مطلب ارسالی کاربران
قصه چشم های نمکی(درباره پیام صادقیان)
بترکه چشم حسود(درباره پیام صادقیان)
یادش بخیر.آخرین روز ماه مهر بود.مادرم را سوار تویوتای سفید کردیم تا اورا به پارک محل تجمع حجاج آینده برسانیم.همه اقوام آنجا بودیم.بلاخره اتوبوس آمد و زاعران سوار شدند و رفتند.مادربزرگم تز عمه خواهش کرد تا 2,3 روزی مهمان ما شود و جای خالی مادر را پر کند.تا بنده به بی مادری موقت عادت کنم.
به اتوموبیل ژیگول برگشتیم و خواستیم رهسپار خانه شویم
.رادیو را روشن کردم.نصف جهان با باشگاه در حال افولش،میزبان کهکشان آبی آن روز های فوتبال ایران بود.آبی های پایتخت.جباری،مجیدی،منتظری،حیدری،رحمتی،میداوودی و ... ستاره های پرنور آن زمان کهکشان آبی رنگ بودند.اما در بین لامپ های کم نور اصفهانی،شمعی بود،که از ستاره های پرنور آبی درخشان تر جلوه می کرد.مدافعان پرتعداد آبی پوش را یکی یکی پشت سر میگذاشت و ضربه را میزد.پاس میداد یا توپ را لو میداد.در هر صورت دروازه مرد مغضوب کی روش را فتح نکرد اما نوید فتح دروازه های برتر از باتلاق فولاد شهر را داد.در رده های پایه ی تیم های ملی خود را مطرح کرده بود و حتی در مرحله دوم جام جهانی نوجوانان گل زد.اما این کجا و گل به دروازه ی صفحه اول روزنامه ها کجا?
فصل بعدش نیز یر ذوب آهن ماند و به تنهایی جور همه ی گلبول های قرمز سفیدنمای"سبز و سفیدپوشان"اصفهان را کشید و تیم بیمار اصفهانی را در لیگ نگه داشت.بلافاصله مغلوب پیشنهاد شهریار فوتبال ایران شد و به پرسپولیس پیوست.
از همان گام اول خودش را نشان داد.در شرایطی که بازی را از کنار "آقای گل جهان"آغاب کرد،اما در ادامه وارد بازی شد و با پاس ژاوی وار خود به سیدصالحی،3 امتیاز نخست را به حساب 30میلیون نفر واریز کرد.همان 30میلیونی که سال ها حسابشان از "افتخار صدر بودن"پر از خالی بود.
از همان موقع فیکس شد و کم کم نامی برای خودش دست و پا کرد تا اینکه خلعتبری آمد و به نظر می رسید به نزد"شهریار"باز گردد.اما در شهرآورد با کسب عنوان بهترین بازیکن،به کاپیتان نوری تعارف نیمکت زد و کاپیتان هم پذیرفت.
هفته ها یکی یکی سپری میشد و صادقیان"پیام"قاصد نامه بر برای ایرانیان بود.پیامی برای حال و آینده.همه کاره پرسپولیس شده بود.گل میزد.پاس گل میداد.دریپل می کرد و بازیسازی.هر از گاهی از رقبا به عنوان حریف تمرینی برای نشان دادن مهارت فوق العاده اش در ورزش های رزمی استفاده می کرد.فن تکواندویش در دربی و ضربه آرنجش به احمد آهی،شاهد این فخرفروشی است.
چنان مورد توجه رسانه ها قرار گرفت که همه را به تحسین واداشت.از سایت های کاملا ورزشی گرفته تا شبه مخاطبان فوتبال.همه و همه از لژیونر آینده فوتبال ایران سخن می گفتند.اما ظاهرا قاصد،راه مرد محبوب پرتغالی را گم کرده بود و کی روش بدون او رهسپار سرزمین قهوه شد.
درخشش پیام در شبکه های اجتماعی هم دست کمی از زمین فوتبال نداشت.گاه و بیگاه در اینستاگرام پست میداد و پس از مشاهده خط قرمز کی روش بر روی نامش گفت:"فدا سرتون که به تیم ملی دعوت نشدم."
از همین جا بود که سریال بدشانسی های صادقیان آغاز شد.سریال هایی رازآلود تر از فیلم های هیچکاک و تراژدی تر از فیلم های ایتالیایی.
هفته نخست فصل بعد آخرین تیرش را به سمت دروازه نفت شلیک کرد.اما پس از آن زهر تیر چشم های نمکی دشمنانش،او را از پای در آورد.
اشتباه داور در دیدار هفته دومشان مقابل فولاد با اشتباه فاحش قربانی ماجرا،تکمیل شد و لحظات غلط آلودی در گرمای 50 درجه اهواز شکل گرفت.البته این لحظات سرمابخش قلب میلیون ها هوادار سرخ سراسر ایران بود.سرمابخشی ای به وسعت یک میلیون و ششصدهزار کیلومتر مربع.
از محرومیت سه ماهه اش ،یک ماه کم شد.اما باز هم زهر چشم دشمنان که این بار با مصدومیت این بازیکن مستعد ظهور کرد،مانع حضور او در دربی و جام ملت های آسیا شد.
آیا تیر چشم های چشم حسود،باز هم مانع تلالو پیام خواهند بود?آیا در ادامه فصل شاهد بازی های بهتری از صادقیان خواهیم بود?آیا صادقیان باز هم اسیر مصدومیت خواهد شد?آیا پیام به دربی 80خواهد رسید?آیا کی روش حاضر میشود دست از لجبازی بردارد و حکم سربازی پیام را در تیم ملی امضا کند?
به زودی"سرنوشت"پاسخگوی تمام این شبهات خواهد بود.