ترجمه فارسی:
با گذر زمان...
با زمان که می گذرد، همه چیز می گذرد
چهره را از خاطر می بریم و صدا را فراموش می کنیم
قلب، وقتی دیگر نمی طپد، رفتن و جستن دوباره بی معناست
باید رها کرد و اینگونه خیلی بهتر است
با گذر زمان...
با زمان که می گذرد، همه چیز می گذرد
آن دیگری که شیفته اش بودیم، که زیر باران دنبالش می رفتیم
آن دیگری که در گردش یک نگاه حدس می زدی
در میان واژه ها، در میان سطر ها و زیر پوسته ای
از عهدی بزک شده که به تاریکی می رود
با گذر زمان، همه چیز محو می شود
با گذر زمان...
با زمان که می گذرد، همه چیز می گذرد
حتی شگفت انگیزترین خاطراتی که تو از یکی از آن چهره ها داشتی
در نگارخانه، من، پریشان، در میان ردیف های مرگ
شنبه شب ها که لطافت یکه و تنها دور می شود، با سر و صدا جستجو می کنم
با گذر زمان...
با زمان که می گذرد، همه چیز می گذرد
آن دیگری که باورش داشتیم برای یک سرماخوردگی برای یک هیچ (سر تا پا باورش داشتیم)
آن دیگری که به او هوا (چیزهای بی ارزش) و جواهرات(چیزهای با ارزش) می بخشیدیم
آن کسی که به خاطرش روحمان را به حراج می گذاشتیم
کسی که در پی اش همچون سگ هایی (با وفا) می رفتیم
با زمان که می گذرد
همه چیز درست می شود
با زمان که می گذرد...
با زمان که می گذرد همه چیز می گذرد
ما احساسات را از یاد می بریم و صداها را فراموش می کنیم
صداهایی که آرام و از سر دلسوزی به شما این کلمات را می گفتند
خیلی دیر برنگرد و مراقب سرما خوردنت باش
با زمان که می گذرد...
با زمان که می گذرد همه چیز می گذرد
و حس می کنیم بی مقدار شده ایم همچون اسبی از نفس افتاده
و حس می کنیم در بستر تقدیر یخ زده ایم
و حس می کنیم که تنهای تنهاییم اما با خیالی آسوده
و حس می کنیم که سالهای از دست رفته فریبمان داده اند
و براستی با گذر زمان...دیگر دوست نمی داریم
...Avec le temps
Avec le temps, va, tout s´en va
On oublie le visage et l´on oublie la voix
Le cœur, quand ça bat plus, c´est pas la peine d´aller
Chercher plus loin, faut laisser faire et c´est très bien
..Avec le temps
Avec le temps, va, tout s´en va
L´autre qu´on adorait, qu´on cherchait sous la pluie
L´autre qu´on devinait au détour d´un regard
Entre les mots, entre les lignes et sous le fard
D´un serment maquillé qui s´en va faire sa nuit
Avec le temps tout s´évanouit
Avec le temps...
Avec le temps, va, tout s´en va
Même les plus chouettes souv´nirs ça t´as une de ces gueules
A la gal´rie j´farfouille dans les rayons d´la mort
Le samedi soir quand la tendresse s´en va toute seule
Avec le temps...
Avec le temps, va, tout s´en va
L´autre à qui l´on croyait pour un rhume, pour un rien
L´autre à qui l´on donnait du vent et des bijoux
Pour qui l´on eût vendu son âme pour quelques sous
Devant quoi l´on s´traînait comme traînent les chiens
Avec le temps, va, tout va bien
Avec le temps...
Avec le temps, va, tout s´en va
On oublie les passions et l´on oublie les voix
Qui vous disaient tout bas les mots des pauvres gens
Ne rentre pas trop tard, surtout ne prends pas froid
Avec le temps...
Avec le temps, va, tout s´en va
Et l´on se sent blanchi comme un cheval fourbu
Et l´on se sent glacé dans un lit de hasard
Et l´on se sent tout seul peut-être mais peinard
Et l´on se sent floué par les années perdues
Alors vraiment... avec le temps... on n´aime plus
------------------------------------------------------------------
با تشکر از وبلاگ http://ninashahrokhi.persianblog.ir/