوشیدهاند با بازسازی پرهزینهٔ تیم در دو پنجرهٔ نقل و انتقالاتی اخیر، برطرف کنند.
حتی زمانی که گواردیولا زمستان گذشته در پی پاسخی برای بحران تیمش میگشت، یا زمانی که لیورپولِ کلوپ اوایل ۲۰۲۱ زیر فشار بحران مصدومیتهای دفاعی از مسیر خود خارج شد، هیچگاه شبیه آن فصلهای چلسی زیر نظر مورینیو و کونته نبود. هیچ نشانی از «از دست رفتن رختکن» وجود نداشت؛ همانطور که در مورد آنچلوتی در چلسیِ ۱۱-۲۰۱۰، نشانی از «از دست دادن حمایت مالک» دیده نمیشد.
یورگن کلوپ در حالیکه لیورپول مدافع عنوان قهرمانی، در ژانویه ۲۰۲۱ به برنلی میباخت؛ چیزی که نخستین شکست از ۶ شکست خانگی پیاپی قرمزها بود
سقوط منچسترسیتی پس از قهرمانیِ ۲۰۱۲، از نگاه درونی باشگاه کاملاً ناشی از فروپاشی رابطهٔ مانچینی با بازیکنانش بود. اما مربی ترجیح میداد انگشت اتهام را به سوی تیم جذب بازیکن بگیرد و بپرسد چگونه میشود که وقتی آنها نامهایی چون دنیل اگر، خاوی مارتینز، دنیله ده روسی، ادن هازارد و رابین فن پرسی را هدف گرفته بودند، تنها خرید تازهٔ او جک رادول بوده است. باشگاه در روزهای پایانی بازار، ناگهان دست به خریدهایی چون مایکون، ماتیا ناستاسیچ، خاوی گارسیا و اسکات سینکلر زد.
در اینجا نیز شباهتهایی با تجربهٔ مورینیو و کونته در چلسی دیده میشد. مورینیو میخواست جان استونز، مدافع انگلیسی اورتون را در تابستان ۲۰۱۶ به خدمت بگیرد، اما به پاپی جیلوبوجی رسید؛ بازیکنی که حتی یک بازی لیگ برتری برای باشگاه انجام نداد. کونته نیز سال گذشته به دیلی تلگراف گفت اگر چلسی در تابستان ۲۰۱۷ موفق میشد دو هدف اصلیاش یعنی ویرجیل فن دایک و روملو لوکاکو را جذب کند، احتمالاً «میتوانست در فوتبال انگلیس به تیمی مسلط بدل شود». اما آن دو به ترتیب راهی لیورپول و منچستریونایتد شدند. از آن زمان تاکنون، هشت سال است که چلسی به قهرمانی لیگ برتر نزدیک هم نشده است.
این تکرارِ میل به نوسازی نکردن از موضع قدرت، پس از کسب عنوان قهرمانی، در بسیاری از این داستانها دیده میشود؛ اما نمیتوان لیورپول را در تابستان امسال به ایستایی متهم کرد. در حقیقت، انتقادی که این روزها بیشتر شنیده میشود این است که آنها نه تنها کمکاری نکردند، بلکه بیش از حد هم خرید کردند. در تابستانی که حدود ۲۶۰ میلیون پوند از فروش کائومهین کلهر، ترنت الکساندر آرنولد، جرل کوانسا، لوییس دیاز، داروین نونیز و چند نفر دیگر به دست آوردند و دیوگو ژوتا را نیز در حادثهای تلخ از دست دادند، حدود ۴۵۰ میلیون پوند صرف جذب الکساندر ایساک، فلوریان ویرتس، هوگو اکیتیکه، میلوش کرکز، جرمی فریمپونگ و چند بازیکن دیگر کردند.
آرنه اسلوت نخستین مربی قهرمان لیگ برتر نیست که در فصل پس از آن، دچار مشکل میشود
در آنفیلد همچنان این باور وجود دارد که بازسازی تابستانی در نهایت توجیه خواهد شد. اما در کوتاهمدت، اسلوت در تلاش است میان تداوم بخشیدن به نقاط قوت تثبیت شدهٔ تیم و جا انداختن بازیکنان تازه وارد، تعادلی برقرار کند؛ در همین حال، فریمپونگ با مصدومیت دست و پنجه نرم میکند، ویرتس هنوز با سختیهای جسمانی فوتبال انگلستان خو نگرفته و ایساک هم چون عملاً برنامهٔ پیش فصل خود را در نیوکاسل رها کرد تا انتقال ۱۳۰ میلیون پوندیاش به مرسی ساید را ممکن کند، هنوز به آمادگی کامل و شادابی مورد نیاز نرسیده است.
در کنار همهٔ اینها، اثر غیرقابل اندازهگیریِ مرگ ژوتا در سانحهٔ رانندگی در اسپانیاست؛ حادثهای که در آن برادرش، آندره سیلوا، نیز جان باخت. اندی رابرتسون، کاپیتان دوم لیورپول، این هفته گفت که در آستانهٔ بازی سرنوشتساز اسکاتلند برابر دانمارک در مقدماتی جام جهانی «با فکر کردن به ژوتا به هم میریخت»؛ اعترافی کمسابقه دربارهٔ غمی که از ۳ جولای تاکنون بر او و همتیمیهایش سایه انداخته است.
آبراهامز میگوید:
آنها انسان هستند. این یک نمونهٔ افراطی از همان عواملی است که گفتم چگونه میتواند بر محیط یک تیم و سلامت هیجانی آن تأثیر بگذارد. هیچوقت فقط پای یک عامل در میان نیست؛ اما از نظر روانی و عاطفی، تأثیری که این رخداد بر تک تک افراد و بر کل گروه میگذارد، چالشی عظیم است.
چالش پیش روی بازیکنان لیورپول نسبت به آغاز فصل تغییر کرده است. آنچه با دفاع از عنوان قهرمانی آغاز شد، حالا تبدیل شده به تلاشی برای نزدیک ماندن به صدر. آنها در ردهٔ هشتم هستند و هشت امتیاز از آرسنال کمتر دارند. تنها چهار بار در دوران لیگ برتر (لیدز یونایتد ۹۳-۱۹۹۲، بلکبرن ۹۶-۱۹۹۵، چلسی ۱۶-۲۰۱۵ و لستر ۱۷-۲۰۱۶) مدافع عنوان قهرمانی بعد از گذشت یازده بازی، امتیازی کمتر نسبت آنها داشته است.
اما نکتهٔ قابل توجه این است: در پانزده سال اخیر، هرگاه دفاع از عنوان قهرمانی ممکن نشده، تیمها معمولاً به کلی از مسیر خارج شدهاند. از سومین قهرمانی پیاپی منچستریونایتد در ۰۹-۲۰۰۸ به بعد، تنها منچسترسیتیِ گواردیولا موفق شده از عنوان خود دفاع کند. فراتر از آن، تنها یونایتد در فصلهای ۱۰-۲۰۰۹ و ۱۲-۲۰۱۱، که رقابت را به روز پایانی کشاند، به قهرمانی نزدیک شد.
گاهی چنین به نظر میرسد که وقتی شتاب و طراوت یک فصل قهرمانی از بین میرود (اغلب یکی-دو ماه پس از آغاز فصل جدید) اثر روانی آن چنان عمیق است که نوعی فلج شدگی پدید میآورد؛ وضعیتی که رهایی از آن سخت و زمانبر است. وقتی دفاع منچسترسیتی از عنوان قهرمانی در اوایل نوامبر سال گذشته فرو ریخت، چند ماه طول کشید تا در هفتههای پایانی فصل دوباره به حداقلی از ثبات در مسیر کسب سهمیهٔ لیگ قهرمانان اروپا برسند.
آبراهامز میگوید:
بردن، در آن سطح، فوق العاده سخت است. کاری که منچستریونایتد دوران فرگوسن انجام میداد و کاری که منچسترسیتی دوران پپ انجام داده، واقعاً کارِ سختی است.
و آنهایی که چنین کردهاند، استثنا هستند. کین میگوید مسئله در نهایت به ذهنیت برمیگردد. او در نطق «قهرمانان بد» در سال ۲۰۲۱ گفت: «ذهنیت من وقتی قهرمان لیگ میشدیم این بود که: آیا میتوانیم دوباره این کار را انجام دهیم؟» و این را در انتقاد از لیورپولِ کلوپ مطرح کرد که به زعم او پس از قهرمانیِ نخستشان پس از سی سال، به رضایت رسیده بودند و کمی از شدت تلاششان کاسته شده بود.
منچستریونایتد در سال ۲۰۰۹؛ آخرین تیم به غیر از تیمهای پپ گواردیولا که توانست از عنوان قهرمانی خود در لیگ برتر دفاع کند
«قهرمانان بد» مفهوم جالبی است؛ انگار میخواهد بگوید تنها راهی که یک تیم میتواند ثابت کند واقعاً شایستهٔ قهرمانیاش بوده، این است که دوباره آن را تکرار کند.
اما کین جدی میگوید. این ذهنیت او به عنوان یک بازیکن بود. کاملاً هم با پیامهایی که به عنوان کاپیتان منچستریونایتد منتقل میکرد، سازگار است؛ اینکه «رضایتی که با موفقیتهای اینچنینی به وجود میآید گریبانمان را گرفته»، اینکه همتیمیهایش «تبلیغات را باور کردهاند» و آنقدر درگیر «ساعتهای رولکس، گاراژهای پر از ماشین و عمارتهای لعنتی» شدهاند که «بازی را فراموش کردند، بازی را باختند، عطشی را که باعث شد رولکس و ماشین و عمارت به دست آورند را از دست دادند». این سخنان مربوط به سال ۲۰۰۲ است؛ زمانی که آنها برابر بایرن مونیخ از لیگ قهرمانان حذف شدند و روند سه قهرمانی پیاپیشان را آرسنالی درخشان متوقف کرد.
آیا چنین ذهنیتی امروز نیز در میان بازیکنان وجود دارد؟ شاید نه. اما حتی در همان رختکن یونایتدِ اواخر دههٔ نود و اوایل دههٔ ۲۰۰۰ نیز، کین و فرگوسن استثناهایی بیبدیل بودند. حتی برخی از آن قهرمانیها هم با شکلی به ظاهر آسان رقم خورد؛ با ۵ یا ۶ شکست در طول فصل. در فصل ۹۷-۱۹۹۶، آنها با ۷۵ امتیاز از عنوان خود دفاع کردند؛ تنها چهار امتیاز بیشتر از مجموع امتیازات فاجعهبار منچسترسیتی در فصل گذشته.
در نهایت، وقتی پای بردن مسابقات حساس و فشرده وسط باشد، بله، مسئله میتواند به این برگردد که یک تیم «چقدر میخواهد» پیروز شود. اما این «چقدر» را همیشه نمیتوان اندازه گرفت. افت انگیزه، بیشتر نشانهٔ بحران است تا علت آن. اما بزرگترین آزمونی که یک مربی یا گروهی از بازیکنان با آن روبهرو میشوند، این است که پس از لغزیدن تاج از سر و محو شدن انعکاس روزهای افتخار، چگونه واکنش نشان خواهند دهند.
ترجمهای از یادداشت اولیور کی برای وبسایت The Athletic