طرفداری | روزی که وینیسیوس جونیور در الکلاسیکو و در برابر دیدگان سراسر برنابئو کنترل خود را از دست داد، پروژه ژابی آلونسو کاملاً از مسیر خارج شد. باشگاه تصمیم گرفت مداخله نکند و مدیریت کامل شرایط را به مربی واگذار کند. در نتیجه، ژابی بهتدریج اقتدار و هویت تیمیای که او را به رکورد ۱۳ پیروزی از ۱۴ بازی رسانده بود، از دست داد. حواشی الکلاسیکو شکافی در تیم ایجاد کرد که نهتنها ترمیم نشد، بلکه روزبهروز عمیقتر شد.
ژابی آلونسو با مأموریتی مشخص وارد باشگاه شد: ساختن تیمی قابل تشخیص، مدرن و دارای هویتی تعریفشده. مدیران رئال از رویکرد ملایم و محافظهکارانه سالهای اخیرِ کارلو آنچلوتی و زینالدین زیدان خسته شده بودند. پس از سالها مدیریت مبتنی بر بازیکنمحوری و حفظ سلسلهمراتب سنتی، باشگاه تصمیم گرفت شانس خود را با مربیای از نسل جدید بیازماید؛ کسی که در نگاه مدیران، مدرنتر باشد و بتواند مسیری تازه، شبیه به آنچه میکل آرتتا در آرسنال ایجاد کرد، ترسیم کند.
ژابی که در بهار با تیم خود عملکردی خیرهکننده داشت، مورد توجه قرار گرفته بود. در برنابئو همه میدانستند که رئال به چنین تغییراتی نیاز دارد، هرچند این مدل در تاریخ باشگاه سفیدپوش کمتر موفق بوده است. ژابی آلونسو که لورکوزن را به یک تیم قهرمان تبدیل کرده و بازیکنان کمنامونشان را به ستارههایی جهانی بدل ساخته بود، این چالش را با وفاداری کامل به ایدههایش پذیرفت. او نیامده بود تا خود را با جو رختکن وفق دهد؛ بلکه آمده بود تا آن را متحول کند.
نقشهای شفاف از روز نخست
از همان لحظه ورود، ژابی آلونسو بهوضوح میدانست چه نوع تیمی میخواهد بسازد و خیلی زود، در جام جهانی باشگاهها، آن را به نمایش گذاشت. او تیمی با غنای تاکتیکی پیشنهاد داد که میتوانست از سیستمهای مختلف استفاده کند، اما با یک اصل غیرقابلمذاکره: پرس بالا و تعهد همگانی در دفاع و حمله.
گام نخست، ساختن تیمی حول محور کیلیان امباپه و احاطه کردن او با بازیکنان پرتلاش بود. آلونسو با محور قرار دادن بهترین بازیکن جهان، به ابهاماتی که آنچلوتی یک سال پیش در ساختار تیم ایجاد کرده بود، پایان داد. همزمان پیامی مستقیم به وینیسیوس فرستاد: برای بازی کردن، باید بدوی. وینیسیوس بیش از حد معمول نیمکتنشینی و تعویض را تجربه کرد، اما برخلاف تصور، رئال مادرید متلاشی نشد و حتی شروع به پیروزیهای پیدرپی کرد.
در ابتدای فصل نیز جود بلینگام بهدلیل عمل جراحی شانه غایب بود و این امر با حضور آردا گولر بهعنوان یکی از ارکان تیم، فضای منصفانهتر و متعهدانهتری در زمین ایجاد میکرد. نتایج آغازین فوقالعاده بودند. رئال مادرید در ۱۴ بازی نخست به ۱۳ پیروزی رسید که یکی از بهترین شروعهای تاریخ باشگاه است. تیم شاید خیرهکننده نبود، اما مستحکم، رقابتی و قابلاعتماد بود و بیتردید صدرنشین. در آن مقطع، بازیکنانی چون ماستانتونو، براهیم دیاز و رودریگو در ترکیب اصلی قرار داشتند.
بهویژه بازیکن آرژانتینی، که بهدلیل تواناییاش در پرس، جنگندگی و حفظ انسجام تیمی، مهرهای کلیدی برای ژابی محسوب میشد. هرچند مشکلاتش در گلزنی تردیدهایی ایجاد میکرد، اما برای آلونسو اطاعتپذیری و تلاش دائمی او اهمیت بیشتری داشت. ماستانتونو همان سرباز مطیعی بود که ژابی در آغاز کار بهدنبالش بود.
در حالی که نتایج مثبت ادامه داشت، بخش قابل توجهی از رختکن شروع به ابراز نارضایتی کرد. بازیکنان مهمی چون وینیسیوس، بلینگام و والورده از روشهای مربی گلایه کردند. درز اطلاعات آغاز شد: ویدیوهای بیش از حد، تمرینات تاکتیکی سنگین و سختگیری روی جزئیات. این همان جنگ سرد کلاسیک میان بازیکنان و کادر فنی بود.
جنگ قدرت در رختکن و داستان الکلاسیکو
وینیسیوس چهره اصلی این تنشها بود. او نه نقش ثانویه را میپذیرفت، نه الزامات دفاعی ژابی را و نه تعویضهای مداومش را. پیام مربی روشن و منطبق با اصول پروژهاش بود، اما رختکن فشاری خلاف جهت وارد میکرد. نقطه گسست در روز الکلاسیکو رقم خورد.
وینیسیوس پس از تعویض در ۲۰ دقیقه پایانی، علناً عصبانی شد. این واکنش یک نقطه عطف منفی بود. باشگاه تصمیم گرفت مداخله نکند و مدیریت کامل این بیانضباطی را به مربی بسپارد. ژابی احساس کرد تنها مانده است. هیچ جریمهای اعمال نشد، و درست در همان لحظه، او نبرد قدرت را واگذار کرد. از آن روز به بعد، جز چند بازی معدود مانند دیدار برابر والنسیا یا بیلبائو، مادرید روندی نزولی داشته است.
اتفاقی نیست که تیم دیگر مانند قبل پرس نمیکند، براهیم و ماستانتونو (حتی پس از بهبودی) از ترکیب اصلی کنار گذاشته شدهاند، وینیسیوس و بلینگام به مهرههای غیرقابل جایگزین تبدیل شدهاند و والورده نیز تقریباً دیگر در پست دفاع کناری بهکار گرفته نمیشود. بعد از الکلاسیکو، ژابی از نقش مربی فاصله گرفت و به مدیری برای کنترل ایگوها بدل شد؛ کاری که اساساً برای انجامش به مادرید نیامده بود.
از مربی تا مدیرِ ایگو
ایده اولیه ژابی کاملاً متفاوت بود؛ او تیمی میخواست که در آن همه بدون توجه به نام یا جایگاه خود بدوند. سختگیریهای ابتداییاش در قبال وینیسیوس و بلینگام از همین نگاه سرچشمه میگرفت. هدف او تنبیه نبود؛ بلکه ساختن عادتهای جدید و تفهیم این نکته بود که برای حضور در تیم او باید تلاش و تعهد داشت.
ژابی روی وینیسیوس و بلینگام حساب ویژهای باز کرده بود و آنها را ستارگانی جهانی میدانست، اما میخواست به یک ایده تیمی متعهد باشند. او ریسک کرد و مانند یک مربی سختگیر ظاهر شد، اما برای حفظ آرامش رختکن ناچار شد خیلی زود عقبنشینی کند. امروز، مشکل فوتبالی تیم بهوضوح قابل مشاهده است.
تردیدی نیست که بازیکنان این نبرد را بردند. بدون حمایت باشگاه در روز عصیان وینیسیوس، ژابی آلونسو قدرت خود را از دست داد. اکنون، بیش از آنکه قادر باشد ایدههای تاکتیکی خود را اجرا کند، تحت تأثیر خواستههای رختکن است. پروژهای که با منطق و انسجام آغاز شده بود، با وجود برخی جسارتها، اکنون در دریایی از مصالحهها فرو رفته است. رئال مادرید بار دیگر تیمی بیهویت شده و ژابی آلونسو مربیای است گرفتار میان ایدههای اصیل خود و واقعیتی که دیگر کنترلی بر آن ندارد.
به قلم García Ochoa برای مارکا