طرفداری | نزدیک بود بازهم خاطرات تلخ عقب افتادن از سیتی برای آرسنال تکرار شود اما تیم میکل آرتتا خوششانس بود که با یک گلبهخودی دیگر از سوی وولوز، همچنان در صدر جدول باقیماند.
آرسنال میداند که با تداوم نتایج خوب منچسترسیتی و استون ویلا، جایگاهش در صدر جدول تثبیت شده نیست و با یک لغزش ممکن است اتفاقات بدی برایش بیفتد. از سوی دیگر، بازگشت کول پالمر یک برد مهم برای چلسی به دست آورد اما انزو مارسکا حسابی از وضعیت روزهای اخیرش کلافه است و در لیورپول هم با پایان دراماهای اخیر، محمد صلاح از سوی هواداران این تیم حسابی تشویق شد.

لیورپول 2-0 برایتون؛ آشتی با صلاح و خیزش اکیتیکه
طبیعتاً با مسائل هفتهی گذشته، کانون توجهات روی محمد صلاح متمرکز شده بود، اگرچه لیورپول بدجوری به پیروزی و ۳ امتیاز در این بازی نیازمند بود تا دو برد پیاپی را بعد از پیروزی مقابل اینتر در لیگ قهرمانان ثبت کند.
خیلی کنجکاو بودم برخورد هواداران چه خواهد بود، اما اینجا لیورپول است. زمانیکه اسامی بازیکنان در هر گوشهی آنفیلد طنینانداز میشد، تشویق پرشور و رسا برای دو بازیکن بود: جیمز میلنر و محمد صلاح!
روز خوب، چه شروعی هم داشت؛ وقتی هوگو اکیتیکه تنها بعد از ۴۶ ثانیه برای لیورپول گلزنی کرد. برایتون در بازیسازی از عقب حسابی بههم ریخت و توپ جلوی پای مهاجم فرانسوی افتاد و او توپ را محکم به تور دروازه کوبید. این شروعی ایدهآل برای لیورپول و آرنه اسلوت بود.

در حالیکه کمی غرق بازی بودیم، ناگهان به «خب، خب، خب...» گفتن افتادیم؛ ببین چه کسی دارد وارد زمین میشود؟
تمام آنفیلد بهپا خاست و کف میزد، چون محمد صلاح خیلی زودتر از آنچه انتظار میرفت به زمین میآمد. بازیکن مصری بهجای جو گومزِ مصدوم وارد زمین شد و بالاجبار دومینیک سوبوسلای در دفاع راست قرار گرفت.
کم پیش آمده یک تعویض در میانهی نیمهی اول چنین شوک و هیجانی در ورزشگاه ایجاد کند. او از ابتدای بازی فقط روی نیمکت نشسته بود، بدون گرمکردن، در میان سرود «مو صلاح، مو صلاح» هواداران مستقیم وارد زمین میشود. از خود میپرسیم آیا این آخرین باری است که صلاح را با لباس قرمزها میبینیم؟ او برای یک ماه راهی جام ملتهای آفریقا است و بعد از آن هم پنجرهی نقلوانتقالات ژانویه باز میشود!
صلاح گفته بود میخواهد مادرش را به آنفیلد بیاورد تا نگاهی به مکانی بیندازد که ردِ پسرش در آنهمه سالِ باشکوه در گوشهوکنار آن دیده میشود. و وقتی در ابتدا، هنگام گرمکردن، کمی دورتر از بقیه ایستاد و با نگاهی حسرتآمیز و خداحافظیگونه دور تا دور ورزشگاه را برانداز کرد، حس میکردیم باز هم دارد یکی از همان پیامهایی را میفرستد که همیشه استادانه منتقلشان میکند.
اما آنفیلد راه و رسم خودش را دارد؛ در تغییر مسیر ماجراها، در نوشتن تاریخ خودش و در پسدادن عشق به آنهایی که بیشتر از همه دوستشان دارد. مصدومیت یک مدافع در نیمهی اول، دوباره صحنه را به مو صلاح بازگرداند؛ «صحنه باز، او را صدا زد» و یک ساعت زمان به او داد تا به همه نشان بدهد هنوز کارش با آنفیلد تمام نشده است.
حرکت بهسوی جلو
صلاح با پشت سر گذاشتن ماجرای سیرک، از نیمکت به زمین آمد و با دادن پاس گل مورد تشویق هواداران قرار گرفت
آنچه بعد از ورود او بهجای جو گومز، بعد از نیمساعت اول رخ داد، بههیچوجه نسخهی کلاسیک و تماشایی از صلاح نبود؛ چیزی که سالها بعد، جدا از صدها خاطرهی دیگر در ذهنها بماند. در وقتهای اضافه، مثل باد کل طول زمین را دوید تا کنار فدریکو کیهزا باشد و توپ را از او بگیرد، و در یک ضدحملهی دیگر در لحظات پایانی، اگر در دوران اوج بود تکوتنها مستقیم تا گل پیش میرفت، در حالیکه اینجا پاسی ارسال کرد که بهشدت ناامیدکننده بود. خودش به این امر واقف بود.
بهعنوان نشانهای از اینکه در فوتبال، موازنه و تعادل چهقدر سریع عوض میشود و دنیا با چه سرعتی جلو میرود، باید گفت صحنهای که برای ستارهی ۳۳ساله مهیا شده بود، در واقع توسط یکی از همانهایی ربوده شد که حالا از آنها خواسته شده پرچم مردان قدیمی جون صلاح را بردارند و راه را ادامه دهند: هوگو اکیتیکه؛ دو گل زد، دومی از کرنر صلاح، و با حضوری بیامان، سرسخت و غیرقابلپیشبینی نشان داد در مسیر کشف همان جواهراتی است که صلاح در همینجا پیدا کرده است. اما با همهی اینها، این شب هنوز هم تجدیدِ عهدی دوباره بود؛ گواهی بر اینکه صلاح به احتمال بسیار زیاد اینجا خواهد بود تا به لیورپول کمک کند از این روزهای پررنج و پرآشوب عبور کند.
اینکه نام جیمز میلنر روی نیمکت برایتون، چه قبل از بازی و چه وقتی در دقایق پایانی وارد زمین شد، بلندترین تشویقِ کل عصر را به خود اختصاص داد، بیدلیل نبود.
این تشویق برای حضور ذهنیِ یک کاپیتان واقعی بود؛ برای رهبریای که لیورپول مدتیست جایش را خالی حس میکند.
یکی از کاپیتانهای سابق باشگاه همین اواخر با حسرت از چیزی حرف زد که جرارد، میلنر و جردن هندرسون، که حالا مدتهاست رفتهاند، روزی برای این تیم به ارمغان میآوردند.
اما وقتی صحبت از حجم صدا در آنفیلد باشد، واکنش هواداران به اعلام نام «مو صلاح» توسط گویندهی ورزشگاه، آنهنگام که اسامی بازیکنان ذخیرهی لیورپول را میخواند، چندان هم کمتر از آن تشویقِ میلنر نبود. آنهایی که اینجا بودند، مثل تمامی هواداران لیورپول در همهجا، دلشان میخواست هفتهی گذشته را پشت سر بگذارند و سعی کنند زیادی در آن نگاه حسرتآلود صلاح، وقتی به دور تا دور آنفیلد خیره شده بود و طی هشت سال و نیم زیباترین سالهای فوتبالیاش را به او بخشیده بود، دنبال معنا و حرفوحدیثی نگردند.
امیدواری فن دایک برای اینکه مو صلاح بعد از جام ملتهای آفریقا، از لیورپول نرود
لیورپول بدون او هم بازی را خیلی خوب شروع کرد؛ گلی که در ثانیهی ۴۶ به ثمر رسید، حاصل همان «هویمتال فوتبال» قدیمی بود؛ فشار نفسگیر و پیگیری بیامان کرتیس جونز برای گرفتن توپ از برایتون، درست به همان اندازه که حاصل خونسردیِ یخیِ اکیتیکه در تمامکردن این موقعیت بود.
جو گومز از اولین اشتباه وحشتناک یانکوبا مینتِه در دفع توپ سود برد، توپ را با ضربهی سر مقابل اکیتیکه فرود آورد و او هم گذاشت توپ یکبار روی زمین بنشیند و بعد آن را سرضرب درون دروازه کوبید. با این حال، ضعفهای دفاعی لیورپول مثل سایه روی آنفیلد سنگینی میکرد؛ هرچند نشانههای امیدبخشی هم دیده میشد؛ از جمله پاسِ پشتپاییِ دیدنی فلوریان ویرتس برای شوتی که اکیتیکه نتوانست به گل تبدیل کند، و همکاری دوبارهی همین دو نفر که به والیِ دیگر از مرد فرانسوی انجامید و توپ با فاصله رد شد.
اما این تیم بهوضوح در برابر لحظههایی از نبوغِ تهاجمیِ حریف آسیبپذیر بود؛ برایتون شجاعانه بازی میکرد و کم هم موقعیت نداشت. در روزی دیگر یکیدو گل در آن ضدحملههای تماشایی به ثمر میرساندند.
قهرمان لیگ برتر در این فصل سختترین دفاع از عنوان قهرمانی را پشت سر میگذارد که از پیش از دست رفته است و تا اواخر هفتهی گذشته عملاً همهچیز برایشان به بدترین شکل پیش میرفت و احساس این بود که تا روز دوشنبه بحران کاملاً از کنترل خارج شده است. اما حالا عصر شنبه است و تیم آرنه اسلوت دو برد پیاپی مقابل اینتر و برایتون کسب کرده و در هر دو بازی هم دروازهاش را بسته نگه داشته است. حس میشود تیم قهرمانِ اسلوت بالاخره از پشت خاکریزها سر برآورده است. البته این اصلاً به این معنا نیست که بحران تمام شده؛ نه، اصلاً. اما با بازگشت محمد صلاح، تلاش و دوندگی او، بریس هوگو اکیتیکه و ثبت سه امتیاز دیگر، حالوهوای مثبتی به آنفیلد برگشته است.
اکیتیکه واقعاً «روی فرم» بود و بهشدت آماده. اگر جای الکساندر ایساک بودم، نگران میشدم. او در شکلگیری حملات لیورپول بسیار دخیل بود و مدام برای رسیدن به پاس آخر و تمامکردن حرکات تیم، خود را در موقعیت قرار میداد.
این را مقایسه کنید با ایساک، که تقریباً در هر بازیای که برای قرمزها انجام داده، محو و بیاثر بوده است.
هوگو اکیتیکه، زنندهی گلهای لیورپول، در گفتوگو با بیبیسی گفت:
نمیتوانم بگویم عملکردم بینقص بود، چون میدانم امروز میتوانستم خیلی بیشتر گل بزنم. مهمترین مورد این بود که جلوی هوادارانمان به پیروزی برسیم. روز خوبی در محل کار بود. دنبال هتتریک بودم، اما میماند برای یک وقت دیگر. ما سعی میکنیم کنار هم بمانیم و با هم کار کنیم. باید منسجم بمانیم و کنار هم بجنگیم. فکر میکنم شایستهی این برد بودیم. هفتهی خوبی داشتیم و باید ادامه بدهیم. ما لیورپول هستیم.
آرنه اسلوت واقعاً به این برد نیاز داشت. برد لیورپول مقابل اینتر خیلی مهم بود، اما آنها باید امروز با سه امتیاز مقابل برایتون کار خود را تکمیل میکردند. و خب، این کار را کردند و موفق شدند یک کلینشیتِ نادر در لیگ برتر هم ثبت کنند.
بعد از تمام اتفاقاتی که پیرامون محمد صلاح رخ داد و آن سلسله عملکردهای وحشتناک، سربازان اسلات درست در زمانی که سرمربی بیشترین نیاز را داشت، خیزش و واکنش موفقیتآمیزی داشتند؛ از اینرو فشار روی سرمربی هلندی قطعاً کمتر شده است.
طی این دیدار، این فکر به ذهن میرسید شاید اتفاقات هفتهی گذشته اثرات منفی بر تیم و صلاح داشته باشد؛ اما با ورود او طولی نکشید تا معلوم شود انگار واقعهای رخ نداده است. او مثل سیم برقیِ لخت و بدون محافظ، پر از جرقه و انرژی بود؛ انگار مشتاق بود دوباره در مرکز صحنه باشد، تشنهی همان زهری بود که مدتیست هرچه میگردد، پیدایش نمیکند.
خیلی زود یک پاس برای ویرتس فرستاد و با اثرگذاری او، توپ به اکیتیکه رسید؛ هرچند ضربهی نهایی باز هم به چارچوب نرسید. بعد، یک دوِ زیبا با دومینیک سوبوسلای داشت. اما فراتر از همهی اینها، انرژیِ محض و بیامانش بود که چشم را میگرفت.
در یکی از ضدحملات لیورپول حوالی دقیقهی ۶۰، آن شتاب قدیمی دوباره در دویدنش دیده شد؛ هرچند پاس نهاییاش با اختلافی اندک، آنطور که باید جلوی پای اکیتیکه غلت نخورد تا او بتواند از آن بهره ببرد. چند لحظه بعد، وقتی اکیتیکه توپ را به سمت الکسیس مکآلیستر فرستاد، صلاح مثل صیاد از راه رسید و شوتی زد که برای بارت فربروخن، دروازهبان برایتون، آنقدرها هم غیرقابلمهار نبود.
و بعد نوبت به همان کرنر کلاسیک و کماندارِ صلاح رسید؛ ضربهای که اکیتیکه بهطرز غیرقابلتوجیهی رها و آزاد، با سر زد و کار را تمام کرد. در آن لحظه، اکیتیکه مردِ اصلی صحنه بود؛ در حالیکه صلاح زیر غرش سکوها تلاش میکرد با او صحبت کند، اما هماهنگی با الکساندر ایساک، که بهجای اکیتیکه وارد زمین شد، آن چیزی نبود که باید باشد. پاس صلاح برای ایساک در یک ضدحمله، کمی بیش از حد جلو رفت؛ هرچند در آن لحظات، بازی عملاً تمام شده بود.
در پایان، نوای کریسمسیای دربارهی «عشق و درک متقابل» در ورزشگاه طنین انداخت و صلاح فقط به این همه تناقض و ماجرای پیشبینیناپذیر لبخند میزد.
وقتی بازیکنان برای تشکر به سمت سکوهای کُپ رفتند، او اندکی بیشتر ماند، در گرماگرم آن احترامِ دوطرفه؛ دوباره به سرودی که نامش را فریاد میزد گوش سپرد که بار دیگر در تمام آنفیلد پیچیده بود. اینجا آنفیلد است و لیورپولی قهرمانانش را فراموش نمیکند!
چلسی 2-0 اورتون؛ بازگشت پالمر، درخشش گوستو و گلایۀ اسرارآمیز مارسکا
چلسی بعد از شروعی فاجعهبار در ماه دسامبر، با شکست دادن اورتون در استمفوردبریج دوباره به روند پیروزی برگشت و کول پالمر در بازگشتش به بریج، مهر خودش را روی بازی گذاشت و چلسی به جمع چهار تیم اول جدول بازگشت.
اما گوستو آماده و روی فرم است.
پالمر گل زیبایی زد و گارناچو خوششانس بود اورتون قدرِ آن موقعیتِ ازدسترفتهاش بعد از ۲-۰ نیمهی اول ندانست. در عوض، این مالو گوستو بود که بازی را مالِ خودش کرد؛ اول با یک پاسِ گل و بعد هم با یک گل. صبح دوشنبه مطمئناً در تونلِ رختکن حسابی از همتیمیهایش «سیلیِ محبت» خواهد خورد!
نمایشهای گذشته فقط تا حدی در انتخاب فهرست بازیکنان جام جهانی نقش دارند. با این حساب، کول پالمر زمان خیلی خوبی را انتخاب کرد تا به همه یادآوری کند اگر بدنش همراهی کند، چه چیزهایی میتواند به یک تیم اضافه کند.
متأسفانه در این فصل، چنین شرایط مساعدی خیلی کم نصیبش شده، اما همینقدر تا پایان فصل، بس بود. توماس توخل در روزی حضور داشت که پالمر بعد از گل، مثل همان قاتلِ یخی و خونسردِ روزهای خوبش از شادی میلرزید.
بازگشت کول پالمر یخی و اولین گلش در سه ماه اخیر
این لزوماً زیباترین گلی نبود که او در دوران بازیگریاش زده است؛ و گلی هم نبود که کنار دریبلهای ریز و ظریف، چیپها و ضربههای خلاقانهاش قرار بگیرد؛ همان چیزهایی که باعث شده او در بازار شلوغِ شماره ۱۰های بااستعداد انگلیسی، اینقدر تحسین شود. اما از نظر «زمینه و موقعیت»، این گل تقریباً ایدهآل بود؛ بهخاطر حضور توخل، و هم بازی برای اولینبار از هفتهی اول فصل، در استمفوردبریج.
یک انگشتِ پای آسیبدیده و مشکلِ کشالهی ران که ممکن است مزمن باشد، یک فصلش را بلعیدهاند و شاید متأسفانه باز هم کمتر او را ببینیم؛ ظاهراً او فقط توانِ یک ساعت بازی را داشت. اما در همین یک ساعت، دخالتش در دقیقهی ۲۱ عملاً بازی را در آورد.
در حالیکه ضربهی نهاییاش محکم بود و به قصه بُعد میداد، باید به گوستو برای پاسِ گلی با کیفیتی ظریف اعتبار داد؛ او با یک نگاه، مسیر دویدن پالمر را دید و بعد یک پاس باشکوه و ظریف فرستاد تا از میانِ سه بازیکن اورتون عبور کند. هم فکرش و هم اجرای پاس، تیز و دقیق بود.

انزو مارسکا وقتی سوت پایان به صدا درآمد، هم سبکبال بود هم راضی؛ چون میدانست تیمش دوباره به مسیر برد برگشته است. دسامبر در دو فصلی که او سرمربی چلسی است، ماه بسیار بدی بوده؛ پر از شکست و تساوی. اما امروز، آنها واقعاً شایستهی پیروزی برابر اورتون بودند و اوضاع دوباره «عادی» شد.
بماند که ناگهان کنفرانس مطبوعاتی بعد از بازی او با جملهی «بدترین ۴۸ ساعتی که در طول مربیگری چلسی داشتهام» آغاز شد و همه را حیرتزده کرد. آیا شکاف یا اختلاف داخلی در چلسی وجود دارد؟
جملات غافلگیرانه و چشمگیر مارسکا در رابطه با عدم حمایت، پس از پیروزی مقابل اورتون ما را وادار میکند حدس بزنیم حالا چه کسی به منفینگری متهم شده است؟
سؤال این است این «افراد» چه کسانی هستند که آنقدر او را ناراحت کردند که تصمیم گرفت علناً در برابر رسانهها از آن صحبت کند؟
او از بازیکنان و هواداران چلسی راضی است؛ احتمالاً به افراد بالای سر خود اشاره دارد! به هر شکل، با ابراز آن بعد از مسابقه و در کنفرانس مطبوعاتی، باید گفت تصمیم پرخطری بود که شاید عواقب جانبی برای او به همراه داشته باشد.
برنلی 2-3 فولام؛ پارکر، دلشکسته از اعتراض هواداران
هری ویلسون قهرمان فولام بود، در شبی که «کاتجرز» یا «کلبهنشینها» با سوت پایان بازی، فشار بیشتری بر سرمربی سابقشان، اسکات پارکر، وارد کردند.
ویلسون یک گل زد و دو پاس گل داد تا «کلارتها» یا «شرابیها» هفتمین شکست پیاپی خود را تجربه کنند و به احتمال زیاد به همراه وولوز در میان سقوطکنندگان این فصل قرار خواهند داشت.

اگرچه لزلی اوگوچوکوو، گل زودهنگام امیل اسمیت رو را خنثی کرد، کلوین باسی پیش از پایان نیمهی اول دوباره تیم مارکو سیلوا را پیش انداخت و گل هشتم ویلسون در این فصل، برتری فولام را قطعی کرد. اولیور سونه، بازیکن تعویضی برنلی، یک گل تسلیبخش زد، اما خیلی برای بازگشت دیر بود.
پارکر پیش از پایان شعار «فردا اخراج میشی» را از هواداران فولام شنیده بود، اما هو کردن از روی سکوهای هواداران خودی بود که واکنش احساسی او را بعد از بازی برانگیخت.
طبیعتاً این موضوع من را ناراحت میکند. فقط چهار ماه پیش بود که روی بالکن مرکز شهر ایستاده بودم و همهی ما جشن گرفته بودیم و هواداران کاملاً پشتیبان ما بودند. در عرض چهار ماه، همهچیز اینقدر سریع عوض شد. من ناامیدی آنها را درک میکنم. این دنیایی است که الان در آن هستیم، ولی دست از مبارزه نکشیدهایم. میفهمم، در دنیای فوتبال امروز، واکنش فوری این است که تیم و مربی را هو کنند.
پارکر بسیار دلشکسته و مغموم بود.
امیدهای بقا برای برنلی همین حالا هم تقریباً از بین رفته به نظر میرسد، اما اگر نتوانند مشکلشان روی کرنرها را حل کنند ـ فقط وستهم در این زمینه بدتر از آنها بوده است (۱۰ گل) و برنلی با ۷ گل در ردهی بعدی قرار دارد ـ واقعاً هیچ امیدی برایشان باقی نخواهد ماند.
آرسنال 2-1 وولورهمپتون؛ خطر از بیخ گوش توپچیها گذشت
این یک بردِ عظیم بود. آرسنال نباید این بازی را میبرد، مهم نیست بقیه چه میگویند. مردان آرتتا حقیقتاً خوششانس بودند. اما فراموش نمیکنیم، برای قهرمان شدن، گاهی به کمی شانس نیاز داری. آرسنال در سالهای اخیر از این شانسها بهدست نیاورده بود، اما صدرنشین جدول و مدعی اصلی قهرمانی، در مقابل وولوزِ قعرنشین بهوفور از کیسه شانسِ خود توشه برداشت.
دو گل بهخودیِ وولوز نجاتبخش شد و آخری هم فقط سه دقیقه بعد از گل تساوی وولوز، درست وقتی که بهنظر میرسید بازی تمام شده، در دقیقه ۹۴ به ثمر رسید. آرسنال شاید فرسنگها از بهترین فرم خود دور بود و شایستگیِ بردن این بازی را نداشت، اما برای کسب مقام قهرمانی این اصلاً اهمیتی ندارد.
این از همان بازیهایی است که اگر میخواهی لیگ برتر را ببری «باید» در آنها برنده شوی، و خب، آرسنال همین کار را هر طور که شده انجام داد. این سه امتیاز در ادامه فصل ارزش خود را نشان خواهد داد و شاید سرنوشتِ توپچیها را تعیین کند. حالا آرسنال «باور» دارد.
گابریل ژسوس، بعد از تقریباً یک سال دوری بهخاطر مصدومیت زانو، برگشت و در دقیقه چهارم وقتهای تلفشده، روی ارسال بوکایو ساکا خودش را به توپ رساند، اما توپ با برخورد به سر مدافع وولوز، یرسون موسکرا، منحرف شد و امارات به لرزه درآمد؛ در حالیکه پیش از این، دو تعویضیِ وولوز با هم ترکیب شده بودند و ورزشگاه امارات را ساکت کرده بودند.

هفتاد دقیقه بدون گل مقابل بدترین و ضعیفترین تیم لیگ برتر باورنکردنی بود و سطح اضطراب شدیداً بالا گرفته بود که بوکایو ساکا هشتمین کرنر شب آرسنال را ارسال کرد. مثل همیشه، ساکا با کات و سرعتی شیطنتآمیز توپ را شوتوار به تیرِ دو فرستاد؛ جایی که دروازهبان وولوز، سم جانستون، در قضاوت مسیر توپ دچار اشتباه شد. جانستون با شتاب و در حال کشوقوس تلاش کرد توپ را به منطقهای امن بفرستد، اما فقط توانست نوک انگشتش را به آن برساند تا توپ به تیرک افقی برخورد کند و بعد هم به شانهی راست او بخورد و وارد دروازه شود. این گلی کاملاً عجیبوغریب بود.
قطعاً گلی نبود که برای «گل ماه» انتخاب شود، اما برای میکل آرتتا، در شبی که هواداران خانگی کمکم بیقرار شده بودند و بابت افت فرم تیم نگران بودند، حکم رهایی را داشت؛ شبی که آرسنال با زجر زیاد از خط پایان عبور کرد تا دوباره اختلاف پنجامتیازی در صدر جدول را، پیش از بازی منچسترسیتی مقابل کریستال پالاس در روز یکشنبه، برقرار کند.
برای وولوزِ شایسته که بهخوبی در لندن مبارزه کرده بود، بدبختی همچنان ادامه دارد. آنها با تنها دو امتیاز در قعر جدول گیر کردهاند و با وجود مبارزه برای کسب یک امتیاز، به نهمین شکست پیاپیشان در لیگ تن دادند؛ رکوردی ناخوشایند و طولانیترین سلسله شکست در تاریخ پرافتخار این باشگاه.
تیم راب ادواردز در زمان شروع بازی ضریب ۲۸ به ۱ برای برد داشت، اما آرتتا در انتخاب ترکیبش تردید نکرد. او تا جایی که میتوانست تیم را پرستاره چید؛ ویلیام سالیبا و دکلن رایس را به ترکیب برگرداند و پیرو هینکاپیه را بهجای ریکاردو کالافیوریِ محروم، در دفاع چپ قرار داد.
مایلز لوئیس-اسکِلی هنوز در این فصل در لیگ برتر فیکس نشده، اما در دقیقه ۳۱ وارد زمین شد تا جای بن وایت را بگیرد؛ بازیکنی که ناگهان ایستاد و در حالی که برای عقببرگشتن و تعقیب ضدحملهی وولوز به رهبری هوانگ هیچان میدوید، دستش را روی عضله همسترینگِ بالای پای چپش گذاشت. هوانگ توپ را از نیمه زمین خودش پیش برد؛ در حالی که چند بازیکن قرمزوسفید او را تعقیب میکردند، وارد محوطه جریمهی آرسنال شد و شوت زد، اما داوید رایا بدون مشکل خاصی توپ را مهار کرد.
این همان برنامهی بازی وولوز بود: عقبنشستن با یک خط دفاع پنجنفره، پوشش آن با سه هافبک، و جلوی همه آنها، هوانگ و یورگن استراند لارسن که در کارهای دفاعی سختکوش بودند. آنها آمده بودند تا با بههمزدن ریتم، ریسکنکردن و کُشتن زمان با متوقفشدن بازی، رهبر لیگ برتر را عصبی کنند و بهخوبی هم موفق شدند.
راب ادواردز، سرمربی وولوز، باید از عملکرد تیمش در نیمه اول راضی بوده باشد؛ وقتی که تیمش بهندرت اجازه داد ویکتور گیوکرش یا ابرچی اِزه روی دروازه موقعیت پیدا کنند و دروازهبانش، جانستون، عملاً مهاری نداشت.
چند موقعیت پیاپی اطراف مارتینلی شکل گرفت. بهترین موقعیت نیمه اول برای او، ضربهی سرِ تقریباً بدون مزاحمتش از روی یک کرنر در تیرِ دو بود که با این حال توپ را به بیرون زد. جو نگران روی سکوهای امارات، وقتی هینکاپیه درست قبل از سوت پایان نیمه اول در دفاع لیز خورد، کمی متشنجتر شد، اما او بهسرعت بلند شد و شوت استراند لارسن را بلوک کرد.
الگوی بازی در نیمه دوم هم چندان عوض نشد؛ آرسنال حریف را عقب راند و تحت فشار قرار داد. نزدیک به دقیقه ۶۰، آرتتا که بیتابِ باز کردن قفل بازی بود، سه تعویض انجام داد تا شاید «جرقهای» بازی را به هم بزند.
او برای تکل هوانگ روی لوئیس-اسکِلی خواهان کارت قرمز شد. داور، راب جونز، به هوانگ کارت زرد نشان داد و VAR هم صحنه را بازبینی کرد، اما قانع شدند که مهاجم وولوز در لحظه برخورد پایش را عقب کشیده است. سرمربی آرسنال احتمالاً فراموش کرده بود که اِزه هم خوششانس بود که برای ضربهی بلندش که به صورت ژوائو گومز خورد، کارتی نگرفت.
جانستون اولین سیوهای جدیاش را روی شوتهای دکلن رایس انجام داد؛ اولی ضربهی ایستگاهیای بود که با نوک انگشتانش به کرنر فرستاد و متعاقب آن، سیوی دیدنی دیگر از رایس رقم خورد. سپس گل بهخودیِ جانستون به ثمر رسید و جرقهی یک پایان دیوانهوار را زد.
آرسنال میداند برای رسیدن به آرزوهایش باید خیلی بهتر از این بازی کند، اما این شبی بود که از زیر تیغ، «جان سالم بهدر بردند»!
روز شانس توپچیها
ناتینگهام فارست 3-0 تاتنهام هاتسپر؛ نمایشی تروتمیز از پسران دایچ
از واکنش مردی که معمولاً هیچوقت واکنش نشان نمیدهد، میشد بهخوبی فهمید این بعدازظهر و گل سوم تیمش عادی نبوده است.
ابراهیم سانگاره ضربه پایانی واقعاً تماشایی زد؛ شوتی از فاصله ۳۰ متری و برای کامل شدن جلوه نمایشی آن، توپ به تیر دروازه خورد و به درون دروازه غلتید، در حالی که دروازهبان بدشانس تاتنهام مثل یک چتربازی که از کنترل خارج شده، هراسان در هوا دستوپا میزد.
«چه گلی!» دایچ فریاد زد؛ سپس رو به دستیارانش، استیو استون و یان وون، برگشت و برای تأکید بیشتر، با حالتی از شگفتیِ شادمانه سرش را مالید. اگر تیمی سزاوار بود ۹۰ دقیقهاش چنین پایان درخشانی داشته باشد، آن تیم ناتینگهام فارست بود. او بعدتر، وقتی درباره شادی پس از گل از او پرسیده شد، با ناباوریِ نمایشی گفت: «باید برگردم و دوباره آن را تماشا کنم.»
لیورپول هم ماه گذشته با سه گل بیپاسخ در این ورزشگاه در هم کوبیده شد، اما وقتی هواداران از سیتیگراند بیرون میرفتند، همه متفقالقول بودند این بهترین بعدازظهر فصل فارست بوده است و دایچ هم با آنها موافق بود:
در هر دو محوطه جریمه همهچیز را درست انجام دادیم و در فضای بین این دو هم همهچیز درست بود. من واقعاً راضی بودم.
طبیعتاً نتایج روی حرفوحدیثها اثر گذاشته، اما چهقدر خندهدار است که تیمی با این همه استعداد، اصلاً در جنگ سقوط قرار گرفته باشد؟
یک اشتباه بزرگ دیگر از ویکاریو
گل تماشایی هادسون اودوی تحت تأثیر عملکرد ضعیف دروازهبان تاتنهام
شانس اینکه بابانوئل را صبح کریسمس در اتاق نشیمنتان ببینید که پای شیرینیها نشسته است، بیشتر از این است که فارست سقوط کند؛ بهنظر میرسد چنین چیزی رخ نخواهد داد. البته باید گفت آنها هر هفته با حریفی به بخشندگیِ تاتنهام روبهرو نخواهند شد.
نمایشی که آنها طی ۹۰ دقیقه ارائه دادند، رسوایی محض بود؛ توهینی به کسانی که با امید و انتظار زیاد از لندن خودشان را به ناتینگهام رسانده بودند. آنها فقط میتوانستند در حالتی از بهت و خشکیزدگی بایستند و ببینند نمایش تیمشان چهقدر اسفناک بوده است.
گاهی، از روی یک لحظه کوچک میتوان حدس زد که یک بازی چه مسیری را طی خواهد کرد و اینجا آن لحظه در دقیقه هشتم رقم خورد؛ وقتی ژاوی سیمونز، که معمولاً بازیکنی بسیار دقیق و محتاط در پاس دادن است، توپی را بدون اینکه تحت فشار باشد، اشتباه ارسال کرد و به فارست اجازه ضدحمله داد.
البته روشن است که سیمونز دلیل اصلی در هم کوبیده شدن تاتنهام نبود، اما همان بیدقتی مثل ویروس در تیم پخش شد. بهندرت میدیدی بازیکنی با پیراهن زرد در یک تکل برنده شود؛ مدام این سؤال پیش میآمد که آیا اصلاً برایشان مهم است چه اتفاقی در حال رخ دادن است و آیا گوششان به حرفهای فرانک هست یا نه. اگر بین نیمکت و زمین اینقدر فاصله وجود داشته باشد، دردسر بزرگی در راه است.
در سراسر زمین، آنها فقط داشتند «ادا»ی بازی کردن را درمیآوردند. ریچارلیسون یکی از آن بعدازظهرها را داشت که این روزها زیاد تکرار میشود؛ در این بازی آنقدر ناپدید بود که بهراحتی میتوانست بهعنوان قهرمان جهانی «قایمموشک» انتخاب شود، در حالی که ایگور ژسوس، با پیراهن قرمز گاریبالدی، همه چیزهایی را داشت که هموطنش فاقد آن بود.
فارست در پایان آنقدر مسلط بود که شروع کرد به پاسکاری و مالکیت توپ و سکوها هم با هر پاس فریاد «اوله!» سر میدادند؛ اما گل سوم لازم بود تا فاصله واقعی بین دو تیم را نشان بدهد. و چهقدر بجا بود که سانگاره، بهترین بازیکن زمین، این گل را با ضربهای محکم و زیبا به ثمر برساند.
ساندرلند 1-0 نیوکاسل؛ شادی جنونآمیز و عکس دستهجمعی ساندرلند
رژی لوبری با نمایش شجاعانهی تیمش نشان داد ساندرلند فقط برای بقا نیامده است؛ گل بهخودیِ نیک وولتماده تکلیف دربی داغِ تاین-ویر را روشن کرد.
باشگاه ویرسایدیِ ساندرلند از سال ۲۰۱۶ در لیگ با رقیب تاینسایدیِ خود، نیوکاسل، روبهرو نشده بود، اما همچنان در ۱۰ دیدار اخیر لیگ مقابل آنها بدون شکست باقی مانده است؛ شاگردان ریس لو بریس با بازیای سرسختانه، نیوکاسلِ عصبی، کلافه و گیج را مهار کردند.
استادیوم لایت بار دیگر، بیاغراق، دیگ جوشانی از صدا بود که قلقل میکرد. شاید این بهترین جوّ و فضایی باشد که در تمام فصل تجربه کردیم. استادیوم لایت میلرزید تا اهمیت آنچه در پیش است را نشان دهد. چنانکه با ذوق در هفتهی پیش اشاره کردم، این فقط یک بازی معمولی نیست؛ این از بزرگترین دربیهایی است که رقابت و دشمنی شدیدی پشت آن خوابیده است! بعدازظهری خاص و ویژه، با فضایی تبآلود.

اگرچه دربیها معمولاً با درگیری، شلختگی و برخوردهای زیاد همراهاند و عمدتاً از فوتبالِ دیدنی و خوب خبری نیست، اما برای برندهی دربی، نوع پیروزی پشیزی اهمیت ندارد؛ شاید حتی با گل بهخودیِ حریف، شیرینتر از همیشه هم باشد.
هیچ مسابقهای در این فصل لیگ برتر، در نیمهی اول، با ۴ شوت، تعداد شوت کمتر یا لمس توپ کمتری در محوطهی جریمه - که تنها ۸ لمس بود - نسبت به بازی ساندرلند مقابل نیوکاسل نداشته است. از فوتبال خبری نبود، اما شور و هیجان بیننده را تحت تأثیر قرار میداد؛ این همان چیزی است که رقابتهای بزرگ را میسازد.
میشود دید این برد چقدر برای بازیکنان و هواداران مهم است؛ استادیوم ساندرلند تبدیل به «شهر جشن و شادی» شده بود. بازیکنان جلوی هواداران جمع شدند، در حالی که آنها ترانهی «نمیتوانم جلوی عاشق شدنم را بگیرم» از الویس پریسلی را میخواندند.
برای بازیکنان و هواداران، شبی بود که شاید بهترین شب زندگی فوتبالیِ آنها باشد. این بزرگترین برد آنها در یک دههی گذشته است.
با سوت پایان، موجی از احساسات فوران کرد؛ رژی لو بری با لبخندی پهن روی صورتش، در آغوش اعضای کادر فنی خود غرق شد.
در این میان، نیک وولتماده با قدمهایی سنگین و چهرهای ماتمزده وارد زمین شد؛ او خوب میدانست گل به تیم خودی، سرنوشت این دربی محلی را رقم زده است و باعث شد جنون ماکِمها، که به هواداران و مردم ساندرلند گفته میشود، آغاز شود.
در روزی بسیار بد برای نیوکاسل، ادی هاو و طرفداران این تیم، ساندرلند نیوکاسل را قلدرمآبانه از میدان به در کرد؛ بردی شایسته و شکستی درخور.
پس از تعویضهای نیوکاسل در دقیقهی ۶۰، برای لحظهای تیم جانی گرفت، اما خیلی زود فروکش کرد و تنها دو شوت در چارچوب ثبت شد. میزبان، بهخصوص در نیمهی دوم، با دل و جان مبارزه میکرد تا برنده باشد و بازیکنانی مثل رینیلدو و گرانیت ژاکا فوقالعاده بودند. آنها نیوکاسل را از نظر فیزیکی و ذهنی تحت فشار گذاشتند.
این دیگر واقعاً بامزه است و برای هر کسی که هوادار نیوکاسل نباشد، حتماً خندهدار خواهد بود؛ در پایان جشن و سرور، بازیکنان ساندرلند برای گرفتن یک عکس تیمی جلوی هواداران خود جمع شدند و دلیل مشخصی هم پشت این کار بود.
وقتی نیوکاسل چند سال پیش در جام حذفی در همین استادیوم به پیروزی رسید، جیسون تیندال، کمکمربی نیوکاسل، رهبری گرفتن یک عکس گروهی روی زمین را به عهده گرفت؛ اقدامی که هواداران عصبانی ساندرلند را بهشدت ناراحت کرد.

حالا گربههای سیاه انتقام خودشان را از زاغها میگرفتند؛ کری و شوخیِ خوبی بود. اشاره کرده بودم کلکل این دو تیم جدیتر از این حرفهاست.
دربی ویر-تاین کاملاً در اختیار ساندرلند است. گربههای سیاه اکنون در ۱۰ بازی آخر لیگ مقابل نیوکاسل شکستناپذیر ماندهاند؛ آنها هفت بار پیروز و سه بار مساوی کردهاند. این فقط دومین بار در تاریخ لیگ این رقابت است که یک تیم، در ۱۰ بازی یا بیشتر مقابل رقیب سنتی خود بدون شکست میماند؛ بار اول نیوکاسل بین سالهای ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۷ یک روند ۱۰ بازی بدون شکست مقابل ساندرلند داشت. این همچنین بدین معناست که گربههای سیاه سال ۲۰۲۶ را بدون تجربهی شکست مقابل نیوکاسل در لیگ پشت سر خواهند گذاشت.
برنتفورد 1-1 لیدزیونایتد؛ هندرسون و کالورت لوین، روشنیبخش بازی کسلکننده
برای ۷۰ دقیقه، این بازی جانِ غرب لندن را گرفت. ساکنان آپارتمانهایی که مشرف به ورزشگاه «جیتک کامیونیتی» هستند، کمکم نگران شدند نکند این بازی حتی روی قیمت ملکشان هم تأثیر منفی بگذارد! توپ پنچر در نیمهی اول، استعارهی دقیقی از جریان مسابقه بود.
خدا را شکر، جردن هندرسون، کاپیتان سابق لیورپول، وارد شد. شوت او و اولین گلش در لیگ برتر بعد از بیش از چهار سال، مثل کشیدن ضامن نارنجک عمل کرد و بازی را به یک پایان پرهیجان کشاند.
لیدز یونایتد کمکم عادت کرده است با شجاعت به بازی برگردد؛ برای همین تعجبی نداشت که ۱۲ دقیقه بعد ببینیم کالورت-لوین با ضربهی سر، توپ را از کائومهین کلهر عبور داد و مساوی را قطعی کرد. این بازی کسلکننده بود، اما گرفتن یک امتیاز در زمین برنتفورد، برای توجیه ادامه دادن به این سبک بازیِ لیدز کافی است.
برنتفورد پیش از این بازی، در هفت مسابقهی خانگیاش پنج برد داشت، اما لیدز در هفت بازی خارج از خانه، شش بار باخته بود. تغییر اخیر دنیل فارکه به سیستم ۵-۳-۲ باعث ارائهی نمایشهای طوفانی مقابل منچسترسیتی، چلسی و لیورپول شد و این روش به لیدز ثبات بیشتری داده است. آنها خیلی کمتر در برابر ضدحملات آسیبپذیرند و کالورت-لوین آزاد است که در عمقتر یا کنارههای زمین، به فعالیتهای مؤثر خودش ادامه دهد.
احیای او همچنان ادامه دارد؛ لوین اولین بازیکنی است که بعد از مایکل بریجز در سال ۲۰۰۰، در چهار بازی پیاپی لیگ برتر برای لیدز گل میزند. این نمایشی جنگنده و پرتلاش بود که باعث شد فارکه اظهار کند: «آقای توخل اگر سؤالی دربارهی کالورت-لوین داشت، هر وقت مایل بود میتواند به من زنگ بزند.»
دومینیک، جیتک را به وجد آورد
وستهم 2-3 استون ویلا؛ گل استثنایی مورگان راجرز، ویلا را در یکقدمی آرسنال و سیتی نگه داشت
وستهم بیمعطلی و ناباورانه ویلا و امری را شوکه کرد؛ اگر فکر میکردیم گل زودهنگام هوگو اکیتیکه دیروز خیلی سریع بود، ماتئوس فرناندس حتی زودتر از او برای وستهام گل زد؛ در ثانیهی ۲۸.
ویلا یک بر صفر عقب افتاد، بعد دوباره ۲-۱ عقب افتاد، اما تیم آمادهی اونای امری در ورزشگاه لندن با گل بسیار زیبای راجرز، با ۳ امتیاز لندن را ترک کرد. مورگان راجرز قهرمان این بازی بود؛ او دو گلش را در این بعدازظهر به ثمر رساند و دومی همان چیزی است که به آن «گل تماشایی» میگویند. او از ۲۵ متری توپی را به شکلی قوسی و تماشایی به تور چسباند؛ ضربهای خاص، واقعاً خاص.

جای تعجبی نیست که استون ویلا تابستان گذشته در برابر تمام پیشنهادها برای مورگان راجرز مقاومت کرد. جای تعجبی نیست که مالک مشترک باشگاه، ناصف ساویریس، به رقمی بالاتر از ۱۰۰ میلیون پوند فکر میکرد تا اصلاً وارد مذاکره شود.
وقتی راجرز فصل را بهطرز نگرانکنندهای ضعیف شروع کرد، این برچسب قیمتی غیرواقعبینانه به نظر میرسید. اما از آن زمان، این بازیکن ۲۳ ساله دوباره به بهترین فرم خود برگشته، جایش را در ترکیب اصلی تیم ملی انگلیس پیدا کرده و حالا هم با یک شوت خیرهکننده، عامل اصلی پیروزی ویلا بوده است؛ تیمی که حالا فقط سه امتیاز پشت سر آرسنالِ صدرنشین قرار دارد.
ویلا در این بازی دو بار با گلهای ماتئوس فرناندس و جرد بوون از وستهم عقب افتاد، اما یک گل بهخودی از کونستانتینوس ماوروپانوس و گل راجرز از درون محوطه جریمه، دو بار بازی را به تساوی کشاند. سپس همان شوت تماشایی و قوسی راجرز از فاصلهی ۲۵ متری از راه رسید و دهمین پیروزی ویلا در ۱۱ مسابقهی لیگ را قطعی کرد.
راجرز که ژانویهی ۲۰۲۴ فقط با ۱۰ میلیون پوند جذب شده بود و یکی از ستارههای نوظهور فصل گذشته محسوب میشد، توجه باشگاههای بزرگ را به خود جلب کرد. با وجود علاقهی جدی چلسی و تاتنهام در اوایل این فصل، راجرز بدون تردید از نظر ذهنی بههمریخته بود؛ برای بازیکنی که اینقدر سریع پیشرفت کرده، کاملاً طبیعی است. او حتی از سوی برخی هواداران ویلا، هم در فضای مجازی و هم در استادیوم، مورد انتقاد قرار گرفت. اما از وقتی ویلا با تمدید قرارداد و رساندن دستمزدش به بالای مرز ۱۰۰ هزار پوند در هفته به او اعتماد نشان داد، او تقریباً دیگر به عقب نگاه نکرده است.
تصویر ماندگار این روز، راجرزی بود که در پایان بازی هواداران میهمان را به شور و هیجان وامیداشت و در کنار آمادو اونانا و جیدون سانچو با شادمانی میرقصید.
تابستان آینده دوباره پیشنهادها برای راجرز خواهد رسید، بهویژه اگر در جام جهانی عملکرد خوبی داشته باشد. اما با این فرمی که ویلا دارد، شاید راجرز به این نتیجه برسد که میتواند با ماندن در همینجا به تمام آرزوهایش برسد.
وستهم هم نباید دلسرد شود. آنها در بخشهای زیادی از بازی با تیم آمادهی این روزهای لیگ برتر پابهپا رقابت کردند و شاید مستحق یک امتیاز بودند. اما روزهایی که میشد در نیمفصل دوم با خیال راحت و بدون فشار، بقا در لیگ را تضمین کرد، مدتهاست که گذشته است!
کریستال پالاس 0-3 منچسترسیتی؛ مبارزه تازه آغاز شده است!
مهمانان خیلی راحت میتوانستند عقب بیفتند؛ راستش را بخواهید، باید هم عقب میافتادند، اما کریستال پالاس از موقعیتهایش استفاده نکرد.
میدانید چه کسی از موقعیتش استفاده کرد؟ درست حدس زدید؛ شکی نیست، ارلینگ هالند. پسرک غولپیکر کل بازی تقریباً هیچ کاری نمیکند و بعد ناگهان، با یک ضربهی سر گل اول را میزند. این دقیقاً همان کاری است که این گلزن قهار هر هفته انجام میدهد.
برای حدود ۱۵ دقیقه در سلهرست پارک، منچسترسیتی مجبور بود برای آنچه بعداً به آن رسید مبارزه کند. باید با کمی تواضع از داشتههایش محافظت میکرد؛ باید اوضاع را سبک و سنگین میکرد و از جانلوییجی دوناروما در پشت سرشان محافظت میشد.
مربی ضربات ایستگاهی، جیمز فرنچ، در طول آن دقایق چند بار تا لبهی منطقهی فنی پیش آمد تا ببیند چهار اوتِ بلند پالاس، که همگی توسط مدافعشان کریس ریچاردز پرتاب میشد، چگونه دفع میشود.
سیتی توپ را دور میکرد و جنگندگی نشان میداد. روی آخرین اوت، ساوینیو یک توپِ رهاشده را ۷۰ متری به جلو برد، پنالتی گرفت و خیلی زود هالند در حال چشمغرهرفتن و مسخرهکردن شعارهای هواداران پالاس در جایگاه هولمزدیل بود. گل هالند از دل یک نمایش دفاعی محکم و یک ضدحملهی سریع بهدست آمد.
بله، دقیقاً پشت سرت هستند
برد ضروری سیتی باعث شده آرسنال نفسهای آنها را پشت سرش احساس کند
فرنچ که تابستان از لیورپول به سیتی پیوست و بخشی از تغییرات کادر فنی بود، کاملاً مسئول چنین موقعیتهایی است؛ او عمدتاً برای افزایش بهرهوری تیم از ضربات ایستگاهی بهکار گرفته شده است. سیتی حالا فقط دو گل با آمار فصل گذشتهاش در لیگ (هفت گل روی ضربات ایستگاهی) فاصله دارد، بعد از دورهای که چند گل متوالی روی کرنر زدند.
با این حال، در سلهرست پارک اینبار جنبهی دفاعی ماجرا مهمتر بود. با توجه به وسواسی که این فصل روی ضربات ایستگاهی وجود دارد، بخش دفاعی آن برای فرنچ به همان اندازه مهم است؛ او سازماندهی فوقالعادهای را میدید که با رهبری روبن دیاس، دقیقاً مطابق دستورالعملهایش برای مهار پالاس اجرا میشد.
مدافع پرتغالی با اقتدار اطرافش را کنترل میکرد؛ هشت دفع توپ، چهار تا با سر و چهار تا با تکل و سد کردن شوتها. دیاس خودش را جلوی هر توپی پرت میکرد، در حالی که پالاس مدام به درِ خانهی سیتی میکوبید؛ تلاشی برای پیدا کردن راهی برای غلبه بر خط دفاعی شجاع و بهبودیافتهی سیتی. آنها در هیچکدام به اندازهی کافی موفق نبودند تا ضربهای مشابه ضربهای که سیتی در ومبلی در ماه می خورد، به این تیم وارد کنند.
گلاسنر در این رابطه اشاره کرد:
نتیجه، نمایش ما را منعکس نمیکند، اما باید قبول کنیم که سیتی در دو محوطهی جریمه (دفاعی و هجومی) بهتر بود.
این ویژگیِ تیمهای واقعاً بزرگِ سیتی در دوران پپ گواردیولا بوده است؛ ستون فقراتی سفتوسخت و مستحکم که اغلب بهخاطر درخشش خط حمله نادیده گرفته میشود.
گواردیولا و گلاسنر، احترام متقابل
آنها فصل گذشته این ویژگی را از دست داده بودند. بعد از تساوی ۲-2 در همین ورزشگاه بود که گواردیولا گفت تیمش بدترین تیم لیگ در دفاع از ضربات ایستگاهی است، اما نحوهی بازیشان برابر پالاس و همینطور مقاومت در برابر فشارهای دقایق پایانی مقابل رئال مادرید در برنابئو در لیگ قهرمانان، میتواند خبر خوبی برای گواردیولا باشد؛ موردی که احتمالاً چین به پیشانی میکل آرتتا در آرسنال میاندازد.
این چیزی است که اندازهگیریاش غیرممکن است، اما از فصل گذشته و حتی در اوایل همین فصل، سیتی این حس را منتقل میکرد که بار دیگر به تیمی متفاوت و محکمتر تبدیل شده است.
گواردیولا معتقد است هنوز بینقص نیستند و حق هم دارد. هنوز گاهی آن فضاها در میانهی میدان و در لحظات انتقال دفاع به حمله و برعکس وجود دارد؛ جایی که نیکو گونزالس انگار دارد کار دو نفر را انجام میدهد.
دو سفر به لندن و یک سفر دیگر به پایتخت اسپانیا در فاصلهی ۱۲ روز، بهاضافهی یک بازی خانگی برابر ساندرلند که هر چهار بازی با پیروزی به پایان رسیده، نشان میدهد این پیشرفت تدریجی حریفی بسیار سختتر برای آرسنال ساخته است؛ چیزی که در شروع فصل کسی واقعاً تصورش را نمیکرد.
فراموش نکنید؛ سیتی اگر مقابل وولوز در دقیقهی ۹۴ گل نمیخورد، حالا همامتیاز با آرسنال بود و حتی ممکن است آخر هفتهی آینده، هرچند برای چند ساعت، برای نخستین بار در صدر جدول بنشیند!
چهار برد در ۱۲ روز برای سیتی و ۱۰ برد از ۱۱ بازی برای ویلا نشان میدهد تیمهای پپ گواردیولا و اونای امری، از آنچه هرکسی در ابتدا واقعاً تصور میکرد، حریفی بسیار سختتر برای آرسنال خواهند بود. مبارزهای که فکر میکردیم پایان یافته، با حضور «سیتی و ویلا» تازه آغاز شده است.
منچستریونایتد 4-4 بورنموث؛ گیلاسهای جانسخت، تسلیمناپذیر ماندند!
از کجا باید شروع کنم؟
این بازی نفسگیر، گرم و مهیج زیر نورهای اولدترافورد پرهیجان بود؛ یکی از بهترین بازیهایی که در این فصل لیگ برتر دیدهایم.
منچستریونایتد در نیمهی اول یکی از بهترین نمایشهای خود را زیر نظر روبن آموریم ارائه داد و از اشتباه دروازهبان بورنموث ۲-۱ جلو افتاد، اما پیش از پایان نیمه، بورنموث خاطرنشان کرد که بهسادگی ولکنِ معامله نیست.
و بعد در نیمهی دوم، همهچیز کاملاً دیوانهوار تا دقیقهی ۱۰۰ پیش رفت؛ زمانی که بورنموث با دو شانس استثنایی در آخرین لحظات میتوانست سر شیاطین را از تنشان جدا کند.
در هفت دقیقهی آغازین نیمهی دوم، بورنموث جریان بازی را کاملاً برگرداند؛ با گلهای اوانیلسون و مارکوس تاورنیه، اولدترافورد را در شوک فرو برد.

بعد، منچستریونایتد دقیقاً همان کار را، حتی کمی سریعتر، انجام داد؛ در عرض دو دقیقه دو گل زد و ظاهراً سه امتیاز را از دل آتش بیرون کشید. تئاتر رویاها انگار قرار بود پایانی افسانهای برای یونایتد و آموریم بنویسد. اما نه؛ یک پیچش نهایی دیگر هم در کار بود. جونیور کروپی دوباره اولدترافورد را ساکت کرد و این شب دیوانهوار فوتبال با تساوی و تقسیم امتیازات به پایان رسید.
در حالی که این جشنوارهی شگفتانگیز، نفسگیر و بیمنطقِ هشتگله به پایان میرسید، سکوتی وهمآلود بر اولدترافورد حاکم شد. هیچکس دقیقاً باورش نمیشد چه دیده است؛ بازیکنان منچستریونایتد و بورنموث سرگردان روی چمن قدم میزدند و تشویق هوادارانی را پاسخ میدادند که بعد از ۹۸ دقیقهی جنون و هرجومرج، تقریباً در سکوت فرو رفته بودند.

یونایتد سه بار پیش افتاد و بهترین فوتبال تهاجمیای را به نمایش گذاشت که هوادارانشان از مدتی پیش، دستکم در سال اول حضور روبن آموریم، دیده بودند. هواداران اولدترافورد دیوانهوار از این موضوع استقبال کردند، تا وقتی که بورنموث شروع به پارهپاره کردن سناریو و متلاشی کردن دفاع شکنندهی تیمشان کرد.
بورنموث در حالی به اینجا آمده بود که بیش از چهار ساعت بازی گلی نزده بود. با این حال، آنها در دو سفر اخیرشان به اولدترافورد هر بار سه گل زده بودند و باورنکردنی است که این بار هم چهار گل دیگر زدند و با این وجود، باز هم نتوانستند بعد از شش بازی، برای اولین بار طعم برد را در این بخش منچستر بچشند.
شاید همین است که باعث شده آموریم به سیستمی که بهخوبی میشناسد پایبند بماند. شاید برای همین است که سرمربی یونایتد ترجیح میدهد در همان سبک همیشگی خودش بماند.
در شبی که او یکبار از این قاعده عدول کرد و دست از احتیاط برداشت، یونایتد سرعت گرفت؛ قطعاً چیزی در این تیم فرق کرده بود، هم در شکل آرایششان و هم در نحوهای که از همان ابتدا برای تحت فشار گذاشتن بورنموث وارد میدان شدند. اما سر راه خود با تیمی روبهرو شدند که به هیچوجه حاضر نبود تسلیم شود. مردان آندونی ایراولا در یورشهای متناوب خود فوقالعاده بودند و در روزی دیگر میتوانستند با سه امتیاز راهی خانه شوند. نتیجه این شد که یونایتد به ردهی ششم جدول رسید، اما یک بار دیگر فرصت حضور در جمع پنج تیم بالای جدول لیگ برتر را هدر داد.
همین غیرقابلپیشبینی بودن مبارزات، لیگ برتر را به پرهیجانترین لیگ جهان برای فوتبالدوستان تبدیل کرده است. در این لیگ، جدول ردهبندی فقط روی کاغذ معنا دارد؛ اما در ۹۰ دقیقه داخل میدان، یک داستان تازه نوشته میشود.